دلواپسی نویسندگان ۱/ محمدقاسم فروغی جهرمی:

برخی انفاس جان‌بخش شهید و حریم عشق را فراموش کرده‌اند

دبیر هفدهمین دوره جایزه بهترین کتاب دفاع مقدس در یادداشتی نوشت: هوا مدام دچار تنگی نفس است، ولی برخی به خیال استنشاق هوای دل‌انگیز صبحگاهان سرمست شده و چشم را نشسته و انفاس جانبخش شهید و جلوه‌های ملکوتی آستان حریم عشق را فراموش کرده‌اند.
کد خبر: ۲۷۸۲۶۰
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۳ - 10February 2018

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «محمد قاسم فروغی جهرمی» دبیر هفدهمین دوره جایزه بهترین کتاب دفاع مقدس در یادداشتی برای خبرگزاری دفاع مقدس نوشت:

آشنایان ره عشـق گرَم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم
گر ببینم خم ابروی چـو محرابش، باز
سجـدة شکـر کنم و ز پی شکرانه روم

داستان بی‌قراری حدیث مفصلی است که خود به اعتبار روزگار و شرایط، مدام در حال تغییر است.

بی‌قراری ما از جنس معمول نیست که با ابزار مادی و در دسترس، آن را ارزیابی کنیم.

بی‌قراری ما در پرده های هـزار توی جـانمان منزل گزیده و از دسترس اراده ما نیز خارج است.

نمی توان به این سادگی از فراز و فرودهای روزمره سخن راند و به بی قراری های مدام که جان و روانمان را می آزارد، توجه نکرد.

نمی توان اوضاع زمان و زمانه و پیشینه بزرگـی و سیادت مردممان را نادیده انگاشت و تنها به سرخوشی ها و دل مستی های این روزگار نه چندان دلچسب بسنده کرد.

نمیدانم برهوت آفتاب‌زدگی امروز ما چگونه حادث شده که این همه ناگزیری ها را در ره آورد زلف گیسوی ما رقم می زند.

انگار برخی در جلوه های دروغین نگارهای پریشانی و کُلهگوشه های نخوت خویش غرق شدهاند و جز نازیبایی ها را نمی بینند.

سراپرده ها به انگشت نشانه حرکت دارند و ما اینک به قضاوت زمانه دچار شده ایم.

هوا مدام دچار تنگی نفس است، ولی برخی به خیال استنشاق هوای دل انگیز صبحگاهان سرمست شده و چشم را نشسته، به نظاره نشسته و گوشه ای ناشنوایشان نیز با سمعک های رنگارنگ هنوز نواهای روشن عشق را که امید روزهای بزرگ قدوم بهاری و صبح لطف دوست را ندا می دهد، نمی شنوند و زمام نفس را در دست شیطان هزار رنگ رها کرده و انفاس جان‌بخش شهید و جلوه های ملکوتی آستان حریم عشق را فراموش نموده اند.

می‌رویم تا بمانیم، که این ماندن، جز زجر روزگار ندارد.

آفتاب طلوع می کند و هر روز شرق و غرب را درمی‌نوردد بدون آنكه جانهای ما را به تکاپوی حرارت خویش مشوق باشد.

طبیعت کار خودش را می کند؛ که باید ابزاری باشد برای حیات انسان اما فراموش کرده‌ایم که: باید در پس اندیشه های ناب خویش، جاودانگی را رقم زنیم.

نیاز به دوست و نیاز به صفا و تجلی حقیقت چیزی نیست که به سادگی حاصل شود.

مگر برای ما دوران هشت ساله کرامت فیض و خلد برین، فراموش شده که جانهای عزیزمان را به جلوه های فغان نامه ها و تمناهای سوداگر هدیه کرده ایم.

... ما هنوز بیقراریم،
بی‌قرار سالهای عشق و حماسه،
بی‌قرار خوبی های ماندگار،
بی‌قرار حس و حال جاودانگی رزمندگان باصفا و ایثارگران بی ادعا،
بی‌قرار روزهای آفتابی، بیقرار نسیم سنگرهای راز و نیاز و جلوههای بی نظیر مناجات های شبانه، بیقرار همه آن حس و حالهای خوب و زیبا؛ گرچه این بیقراری از جنس ماندن در تاریخ نیست.

بی‌قراری ما از جنس در زمان بودن و در زمان شدن است، بی‌قراری ما از جنس رضای ایزد و تمنای خوشِ ذکر خیر و تسبیحِ ملک و گشودن دروازههای خدمت و طلب گوهر پاک بندگی است، که می تواند اشارتی باشد بر دولت وصل، و صیقلِ جوهر وجود.

گر دیگران به عیش و طرب خرّمند و شاد
مـا را غـم نـگـار بـود مـایـه ســرور
حافظ شکایت از غم هجران چه میکنی
در هجر، وصل باشد و در ظلمت است نور

و این بود که برای بیان دغدغه ها، دل‌مشغولی ها و نگرانی های معمول امروز، از داوران عزیز این دوره از انتخاب کتاب دفاع مقدس نیز درخواست کردیم که در نوشته ای، از دلواپسیهاشان ـ البته نه چندان بزرگ و ناممکن ـ بگویند و ما به بهانه طرح مطالباتی هر چند کوچک در این فرصت مناسب، آن را در کتابی برای تذکری به خودمان و دیگران منتشر کنیم.

گر چه نمیدانیم که سرانجامش چه خواهد بود...!

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها