گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: نقش روحانیت در تمام قیامها و جنبشها علیه ظلم و ستم، از آغاز غیبت کبری تا کنون در تاریخ اسلام بی بدیل بوده است. آنها در این قیامها نقشآفرینی داشتند و یا تا پای جان ایستادگی کردند. در دوران دفاع مقدس نیز این امر صدق می کرد و آنها نیز با لباس خاکی وارد میدان نبرد میشدند. در یکی از گزارشهای علمیات والفجر ۸ آمده است که ۲۵ روحانی غواص در شب عملیات برای رزمندگان معبر را باز کردند و در یکی از لشکرها نیز فرمانده غواص آنها یک روحانی بوده است.
شهید حجتالاسلام «سید جواد شفیعی دارابی» از جمله روحانیون مبارزی است که تا پای جان بر سر عقاید خود ایستاد و به شهادت رسید. به مناسبت سالروز شهادت این شهید والامقام، در ادامه فرازی از زندگینامه و وصیتنامه وی را میخوانید.
سیدجواد فعالیتهای انقلابی و جهادی خود علیه رژیم ستم شاهی را از دهه اول آغاز مبارزات، شروع کرد. در آن روزهای خفقان مخالفت با رژیم شاهنشاهی کار آسانی نبود. برخی میانه راه کم میآوردند، اما سید جواد با وجود سن و سال کمش، هرگز تسلیم نشد. این طلبه جوان تمام وجود خود را وقف امام (ره) و انقلاب کرده بود و از همان زمان مخالفت خود را با سلطنتطلبی، منافقین، توده، لیبرالها، کج اندیشان و... را اعلام کرد.
وی گاهی با لباس مبدل با مبارزان همراه میشد و در درگیریها، فعالیتهای تبلیغاتی و مبارزات علیه جریانهای انحرافی شرکت میکرد. در گوشه و کنار شهر ساری بویژه اطراف مسجد جامع، همچنان دستنوشته این شهید بزرگوار به حمایت از امام (ره) و مخالفت با رژیم پهلوی بر روی دیوار به جای مانده است.
شهید شفیعی بصیرت کامل و جامع از دیدگاههای امام (ره) داشت و مبارزاتش اعتقادی و مبتنی بر برداشتهای قرآنی بود. او به دنبال جلب رضایت دیگران نبود و در کارهایش رضایت خداوند در اولویت بود. وی هرگز به دنبال مزد دنیوی نبود و هر بار که از او قدردانی و تشکر میکردند، ناراحت میشد و آن را از مصادیق شرک میدانست. وی معتقد بود که اگر کاری برای رضای خدا باشد، مشکلات دنیایی نمیتواند، مانع انجامش شود.
در آن مقطع زمانی عضو شورای انجمنهای اسلامی دانشجویان و دانشآموزان ساری و جزو نیروهای انقلابی و قاطع بوده است.
تواضع، فروتنی، قناعت، پرهیز از غیبت، شجاعت، شهامت، درایت، ولایتمداری، سختی پذیری و... از جمله صفات برجسته شهید شفیعی بود.
صادقعلی رنجبر از همرزمان و دوستان این شهید بزرگوار روایت کرد که شهید شفیعی از دوستان دیرینه و همزاد شهید «محمدباقر مهاجر دارابی» بود. هر زمان به یاد یکی از آنها میافتم، ناخودآگاه دیگری نیز در ذهنم تداعی میشود. این دو شهید در ذهنم یار دوقلو شدهاند. شهید شفیعی دارای یک شخصیت وارسته و خودساخته بود و به علم خود جامعه عمل میپوشاند.
سید جواد با آغاز جنگ تحمیلی، خود را به میدان جنگ نابرابر رساند و همراه با دیگر رزمندگان در خط مقدم ایستادگی کرد. وی برای ایجاد نشاط در جوانان محل، همگان با جوانان در امور ورزشی فعالیت داشت. همچنین در مراسم شهدا و برگزاری دعای کمیل پیش قدم بود.
همرزم شهید شفیعی در وصف سجایای اخلاقی شهید، روایت کرد: «در عملیات کربلای ۴، سید جواد عمامه خود را به کمر بسته و با پای برهنه در حمل مهمات به رزمندگان کمک میکرد. دیگر نیروها نیز با دیدن سیدجواد به وجد آمده و برای ادامه فعالیتها روحیه گرفتند.»
سید جواد شفیعی دارابی سرانجام حین عملیات کربلای ۵ بر اثر اصابت گلوله به پهلویش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیت نامه شهید شفیعی
به نام خدای زاهدان، به نام خدای شهیدان، به نام خدای عابدان، به نام خدای عارفان، به نام خدای عاصیان.
سخنم را به نام خدای عاصیان (گنهکاران) آغاز میکنم و انگیزه اصلی آن بود که حضرت موسی در مناجات عرضه داشت: ای خدای عابدان، جواب آمد لبیک، دوباره عرضه داشت: ای خدای عارفان! جواب آمد لبیک، سومین بار عرضه داشت: ای خدای عاصیان! سه بار جواب آمد: لبیک، لبیک، لبیک.
