به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، مرور خاطرات آزادگان به نحوی بازنمایی جهاد رزمندگان در خط مقدمی است که خاک ریزهای ان در دل اردوگاههای رژیم بعث قرار داشت.
این خاطرات بخش مهمی از تاریخ درخشان مقاومت ایران اسلامی در برابر دشمن متجاوزی بود که همه شرق و غرب از آن حمایت میکرد. «میشود ار اینجا هم فرار کرد» به همین منظور تدوین و تالیف شده است.
«مریم سادات ذکریایی» خاطرات «علی احدینژاد»، از آزادگان دوران دفاع مقدس را که در جریان اجرای عملیات کربلای پنج به اسارت نیروهای عراقی درآمد، در کتاب «میشود ار اینجا هم فرار کرد» گردآوری کرده است.
قسمتی از متن کتاب؛
«در صفحه ۴۳ کتاب، در خاطره دیگری آمده است: «من و سید مهدی احسانیان با هم اسیر شدیم. برایم تعریف کرده بود که اهل جویبار است. ازدواج کرده و دخترش تازه به دنیا آمده. بسیجی آمده بود جبهه و همان شب عملیات، قبل از اسارت، مجروح شد. ترکش به گردناش خورده و یک سوراخ به جا گذاشته بود. از این سوراخ چرک و خون بیرون میریخت. دو سه ماه با همان وضعیت تحمل کرد تا اینکه او را فرستادند بیمارستان بغداد. ده روز بیمارستان بود و قبل از آمدنش، مرا بردند یک آسایشگاه دیگر.
وقتی او را برگرداندند، در ساعتهای هواخوری که از آسایشگاه بیرون میرفتیم، گاهی او را میدیدم. حالش بهتر شده بود. من خوشحال بودم که دیگر درد نمیکشد. مدتی بعد او را انتقال دادند بند ۳. بعد از آن، ساعت هواخوری ما با هم تداخل نداشت و من دیگر او را ندیدم.
یک روز بعد از ظهر که تازه آمار گرفته بودند و ما را فرستاده بودند داخل آسایشگاهها، یکهو دیدیم وضعیت اردوگاه غیر عادی شد. معمولا وقتی میخواستند به بهانههای واهی، افراد یک آسایشگاه را بزنند و شکنجه کنند، نگهبانهای عراقی میرفتند پشت پنجره آسایشگاههای دیگر و به اسرا میگفتند: بخوابید. حق بلند شدن و تماشای بیرون را ندارید.
آن روز هم نگهبان عراقی آمد پشت پنجره و با عصبانیت گفت: بخوابید.
همه روی پتوهامان دراز کشیدیم و بعد از بیست دقیقه اوضاع آرام شد. بعد از چند روز، از طریق سرگروهها که میرفتند از آشپزخانه غذا بگیرند، ماجرای آن روز عصر را فهمیدیم. بچهها آمدند توی آسایشگاه و گفتند: «آن روز یکی از اسرایی که آن طرف بود ـ بند ۳ یکی از دو بندی که در آن سوی اردوگاه بودند و ما به آنها دسترسی نداشتیم ـ وقتی دید همه را دسته جمعی کتک میزنند، از نظر عصبی تحت فشار قرار گرفت و تحملش را از دست داد، آمد جلوی پنجره آسایشگاه، فحش داد به صدام و به عراقیها گفت: «مگر شما مسلمان نیستید؟»
«میشود از اینجا هم فرار کرد؟» در 128 صفحه مصور به کوشش «مریم سادات ذکریایی» گردآوری شده و توسط نشر «امینیان» 1100 نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161