مادر شهید «محمد عظیمی» در گفت‌وگو با دفاع پرس:

هنگام وداع با پیکر فرزندم پیشانی‌اش را بوسیدم و هرگز گریه نکردم

«خدیجه رحمانی» گفت: هنگام شهادت فرزندم لباس نو پوشیدم و بر پیشانی «محمد» بوسه زدم و به خاطر رضایت الهی از فرزندم خوشحال بودم و خدا را شکر می‌کردم.
کد خبر: ۲۷۹۵۸۲
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۷:۴۰ - 25April 2018

هنگام وداع با پیکر فرزندم پیشانی‌اش را بوسیدم و هرگز گریه نکردمبه گزارش‌ خبرنگار دفاع پرس از کرمان، روستایی‌ها نیز همانند دیگر هموطنان با غیرت انقلابی و روحیه جهادی وارد عرصه جنگ شدند، آن‌ها کسانی بودند که از ابتدای کودکی با سختی‌های زیادی دست و پنجه نرم کرده بودند. هنوز وقتی با مادران این شهدا صحبت می‌کنی، درس صفا صمیمیت و عشق و وفاداری به رهبری و اسلام را در کلام آن‌ها مشاهده می‌کنی، «محمد عظیمی» یکی از روستایی‌هایی است که به جبهه رفته و تا پای جان جنگیده، تا این‌که به شهادت رسیده است.

متن زیر ماحصل گفت‌وگوی خبرنگار دفاع پرس با «خدیجه رحمانی» مادر شهید «محمد عظیمی» است که در ادامه آن را می‌خوانید:

دفاع پرس: «محمد» چه سالی به دنیا آمد و چگونه فرزندی بود؟

«محمد» ۱۹ فروردین‌ماه سال ۴۸ در یکی از روستای استان کرمان به دنیا آمد. آرام و ساکت بود و شیطنت‌های معمول کودکانه را نداشت.

دفاع پرس: «محمد» از چند سالی به امور دینی اهتمام داشت؟

فرزندم خیلی زود با قرآن و مباحث مذهبی آشنا و انس گرفته بود و عشق و علاقه وی به یادگیری قرآن باعث شد تا از سن پنج سالگی بسیاری از سوره‌های کوچک قرآن را یاد بگیرد و در حین راه رفتن و بیرون رفتن از منزل قرآن را از حفظ می‌خواند و در محافل مذهبی، به ویژه روضه‌ها و عزاداری امام حسین (ع) به همراه پدر خود شرکت فعال داشت.

دفاع پرس: درمورد ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی فرزندتان بگویید.

از کودکی روزه می‌گرفت

«محمد» شاید هنوز ۱۰ سال هم نداشت، با این که خیلی جثه وی کوچک بود و روزه گرفتن برای وی سخت بود، اما با اصرار زیاد از من می‌خواست سحر‌ها وی را از خواب بیدار کنم تا روزه بگیرد و می‌گفت: «اگر بیدارم نکنی بدون سحری روزه می‌گیرم» و یک بار هم که فراموش کردم وی را سحر بیدار کنم، بی سحری روزه گرفت و دم غروب آفتاب بسیار بی‌حال و چشمانش قرمز شده بود، ولی با هر سختی بود آن روز را تحمل و تا افطار صبر کرد.

از نظراخلاقی در بین دوستان و آشنایان زبان‌زد بود، کسی کوچک‌ترین بدی از وی ندیده بود، «محمد» بسیار باحوصله بود و همه کار‌های پدر بزرگ پیر خود را انجام می‌داد.

دفاع پرس: از دوران مدرسه «محمد» بگویید.

در دروان مدرسه رفتن، هیچ وقت نفهمیدم چگونه درس می‌خواند، «محمد» آن‌قدر خوب درس می‌خواند که از تهران برای وی جایزه می‌فرستادند و وی را تشویق می‌کردند. اهل مطالعه کتاب‌های غیردرسی نیز بود و خیلی کتاب می‌خواند. «محمد» عاشق مطالعه بود.

دفاع پرس: فرزندتان در دوران انقلاب چه می‌کرد؟

«محمد» قبل از پیروزی انقلاب در فعالیت‌های انقلابی حضوری مؤثر داشت و توزیع اعلامیه و شعار نویسی بر روی دیوار‌ها را انجام می‌داد و در زمان مدرسه رفتن دانش آموزی انقلابی و بابصیرت بود.دوران دفاع مقدس در دبیرستان «شریعتی» درس می‌خواند و با دوستانش به جبهه می‌رفت.

دفاع پرس: «محمد» از چند سالگی به جبهه می‌رفت و چه می‌گفت؟

نباید پشت رهبر را خالی کنیم و اسلحه شهدا را زمین بگذاریم

زمانی که جنگ شد، «محمد» به فرمان امام خمینی (ره) وارد جبهه شد، ۱۷ ساله بود بیشتر زمان‌ها پدرش نیز در جبهه بود. محمد می‌گفت: «نباید پشت رهبر را خالی کنیم و اسلحه شهدا را زمین بگذاریم»، حتی به برادران خود نیز می‌گفت که همیشه پیرو امام خمینی (ره) باشند و جبهه‌ها را خالی نکنند.

دفاع پرس: «محمد» در چه سالی دیپلم گرفت؟

«محمد» سال ۶۶ در رشته ریاضی دیپلم گرفت و در همان سال در رشته «ریاضی» دانشگاه «تربیت معلم» قبول شده بود.