موسی عرضه داشت، عرض کردم ای خدای عابدان، یک بار لبیک فرمودی و خدای عارفان گفتم، باز هم جواب یک بار فرمودی لبیک، اما همین که عرضه داشتم ای خدای گناهکاران، سه بار فرمودی لبیک، لبیک، لبیک.
خدای سبحان فرمود:، چون که عابد به عبادتش و عارف به عرفانشمینازد، ولی بنده گنهکارم به چه چیزش بنازد؟ از این جهت سه بار گفتم: لبیک، لبیک، لبیک. آری، گناهکاری قلم به دست گرفته و میخواهد مطالبی را در میان بگذارد.
در سه قدم مطلب بیان میگردد، قدم اول خدا و شناخت خداوند سبحان: شهادت میدهم که خدا یکی است و شریک ندارد و خداوند میفرماید: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم».
ای انسانها، تقوای الهی پیشه کنید، اطاعت خدای کنید تا لطف الهی نصیب حال شما گردد و باید دل را پاک کرد، بهترین دل آن بود که در بددلی نبود و زیباترین و شریفترین و لطیفترین دل آن بود که محبت خدا و ائمه در آن باشد. گویند خورشید چراغ جهان است، ولی معرفت چراغ دلها است، هرچه هست دل پاک با خدای جهان آفرین سرو کار دارد.
همانطوری که گل شکفته گردد، بلبل عاشق آن گل و اگر دل شکفته گردد، خدای آن دل را حاصل بود. قلب است که انسان را به عرش میرساند و قلب است که جایگاه خدای سبحان است.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «لکل شییء معدن و معدن التقوی قلوب العارفین». از اینجهت گویند که عاشق آن است که دلش سخن گوید نه لسانش سخن گوید، و انسان با عزم و همت میتواند به هرجا طیران کند. آری، علی (علیه السلام) میفرماید: «اقراء وارق» بخوان و بفهم و آگاه باش.
تدبر و تعقل و تفکر شرط است و با قرآن ارتباط داشتن شرط عاشق بود، چون قرآن نردبان سعادت و کمال انسان است و عشق قلبی به خداوند است که عزت و شرف و مجد و عظمت، عشق و جمال و کمال و تقوا میآورد.
قرآن انسانساز است، کمالآفرین است، قرآن به انسان ادب و اخلاص میآموزد و اگر انسان کامل شد، مساوی با قرآن و عالم خلقت است، انسان کامل عالم و انسان کامل قرآن است.
جهان انسان شد و انسان جهانی از این زیباتر نبود. بیانی نکته آخر در قدم اول این است که تا انسان این جایی میباشد، قدرت دیدن آنجا را ندارد و باید سعی کند که روح و روانش را تزکیه کند، چون دو محبت در یک دل نگنجد و خوشه هم یک سر دارد. زمین شورهزار سنبل نیارد، یعنی دل باید خدایی باشد نه شیطانی.
قدم دوم: انس گرفتن با خدای سبحان در طریق حق، قدم گذاردن و ارتباط معنوی پیدا کردن، یعنی آفتاب که آمد، ستارگان غروب میکنند، دریا که آمد، قطره عنوانی ندارد.
اگر نور آمد، همه هیچ هستند. پس همه دلیل توحید است وعقل یگانه راهنمای توحید است و «التوحید حیاه النفس».
آری، عارفی گوید: ۷۰ سال با خدای خویش زندگانی کردم ویک بار بر مراد نفسم حرکت نکردم، یعنی رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن، مخلص بودن برای خدای سبحان، رحمت را به ارمغان میآورد، چون جهد مردان خدا ۴۰ سال بود دست، زبان، چشم، دل.
اگر کسی میخواهد دلش آراسته گردد و به مقام رضا برسد، باید به خدا نزدیک گردد.
قدم سوم: سوختن در عشق خداوند، هر که عاشق شد، خود را یافت و هر که خود را یافت، او را یافت وخودش را فراموش کرد و هر که خودش را فراموش کرد، فانی فی الله میگردد.
یک بار بگفت الله، زبانش بسوخت و بهعالم معنی راه پیدا کرد؛ و هر که در عشق خداوند سوخت، مقام «بل احیاء عند ربهم» را کسب میکند و دل جذبة الهی پیدا میکند و نفس به حالت «مطمئن و راضیه و مرضیه» ختم میگردد و مقام بزرگی را کسب میکند، مورد مکرمت خاص خداوند قرار میگیرد.
[انسان با] «لقد کرمنا بنی آدم»، مورد فضیلت خاص خداوند و با «لقد فضلنا بنی آدم»، جانشین خدای سبحان میگردد.
«انیجاعل فی الارض خلیفه»، روح خدا در کالبد او دمیده میشود و «نفخت فیه من روحی» و بالاتر، «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، شامل او میشود. مطالبی با عزیزتر از جانم.
پدر مکرم و معظم: سلام علیکم؛ امید است که حلالم کنید، اگر بیاحترامی و بیادبی از این حقیر دیدهاید، حلالم کنید که نهایت لطف پدر میباشد که فرزندش را عفو کند و باز گویم: پدر گرامیام صبور باش، حسینگونه در کنار جسد فرزندت به یاد حسین زهرا (سلام الله علیهما) اشک بریز و چشمانم را باز بگذارید که من کورکورانه این راه را انتخاب نکردم؛ چون راه حسین، راه عزت و افتخار است.
