به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، پیشمرگان کرد مسلمان، رزمندگانی بودند که در مناطق عملیاتی غرب کشور زندگی میکردند. اینطور نبود که چند ماهی به جبهه بروند و بعد به خانه و زندگیشان برگردند. آنها در جبهه سکونت داشتند و حتی سالها بعد از اتمام جنگ نیز، همچنان حالت رزمندگی خود را حفظ میکردند.
آشنایی با زندگی شهید عبدالله رشیدی بیشتر ما را با چنین واقعیتی روبهرو میسازد. وی که متولد سال 1309 بود، در سال 59، زمانی که 50 سال از عمرش میگذشت، به جرگه پیشمرگهها پیوست و تا زمان شهادت در شهریورماه 1372 که 63 سالش شده بود، اسلحه به دست داشت و با دشمنان کشورش میجنگید. شهید رشیدی عمری رزمنده بود و عاقبت نیز جانش را در مسیر پرمخاطرهای که پذیرفته بود، داد و در کنار سایر شهدای ایران اسلامی به جاودانگی رسید. گفتوگوی ما با خانواده و همرزمان شهید را پیش رو دارید.
صغری دیانی همسر شهید
اسلام، شرط اصلی زندگی
اولین جایی که همسرم به عنوان یک رزمنده مشغول خدمت شد، پادگان سنندج بود. آنجا ایشان جزو نیروهای شهید بروجردی درآمد و به فرمان ایشان، اسلحه به دست گرفت و تا پایان عمر جهاد کرد. همسرم در پاکسازی منطقه کردستان بهخصوص منطقه مریوان سهم بسزایی داشت. بعد از آن به عنوان فرمانده در منطقه اسلامدشت منصوب شد. شهید رشیدی در بسیاری از درگیریها که ضدانقلاب ایجاد میکردند حضور مییافت و با آنها مقابله میکرد.
همسرم از نظر اخلاقی فردی متدین و باتجربه بود. در تمام کارهای شخصی و همگانی، اول به شرعی بودن مسئله توجه میکرد و بعد انجامش میداد. حتی در زندگی خانوادگی هم بنیان اسلام را شرط اصلی زندگی قرار میداد. اصول اسلامی و شرعی را همیشه برای فرزندانمان متذکر میشد. یکی از وصیتهای شهید برای فرزندانش این بود که در نماز جمعه و جماعت شرکت کنند. در پایگاه مقاومت بسیج حضور داشته باشند تا بتوانند به انقلاب اسلامی و مردم خدمت کنند. شهید همیشه میگفت: فرزندان من نباید بگذارند که اسلحهام روی زمین بماند یا به دست دیگران بیفتد. باید راه من را ادامه بدهند.
من، مرد خانهام را شهریورماه 1372 از دست دادم. روز ششم شهریور ایشان برای شناسایی گروهکهای ضدانقلاب به روستای صوفیبله عزیمت میکند که در کمین ضدانقلاب میافتد. در اولین تیراندازی عبدالله مورد هدف قرار میگیرد و بعد که به شهادت میرسد، ضدانقلاب ماشین ایشان را به آتش میکشد. در حالی که پیکر بیجان همسرم هم داخل ماشین بود. وقتی عبدالله به شهادت رسید، با توجه به اینکه در میان مردم محبوبیت بالایی داشت به پاس خدمات ارزندهاش مردم زیادی در تشییع و تدفینش شرکت کرده بودند.
تلاوت قرآن با صدای بلند
شهید رشیدی به غیر از امور رزمی به کارهای فرهنگی هم توجه داشت. در روستاهای منطقه انجمنهای زیادی به دست ایشان تشکیل شد و در این انجمنها در مورد دستاوردهای انقلاب اسلامی برای مردم بحث و گفتوگو میکرد. در تمام نمازهای جمعه روستا شرکت فعال داشت و نیروهای سپاه را هم همراه خودش میبرد. حتی سربازان را به شرکت در نماز جمعه و راهپیماییها تشویق میکرد و آنها را شرکت میداد.
همسرم برای نظام اسلامی هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد. مثلاً اعلامیههایی که به دست مقامات بالاتر نظام اسلامی منتشر میشد را در میان مردم پخش میکرد. حتی آنها را به روستاهای دیگر میبرد تا مردم بیشتری آگاه شوند. اهالی هم عبدالله را از صمیم قلب دوست داشتند. چراکه به افراد فقیر و نیازمند کمک میکرد و مردم را به دادن صدقه و کمک به فقیران تشویق میکرد. خودش هم چندین خانواده نیازمند در روستا را کمک میکرد. شوراهای محل و منطقه را برای همکاری با نیروهای اطلاعات و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ترغیب و تشویق میکرد و با آنها همکاری فعال داشتند.
