وکیوم مشمایی روی جلد کتاب را که باز کنی با یک جلد جدید، عجیب و غریب مواجه می شوی، جنسی شبیه چوب سه لایی که اگر در نور نگه نداری متوجه نمی شوی که در واقع آلیاژی پلاستیکی است که روی آن حکاکی شده و کلمه «درد» به صورت حک شده در عمق چند میلیمتر روی آن فرور رفته است. اجزای این کلمه و نقاط اتصالش تصویر مین برچسته و سلاح های جنگی است. این اثر هم مانند برخی دیگر از آثار عصر داستان دارای جلد بدیع است. فارق از زیبایی خاص و جذابیت جلد، به علت نا متقارن بودن وزن و اندازه جلد مخاطب برای مطالعه تمام صفحات کتاب قطعا با مشکل مواجه خواهد شد و احتمال از بین رفتن بخشی از جلد دور از انتظار نیست.
شروع ماجرا از سه ماشین سیاه و دودی تشریفات است که با ورود ناخود آگاهشان به خیابان دزاشیب، شهید حسینیِ ویلچر نشین را روی پل آهنین، روبروی دفتر انتشارات، کنار جدول گیر می اندازند. یکی از چرخ های ویلچر در فاصله دو میله پل بر روی جوی آب گیر می کند و شهید حسینی که درست مقابل دفتر انتشارات به سختی می ماند و عملا قادر به حرکت نیست.
همین که پوشه یادداشت ها و خاطرات روی پایش است و تقلایش بیشتر برای حفظ کردن پوشه است تا افتادن خودش از روی ویلچر روی زمین. در همین حین ماجراهای شناسایی اش برای عملیلت آبی را مرور می کند و در این بین نویسنده با رفت و برگشت هایش (فلاش بک و فلاش فوروارد) در عین حال داستان را از زیان این روزهای شهید حسینی و روزهای جنگش تعریف می کند.
شهید حسینی در واقع اسم شخصیت اصلی داستان است که در جبهه او را با پیشوند «شهید» صدا می کردند. اسم اش علی بود. این داستان مقدمات عملیات عاشورا و شناسایی های آبی اش را شرح می دهد. یکی از نکات جالب در این داستان و در واقعیت کرمیار (نویسنده رمان) است.
کرمیار در مورد این داستان گفته است: «در آن زمان سردار شهید احمد سوداگر به تحقیق و پژوهش این اثر کمک زیادی کردند برای اینکه این اثر خلق شود محمد مهین خاکی هر روز از کرج به تهران می آمد و بچه های اطلاعات عملیات را جمع و خاطرات شان را تعریف می کردند این خاطرات ضبط شده و فیلمش درحال حاضر موجود است.» شهید حسینی، شخصیت اصلی داستان هم برای پیدا کردن عناصر داستانش با بچه های اطلاعات و عملیات آن دوران ارتباط می گیرد و برای تامین محتوای داستانش از همین نیروها کمک می خواهد، جلسه می گذارد و اطلاعات و خاطراتشان را ضبط می کند.
این رمان به گفته کرمیار در ابتدا قرار بود فیلم نامه برای یک سریال 26 قسمتی شود، ولی در دوره ای نتوانستند کاری برای فیلم شدن این اثر بکنند. برای اینکه این فیلم نامه به طور کل از بین نرود، آن را تبدیل به یک رمان کردند. کرمیار در مورد اسم رمان و دلیل اش در مجلس رونمایی دو دلیل گفته است، اول آنکه: «سریال تلویزیونی این کتاب آماده تولید بوده که به دلایلی جلوی ساخت آن گرفته شد. این اولین درد است.» و دلیل دوم: «چرا باید فرهنگسرای انقلاب که با نام انقلاب مزین شده برای جانبازان تدارک لازم دیده نشده باشه که به راحتی بتوانند رفت و آمد کرده روی سن بیایند و صحبت کنند؟ باید دید بقیه شهر برای جانبازان چگونه ساخته شده است. پس درد زیاد در حوزه دفاع مقدس زیاد است. به همین دلیل اسم این کتاب را درد گذاشتم.»
اما مخاطب در طول مسیر داستان و روایت زندگی شهید حسینی با چند جای اساسی مواجه می شود که به وضوح از «درد» صحبت شده، دردهای که بعضی شان جسمی است و بعضی روحی. از روی ویلچر جلوی انتشارات و درد دستش گرفته تا دردی که در دوره جنگ از رفتار دوستی متحمل شده تا دردی که از مشکلات موجود در جامعه متحمل می شود.
یکی از نکات جالب و شاید منحصر به فرد کتاب استفاده از اطلاعات نیروهای استخبارات (شناسایی و عملیات عراق) در آن است. شهید حسینی در حین جمع آوری اخبار و اطلاعات برای نوشتن کتاب با فرمانده استخبارات عراق در همان زمان مواجه می شود، از قضا او هم یادداشت هایی روزانه از وقایع همان دوران دارد. شهید حسینی هنگامی که یادداشت و اطلاعات فرماندهان ایرانی را مطالعه می کند به راحتی می تواند از وضعیت ارتش عراق و هماهنگی هایشان در همان زمان مطلع می شود و همین تطبیق حس خوشایندی برای مخاطب دارد. این جذابیت ها طوری است که می شود رمان 420 صفحه درد را راحت و با علاقه خواند.
رمان درد را انتشارات عصر داستان در ابان ماه 1392 در دو هزار و پانصد نسحه برای اولین بار چاپ و روانه بازار کتاب کرد.