دستانم را مشت کنید و از تابوت بیرون اندازید، به مردم بگویید که فرزندم در مقابل ظلم و جنایت جان باخت و به لقای خدای سبحان ملحق گشت، پدرم! ببال و بناز که سربازی را پرورش دادید و تحویل امام زمان دادهاید و همین افتخار بس که فرزندت سرباز کوچک امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است.
اما سخنی با مادر مهربانم که مرا از شیر جانش پرورش داده است، حلالم کن که شبها مرا شیر دادهای.
ای مادر! مادر مثل مادر معظم حضرت علی اکبر که در داغ فرزندش چه میکرد.
عکسم را در دست بگیر، به دشمنان بفهمان که دنیا بداند که اسلام، دین جهاد و شهادت و عظمت است.
اسلام دین خون و مبارزه و ایثار است و بگو به مردم که به یاری حسین زمان، امام امت، خمینی بشتابید تا قلب حضرت زهرای اطهر را خوشحال کنند.
مادر، صبر پیشه کن و خداوند صبرکنندگان را دوست دارد.
«ان الله مع الصابرین».
سخنی با برادرانم، سلام علیکم؛ امید است مرا عفو کنید، اگر نتوانستم وظیفه برادری را خوب انجام دهم و اگر کوتاهی از من دیده شد، ببخشید و اگر اسلحهام بر زمین افتاد، سلاح را به دست گرفته و علیه دشمنان اسلام بتازید و اسلام را تنها مگذارید.
وصیتم به شما این است که در مقابل جریانات انحرافی قد علم کنید، با دشمنان اسلام و قرآن مبارزه کنید، در پایگاههای بسیج شرکت فعال داشته باشید، شبها پاسداری دهید، وحدت کلمه را حفظ کنید و ادامهدهنده خون شهدای راه حق و فضیلت باشید.
سخنی با خواهرانم، سلام علیکم؛ مقاوم باشید، محکم باشید، استوار و سربلند باشید، عفیف باشید، محجّب باشید، پاکی را پیشه خویش قرار دهید، احکام اسلامی را فرا گیرید و زینبگونه رسالت یاران حسین را به نحو احسن، انجام وظیفه کنید و به گوش جهانیان برسانید که عزیزانمان رفتند تا علیه کفر وستم و ظلم و نفاق و کینه و عداوت خط بطلان بکشند.
آری، به دیگران بیاموزید یاران علی اکبر (علیه السلام) میروند تا حقیقت را به جهانیان به اثبات برسانند، که حق، خون و تلاش و ایثار میخواهد، فداکاری و همکاری و تعاون میخواهد، کمک میخواهد، کمکهای مالی، جانی، قلمی، قومی، لسانی، اسلام دین حق و فضیلت، رحمت و عطوفت است و اسلام دین نور و عزت است، اسلام دین انسانسازی وکمال است، اسلام دین شرف و ناموسپرستی است، اسلام دینی است که انسان را به کمال میرساند، اسلام دینی است جهانشمول، تمام مکتبها را زیر چتر خودش دعوت میکند و جواب مثبت میدهد و نیازهای همگان را برآورده میکند، اسلام دین تحقیقی است، نه دین تقلیدی و کورکورانه، اسلام دین تعقل و تدبر و تفکر میباشد.
سخنی با همسر مهربانم: سلام مخلصانه مرا که از دشت و صحرای خونین کربلای ایران رهسپار میگردد بپذیر.
شرمندهام لکن چه کنم؟ تنها وصیتم این است که شما را به صبر دعوت میکنم، همانطوری که حسین (علیه السلام)، خواهرش زینب (سلام الله علیها) را دعوت به صبر میکرد.
استوار باش، شهادت کمال انسان است که نصیب هر کسنمیشود و دعا کن که خداوند به همه عمر با برکت و با عزت عطا فرماید تا خدمت بیشتری به اسلام شود.
لکن اگر خدای سبحان شهادت را نصیبم فرمود، راضی به رضای خدای سبحان هستم، هرچه مصلحت باشد همان خواهد بود.
همسر با وفایم! نکته را سر بسته گویم.
مرا حلال کن اگر نتوانستم خوب انجام وظیفه کنم. زندگی جز عقیده و جهاد چیز دیگری نیست. از روز ازل حق و باطل در مقابل هم صف آرایی کرده بودند و تا حال ادامه داشت. اسلام خون میخواهد، فداکاری و ازخودگذشتگی میخواهد.
تو را به خدای سبحان میسپارم و در تمامی حالات توکل بر خدا کن، چون خدا کفایت کننده است، «حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر» فرزندانم را خوب مادری کن، هم پدر باش و هم مادر، ولی مقاوم باش، مرد افکن باش، دریادل و کوهوار و ثابتقدم باش، بچهها را به مسائل اسلام آشنا کن.
صدایم زدند به خط.
خدانگهدار
انتهای پیام/ ۱۳۱