نمازهای خالصانه شب
تا آنجایی که به یاد دارم، هرگاه از خواب بیدار میشدم، میدیدم که شهید رشیدی مشغول عبادت و نماز خواندن است. روی سجاده بارها او را در حین نماز خواندن دیدم که داشت گریه میکرد. بعد از نماز شب با صدای بلند قرآن تلاوت میکرد و ما را به خواندن کلام الهی تشویق میکرد. دعاهایش اکثراً برای پیروزی اسلام و رزمندگان اسلام در جبهههای جنگ و سلامتی رهبر انقلاب بود. بعد از دعای خیر اکثراً ذکر تسبیحات و صلوات دادن را شروع میکرد. مدتی طولانی مشغول صلوات فرستادن میشد. در مراسم سوگواری هم شرکت فعال داشت و طی این مراسم باز مردم را به سوی اهداف انقلاب اسلامی راهنمایی و تشویق میکرد. همسرم تمام روزهای ماه مبارک رمضان را حتی اگر مشغول فعالیت رزمی هم میشد، روزه میگرفت. غیر از ماه رمضان، اکثر روزهای دوشنبه و پنج شنبه هم روزه بود. قبل از شهادتش تصمیم گرفته بودیم به اتفاق هم حج برویم، ولی متأسفانه به دست گروهکهای ضدانقلاب به شهادت رسید و موفق به این امر واجب نشد.
یادم است یک روز در خانه نشسته بودیم که همسرم گفت: من در این راه مقدس به شهادت میرسم، ولی وصیت من به شما این است که فرزندانم را در راه انقلاب اسلامی به درستی تربیت کنید تا راه مرا ادامه بدهند. باید کاری کنی که فرزندان من انسانهای محترم، نمازخوان و روزهگیر و انقلابی بار بیایند. عبدالله بعد از چند روز که این حرفها را زده بوده، در کمین گروهکها افتاد و شهید شد.
یدالله رشیدی فرزند شهید
خنثی کردن مین با شلیک گلوله
پدرم انسان زحمتکشی بود و سختیهای زیادی را در زندگیاش تحمل کرده بود. ایشان سال 1330 وقتی که 21 سال داشت پدرش را از دست میدهد و تنها دو سال بعد هم مادرش فوت میکند. سختیهای زندگی باعث میشود که بابا از امکانات آموزشی بیبهره باشد. اما بعدها توانست پیش ماموستاهای منطقه قرآن یاد بگیرد. سواد را هم در حد خواندن و نوشتن آموخته بود.
از بزرگترها شنیدهام که بابا در ایام جوانی به کار کشاورزی و دامداری میپرداخت. روی زمین خدا کار میکرد و از همان زمان چشمش به حقایق زندگی باز میشود. متوجه ظلم و ستم ایادی رژیم طاغوت میشود و چون نمیتوانست زور را تحمل کند، سال 1357 به روستای اسلامدشت مهاجرت میکند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بابا جزو اولین نفراتی بود که جلوی گروههای کمونیستی میایستد. در واقع اسلامخواهی ایشان باعث میشد که نتواند کفر و الحاد آنها را تحمل کند. در تاریخ 1359/4/25 هم که به جمع پیشمرگان مسلمان کرد در مریوان میپیوندد و از همان زمان رخت رزمندگی به تن میکند.
از دوران رزمندگی بابا خاطراتی خوبی برایم یادگار مانده است. یک شب با پدرم به روستای طینال رفتیم. پدرم فرمانده محور بود. آن شب با هم شام میخوردیم که گروههای ضدانقلاب به پایگاه حمله کردند. من و پدرم به سنگر رفتیم و حدود یک ساعت درگیری ادامه داشت. عاقبت ضدانقلاب فرار کرد و صبح که به منزل خودمان در اسلامدشت برمیگشتیم، خبر نداشتیم که جاده طینال- اسلامدشت به دست گروههای ضدانقلاب مینگذاری شده است. پدرم وقتی مینها را دید، با شلیک اسلحهاش یکی از مینها را منفجر کرد. بقیه آن توسط نیروهای سپاه خنثی شد. وقتی به خانه برگشتیم پدرم به من گفت: بعد از شهادت من این راه را باید ادامه دهید.
امید هوشیاری همرزم شهید
محبوب اهالی منطقه
من در سالهای دوستی و همرزمی با شهید رشیدی ایشان را انسانی خوشرفتار، متعادل، صبور و نمازخوان یافتم که در میان مردم مشهور و محبوب بود. با وجود مسئولیتهایی که داشت، با مردم به نرمی و ملاطفت حرف میزد. به عنوان مثال وقتی برای ایشان مشکلی پیش میآمد با خونسردی کامل و بدون هیچ گونه نگرانی مشکلش را حل میکرد و با صبر کامل در مورد راهحل مشکل، جستوجو میکرد. صبور و باتحمل بود و در مقابل مشکلات هیچ وقت خودش را نمیباخت و شکرگزار هم بود. همین رفتارها باعث میشد از محبوبیت زیادی در بین مردم و اهالی منطقه برخوردار باشد. شهید رشیدی نمونهای از یک رزمنده مکتبی عاشق مردم و ولایت بود.
منبع: جوان