میزگرد دفاع پرس با موضوع «نقش بانوان در انقلاب اسلامی» (۱)؛

حکایت دانش‌آموزی که مسئولین مدرسه ۳ روز زندانی‌اش کردند

«طاهره غفوری» با بیان خاطره‌ای از مبارزات خود با رژیم ستم‌شاهی گفت: در تصمیمی ناگهانی جاسیگاری روی میز مدیر را برداشتم و به شدت به سمت عکس شاه که بالای سر مدیر بود، پرت کردم. قاب عکس خُرد شد و نتوانستم فرار کنم و مسئولین مدرسه مرا سه روز در انبار مدرسه بدون اطلاع خانواده‌ام زندانی کردند.
کد خبر: ۲۷۷۳۵۳
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۲:۵۶ - 05February 2018

به گزارش خبرنگار دفاع پرس از یزد، شهر متدین و مذهبی «یزد» به زعامت علمای اعلام به ویژه شهید آیت‌الله «صدوقی»، در کنار دیگر شهر‌های کشورمان به عنوان شهری اثربخش در روند کلی انقلاب محسوب می‎‎شود.

مردم دارالعباده یزد خصوصاً بانوان، در جریان انقلاب اسلامی و همچنین در جریان سال‎‎های اوج‌گیری نهضت اسلامی، رشادت‌های جانانه‌ای از خود به نمایش گذاشتند و در کنار مردان از آرمان‌های‌ خود دفاع کردند.

به همین منظور خبرنگار دفاع پرس در یزد، در میزگردی تخصصی با حضور بانوان فعالان و یادگاران انقلاب، به بررسی ابعاد زندگی مردم در زمان انقلاب اسلامی، خاطرات حضور بانوان در انقلاب و لزوم انتقال این خاطرات و ارزش‌های نهفته در آن به نسل جوان پرداخته است.

خاطرات یک بانوی مبارز انقلابی/ حکایت تیری به هدف اصابت نشد

«طاهره غفوری» مسئول مؤسسه خیریه فرهنگی - مذهبی «بیت‌الزهراء» و بسیجی فعال، در این میزگرد سه خاطره ناب و تأثیرگذار از زمان اعتراضات مردم تا پیروزی انقلاب اسلامی را بیان کرد.

غفوری گفت: آن زمان اعتراضات مردم از شرایط زندگی‌شان بود؛ من ۹ ساله و کلاس سوم بودم و در «مروست» مدرسه می‌رفتم؛ نوع پوشش دختران در مدارس، لباس پیش آهنگی بود که مسئولین برای رعایت این پوشش، بسیار به دانش آموزان فشار می‌آوردند.

وی ادامه داد: من تغذیه مدرسه را نمی‌خوردم و خودم سیب زمینی یا تخم مرغ آب‌پز برای تغذیه همیشه همراه داشتم؛ یک روز معلم‌مان که خودش نیز مروستی بود، از من خواست که تغذیه آن روز مدرسه که بیسکویت بود را بخورم که من از خوردن آن سرباز زدم و دلیلش را هم تهیه نامناسب بیسکویت دانستم و خواستم که هزینه تهیه تغذیه را صرف تهیه نفت مدرسه کنند که همین موضوع باعث عصبانیت معلم شد و مدیر مدسه مرا به دفتر خود احظار کرد.

این بانو فعال انقلابی با اشاره به فضای حاکم بر مدارس آن زمان، اظهار داشت: مدیر مدرسه دوباره جویای دلیل استفاده نکردن من از تغذیه مدرسه و تأثیرگذاری بر تفکر دانش آموزان دیگر جویا شد که من نیز همان حرف‌ها را تکرار کردم و وی که به شدت عصبانی بود پرسید «چون خانواده‌ات انقلابی و برادرت فعالیت دارد این حرف‌ها را می‌زنی» و کتف چپم را با خط کش فنری که هر ضربه‌اش سه بار تکرار می‌شد به شدت زخمی کرد.

من نیز که ناراحت شده بودم در تصمیمی ناگهانی جاسیگاری روی میز مدیر را برداشتم و به شدت به سمت عکس شاه که بالای سر مدیر بود پرت کردم که قاب عکس خورد شد و نتوانستم فرار کنم که مسئولین مدرسه مرا سه روز در انبار مدرسه بدون اطلاع خانواده‌ام زندانی کردند.

طاهره غفوری خاطره دوم خود را از تظاهرات و تعقیب و گریز‌های زمان انقلاب که ۱۵ ساله بود به یاد آورد و بیان کرد: آن زمان به دلیل شرایط جامعه، زمان خارج شدن از منزل همیشه طوری لباس می‌پوشیدم که اگر مجبور به فرار شدم راحت باشم.

خاطرات یک بانوی مبارز انقلابی/ حکایت تیری به هدف اصابت نشد

آن روز تجمع در میدان «امیرچخماق» بود من با ۲ نفر از خانم‌های دیگر ایستاده بودیم؛ یکی از سرباز‌ها آمدم جلو به ما تذکر داد که تجمع بیش از ۲ نفر ممنوع است، همان لحظه متوجه ماشینی با آرایش نظامی شدیم که سروانی روی آن ایستاده بود و ما را نشانه گرفته بود.

فرار کردیم و چند سرباز دنبال‌مان کردند از همه جدا شدیم، من پیچیدم توی یک کوچه تنگ، دری چوبی در آن کوچه باز بود، رفتم داخل منزل و در را بستم، آن لحظه متوجه شدم منزل حاج آقا «علومی» است، ایشان مرا پناه دادند و سربازان که آمدند دنبالم را متفرق کردند و بعد از چند ساعت من سالم به منزل برگشتم.

در پایان این فعال بسیجی و خیّر نیکوکار، با اشاره به همکاری با آیت‌الله صدوقی در زمان انقلاب اسلامی، گفت: ۱۵ ساله بودم و بین خواهران و آیت‌الله صدوقی اطلاعات را انتقال می‌دادم، یک روز که آیت‌الله صدوقی در حظیره سخنرانی داشتند، اطلاع رسانی کردیم و با چند نفر از خانم‌ها رفتیم حظیره. آیت‌الله صدوقی در حال سخنرانی بودند که نیروی‌های نظامی حمله کردند، ما از در پشتی فرار کردیم که یکی از برادران به نام آقای «هوشمند» که بعد‌ها پاسدار شد ما را همراهی کرد، ما جلو می‌دویدم و وی از عقب ما را حمایت می‌کرد. در کوچه کوچکی ما فرار کردیم و وی مورد حمله سربازان گارد شاهنشاهی قرار گرفت که خدا را شکر تیر به مو‌های سرش اصابت کرد و توانستیم آن روز هم جان سالم به در ببریم.

خاطرات یک بانوی مبارز انقلابی/ حکایت تیری به هدف اصابت نشد

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها