به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، علیرضا رضاخواه در یادداشتی نوشت:
جیمز ماتیس، وزیر دفاع آمریکا از راهبرد جدید نظامی آمریکا رونمایی کرد. او در این مراسم که در دانشگاه جان هاپکینز برگزار میشد تاکید کرد، در راهبرد نظامی این کشور، آمریکا به جای مبارزه با تروریسم بر رقابت با قدرتهای بزرگ به عنوان نقطه کانونی امنیت ملی آمریکا متمرکز خواهد بود. این اولین بار است که دولت دونالد ترامپ سیاستهای نظامی خود را یک جا منتشر میکند. راهبرد نظامی، «روشهای به کارگیری قوای قهریه برای تأمین اهداف و منافع ملی و مقابله با تهدیدات» است از همین رو سند راهبرد نظامی سندی عمدتا محرمانه است که تنها خلاصهای از آن در اختیار عموم قرار میگیرد. با این حال با توجه به همین خلاصه و البته سندهای بالادستی منتشر شده دیگر میتوان راهبردهای کلان آمریکا را ارزیابی کرد.
آشنا، اما متفاوت
هرچند تهدیدهای منتشر شده در این سند شباهتهایی به سند راهبردی باراک اوباما دارد، اما اولویتهای این تهدیدها متفاوت است و بخش علنی آن چین و روسیه را در راس تهدیدها علیه امنیت ملی آمریکا قرار داده است. در راهبرد دفاعی جدید آمریکا آمده است چین و روسیه به طور خاص چندین سال است به دنبال توسعه تواناییهای نظامی خود و به چالش کشیدن توان نظامی آمریکا هستند. به گفته معاون وزیر دفاع آمریکا این راهبرد تغییر بنیادینی در نگاه نظامی آمریکا دارد که میگوید باید به اساس اولویت دادن به آمادگی برای جنگ به ویژه با قدرتهای بزرگ بازگشت. در راهبرد اخیر نظامی آمریکا مبانی جدیدی بر اساس درک تهدیدات، میزان ائتلاف با همکاران سنتی، شتاب جدید تکنولوژیک در عرصه نظامی، ضرورت تغییر اولویتهای آمریکا به خصوص در محیط آسیایی، معنایابی از معدل قدرت نسبت به رقبای بینالمللی و چگونگی افزایش بودجه جدید دفاعی آمریکا وجود دارد که مسیری متفاوت را برای آینده نظامی گری آمریکا ترسیم میکند.
اما این اولین سند راهبرد دفاعی آمریکا نیست که منتشر میشود. دولتها در آمریکا موظف هستند که نگاههای کلان خود در حوزههای مختلف را تحت عنوان راهبرد امنیت ملی به عنوان یک سند بالادستی منتشر و به تبع بخشهای مختلف مانند نهاد نظامی راهبرد مستقل خود را تدوین کنند. با این حال سوال این جاست که راهبردهای نظامی آمریکا طی سالهای گذشته چقدر در راهبری این کشور موفق بوده است؟ چرا بعد از سالها مداخله نظامی در نقاط مختلف جهان و ایجاد بیشترین جنگهای تاریخ بشر توسط آمریکا بازهم شاهد آن هستیم که وزیر دفاع این کشور از افول قدرت نظامی آمریکا سخن میگوید؟
برای پاسخ به این سوالات واکاوی روند تحولات در راهبردهای نظامی آمریکا به ویژه بعد از جنگ سرد اجتناب ناپذیر است.
راهبردهای زیگزاگی
تحولات تاریخی آمریکا نشان میدهد، نظامیگری در ذات و تفکرات راهبردی و اندیشههای امنیتی این کشور قرار دارد، واقعیتی که با ماهیت آمریکا پیوندی ناگسستنی دارد و بخشی از سه گانه هویتی این کشور یعنی خدا، طلا و سلاح (God, Gold, Gun) را تشکیل میدهد. از همین روست که راهبردهای نظامی همواره برای سیاستمداران آمریکا مهم بوده است، اما آیا این راهبردها کارآمد هم بوده اند؟
راهبرد نظامی آمریکا پس از جنگ دوم جهانی با بهره گیری از توان هستهای به مقابله با تهدیدات شوروی معطوف بوده و بازدارندگی هستهای، اساس و محور آن را تشکیل داده است. با این حال واقعیت این است که آن چه شوروی را شکست داد معضلات داخلی این کشور بود و نه راهبرد نظامی آمریکایی.