دفاع پرس: فرزندتان در چه سالی دانشگاه رفت؟

نیمه دوم سال ۶۶ «محمد» به دانشگاه رفت و در همان سال در دی‌ماه با یکی از دوستانش که در حال حاضر دبیر بازنشسته «زیست‌شناسی» است، با هم به جبهه رفتند و در گردان ۴۱۲، دوستش آر.پی.چی زن و «محمد» نیز کمکی وی شده بود. فرزندم سه بار به جبهه اعزام شد.

دفاع پرس: آیا فرزندتان در دوران حضور در جبهه مجروح هم شده بود؟

«محمد» پنج فروردین‌ماه سال ۶۷ در عملیات «والفجر ۱۰» در منطقه «حلبچه» به همراه دوستش (محمد عظیمی) حضور داشتند و در خط مقدم مبودند که دشمن آن منطقه را زیر آتش سنگین گرفت و صبح زود که در سنگر با هم بودند، ناگهان همرزمش می‌فهمد که ترکش خمپاره به «محمد» اصابت کرده است.

دوستش برای ما تعریف کرده است که «محمد» را غرق به خون دیدم، جراحتش زیاد بود و از گردن به پایین قطع نخاع شده بود، در همین هنگام دشمن منطقه را نیز با بمب‌های شیمیایی هدف قرار داد، وضعیت «محمد» خیلی وخیم بود، چهار ماه در بیمارستان «اصفهان» بستری شده بود و روز‌های سختی را گذراند و تحمل کرد.

سعادت دیدار فرزندم به قیامت موکل شد

پدرش مرتب از زمانی که خبر مجروح شدن «محمد» را دادند در کنار وی در بیمارستان بود، «محمد» از پدرش خواسته بود که مرا به دیدنش نبرد دوست نداشت که من وی را ببینم و گفته بود راضی نیستم مادرم اذیت می‌شود و نیز «زینب» خواهر کوچک «محمد» فقط ۴۰ روز داشت، برای همین محمد راضی نشد من وی را با آن همه زخم و جراحت بینم و سعادت دیدار فرزندم به قیامت موکل شد، راضی به رضای خدا هستم، فراغ سخت است، ولی می‌دانم که فرزندم در راه دین و دفاع از اسلام جانش را فدا کرد و امید به شفاعت وی دارم.

دفاع پرس: بعد از شهادت محمد چه کردید؟

بعداز چهار ماه تحمل درد و رنج، زمانی که محمد به شهادت رسید و پیکرش را به روستای‌مان «راویز» واقع در استان کرمان آوردند، هنگام خاکسپاری‌اش لباس نو پوشیدم و بر پیشانی «محمد» بوسه زدم و به خاطر رضایت الهی خوشحال بودم و خدا را شکر می‌کردم. دفاع از کشور و دین، غیرت و خون می‌خواست و من نیز فرزندم را در این راه از دست داده بودم و با وجود همه سختی‌ها برایم رضایت‌بخش بود.

در ماه رمضان فرزندم به خاک سپرده شد

در ماه «رمضان» فرزندم به خاک سپرده شد، برای افطار با نان محلی که خود پخته بودم از مهمان‌ها پذیرایی کردم، همه مبهوت صبرم بودند و نگاهم می‌کردند و می‌گفتند که به زودی از شدت ناراحتی دق می‌کند و از دنیا می‌رود، ولی خدا و حضرت زینب (س) به من صبر اعطا کردند.

به خاطر شهادت فرزندم هرگز گریه نکردم

به خاطر شهادت فرزندم هرگز گریه نکردم، برای این موضوع ناراحت بوده و گریه می‌کردم که چرا نمی‌توانم من هم همانند همسر و فرزندم در جبهه باشم، می‌گفتم اگر بچه نداشتم در پشت خط مقدم می‌رفتم و لباس رزمندگان را می‌شستم و در ستاد‌های پشتیبانی کمک می‌کردم، ولی کار در روستا، زندگی، کشاورزی و رسیدگی به امور ۱۰ فرزندم، این اجازه را نمی‌داد و چه قدر از این موضوع ناراحت بودم و گریه می‌کردم.

«محمد» پسر بزرگم بود، خدا می‌داند که با خون دل و سختی وی را در سخت‌ترین شرایط بزرگ کردم و الحمدلله که همه سختی‌ها و مشکلاتی که کشیدم به ثمر نشست و فرزندم در راه اعتلای اسلام و ارزش‌ها پذیرفته شد و خونش به ثمر نشست.

دفاع پرس: چه پیامی برای مردم و مسئولان دارید؟

مردم و مسئولان نباید فراموش کنند که رزمندگان اسلام به‌ویژه جوانانی که خون خود را در راه حق داده‌اند رفتند تا ایران کشوری مستقل و آزاد بماند و زیر سلطه بیگانگان نرویم. مواظب انجام کارهای‌شان باشند و از راه دین و خدا دور نشوند.

«محمد» بعد از تحمل درد و رنج زخم‌ها در اثر شدت جراحات در پنجم اردیبهشت‌ماه سال ۶۷ به درجه رفیع شهادت نائل آمد که امروز مصادف است با سالروز شهادت این شهید والامقام.

انتهای پیام/ 191

نظر شما
پربیننده ها