با فروپاشیشوروی و پایان جنگ سرد در سالهای پایانی قرن بیستم، راهبرد نظامی آمریکا دچار تغییرات اساسی شد. در حالی که این تغییرات شکل نهایی خود را نیافته بود، حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله به مراکز استراتژیک آمریکا زمام داران و صاحب نظران نظامی آن کشور را با محیط امنیتی جدیدی رو به رو کرد که انتظار آن را نداشتند. حملات ۱۱ سپتامبر، به دولت آمریکا نشان داد محیط استراتژیک جهانی با تغییرات ژرفی روبه روست و تهدیدات جدیدی در عرصه بین المللی ظهور کرده و بازیگران دیگری وارد عرصه شده اند که ویژگی دولتهای ملی را ندارند و راهبردهای پیشین آمریکا در مقابل تهدیدات آنها کارآمد نیست. آمریکا برای مقابله با تهدیدات جدید و تأمین اهداف و منافع ملی خود، ناگزیر به تغییر در راهبرد نظامی شد.
با این حال توهم خود برتربینی آمریکایی باعث شد تا راهبرد نئومحافظه کاران در فضای بعد از ۱۱ سپتامبر که بر توانایی مشارکت همزمان در دوجنگ خارجی طراحی شده بود، آغازی باشد بر افول آمریکا. گسترش میدان نبرد بیش از حد توانایی ارتش، تاکید بر نیروی زمینی بدون داشتن زیر ساختهای لازم، تلاش برای ملت سازی در خارج از مرزها و ورود به جنگ بدون داشتن یک راهبرد خروج، اصلیترین ضعفهای راهبرد نظامی آمریکا در دوران بوش پسر بود. از همین رو اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا در همان سال اول حضورش در کاخ سفید با تاکید بر این که راهبرد دولت پیشین راه به جایی نمیبرد، راهبرد جدیدی را معرفی کرد که مهمترین مولفه آن «حفظ برتری نظامی آمریکا» بود. راهبرد دولت اوباما بر کاستن هزینههای ارتش تاکید داشت و معتقد بود که جنگیدن همزمان در دو جبهه اشتباه است. او خاورمیانه را ثقل استراتژیک آمریکا نمیدانست بلکه معتقد به تقویت نیروی دریایی و هوایی و... بود به بیان دیگر راهبرد اوباما همه آن چیزهایی بود که در راهبرد نظامی دولت بوش نبود. اما حالا ترامپ در اولین سال حضورش در کاخ سفید تصریح میکند که نه تنها آمریکا نتوانسته است «برتری نظامی خودش» را آن گونه که اوباما وعده داده بود، حفظ کند بلکه به اذعان جیمز ماتیس«آمریکا در حال از دست دادن برتری نظامی خود در حوزههای مختلف است و باید بودجه نظامی خود را بالا ببرد تا بتواند برای جنگ آماده شود.»ترامپ بر خلاف اوباما میخواهد بودجه ارتش را افزایش دهد، او معتقد نیست که تروریسم مسئله و تهدید اصلی آمریکاست، بر خلاف اوباما بر جنگهای نامتقارن و ظرفیتهای هم پیمانانش متکی نیست و بر بهره گیری از سلاحهای هستهای تاکید دارد. به بیان دیگر راهبرد جدید غیر از سرفصلهای کلان آن یعنی تغییر ثقل استراتژیک همه آن چیزی است که در راهبرد پیشین نبود.
علت این حرکتهای زیگزاگی در اسناد بالادستی نظامی آمریکا علاوه بر درک متفاوت رهبران آمریکا از محیط پیرامونی شان و تغییر فضای بین الملل، منافع گروههای خاص است.
برای درک بهتر این موضوع بهتر است به کتاب نخبگان قدرت نوشته سی رایت میلز به عنوان منبع مهمی که محققان به آن استناد میکنند اشاره کرد. میلز معتقد است رابطه سازمانهای اجرایی با صاحبان صنایع بزرگ ارتباط تنگاتنگی با فرایند نظامی شدن اقتصاد آمریکا و تعیین خط مشی سیاست خارجی و امنیتی این کشور دارد. به بیان دیگر آن چه راهبردهای نظامی آمریکا را تعیین میکند، منافع طبقه مرفه موسوم به طبقه «یک درصدی» در آمریکاست. از همین روست که تغییرات زیگزاگی در حوزه نظامی که بزرگترین بخش بودجه دولت را تشکیل میدهد، فارغ از کارآمدی آن، لازمه هر دولت جدید است تا به واسطه آن منافع سرمایه گذاران این حوزه تامین شود.
منبع: روزنامه خراسان