به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، «احمد دواتگر» آزاده و جانباز 8 سال دفاع مقدس به بهانه سالگرد عملیات والفجر 1 که در شب عاشورایی 20/1/62 در منطقه عملیاتی فکه به اجرا در آمد، خاطره ای به دفتر خبرگزاری دفاع مقدس مازندران ارسال کرد که از نظرتان می گذرد.
اواخر اسفند سال ۶۱ بود که با جمعی از بچه های آمل «احمد باکر»، «تقی زارعی نیاکی»، «محمد مرادی نیاکی» و... به همراه گردان مسلم ابن عقیل به منطقه عملیاتی جفیر اعزام شدیم و هنگام تحویل سال ۱۳۶۲ در خط مقدم جفیر حضور داشتیم. هنوز مدتی از حضورمان در این منطفه نگذشته بود که به پایگاه شهید بیگلوی اهواز مقر گردان های پیاده لشکر ۲۵ کربلا انتقال یافته و چند روز بعد نیز گردان ما به همراه گردان حمزه سیدالشهدا به فرماندهی شهید «ناصر بهداشت» به لشکر ۷ ولی عصر (ع) برای اجرای عملیات والفجر ۱ منتقل شد.
تا آنجا که یادم است یک گروهان از تیپ ۵۵ هوابرد شیراز در گردان ما ادغام شده بود. همه چیز نشان از عملیات گسترده ای را می داد که ساعت و روزش مشخص نبود. همه منتظر اجرای این عملیات بودیم تا آنکه در نهایت ساعت 10:23 دقیقه مورخ 20/1/62 عملیاتی در شمال غرب فکه با رمز یاالله یاالله یاالله به مرحله اجرا درآمد که به عملیات والفجر ۱ لقب گرفت.
خدا رحمت کند فرمانده گردانمان شهید «ذبیحالله عالی» را، چه خون دلی خورده بود آن شب در میدان مین زمانی که گروهان ما گرفتار مینهای منظم و نامنظم زیر تپه ١٧٥ شده بود.
صدایش در شدت حاصل از انفجار آتیش سنگین دشمن به سختی شنیده می شد. اما گاهی که همان صدای ضعیف او به گوش میرسید نشان از شکسته نشدن خطوط مستحکم دشمن روی تپه را گوشزد می کرد. فریاد میزد: بچهها بخدا قسم این خط شکسته شود کار دشمن تمام است و... این در حالی بود که بدجوری در میدان مین زمین گیر شده بودیم.
در خاطرم است آزاده عزیز سردار حاج «علی فردوس» فرمانده تیپ 1 نیز به اتفاق بیسیمچی خود برای لحظاتی در میدان مین، کنارمان حضور داشته و او نیز به دنبال راهی بود که هر طور شده خط شکسته شود.
آن هایی که در طول دفاع مقدس در عملیاتی حضور داشتند خوب می دانند اینکه بخشی از گردان خط شکن در داخل میدان مین زمین گیر و خط اول دشمن شکسته نشود یعنی چه؟ در واقع آن لحظات یکی از سختترین لحظات در هر عملیات می باشد.
لحظات به کندی در حال سپری شدن بود تا آنکه سرانجام جمعی از بچههای گروهان ما به هر طریقی که بود توانستند از میدان مین عبور کرده و خودشان را به بالای تپه برسانند در حالی که جمعی دیگر از بچهها در همان نقطه به شهادت رسیده بودند.
باورش سخت بود شهیدان «بیآزار»، «علی قمی»، «سعیدالدین حسینی»، «قربان نائیجیان»، «مجید باخیره»،« کریمی» و ... که لحظاتی قبل با هم وارد آن منطقه شده بودیم در همان نقطه برای همیشه آسمانی شدند تا نشان دهند دستیابی به امنیت، حفظ عزت و سربلندی ایران اسلامی خون میخواهد.
خدا می داند که آن شب چه خون دلها خورده شد تا گردانمان خط اول دشمن را شکسته و سنگرهای روی آن تپه را فتح کند، اما سختترین لحظات، زمانی بود که به همراه جمعی از مجروحین در حال عبور از کانال فکه بودیم، کانالی که تا چشم کار میکرد پر از شهید بود. خوب یادم است که بچههای حمل مجروح در داخل کانال به همدیگر میگفتند این یکی زنده است این را هم با خودمان ببریم عقب و...
اما همین قدر یادم است که صدای شهدا به خوبی شنیده میشد صدایی که نشان میداد آخرین صداهایی است که از حلقوم آن شهدا بلند میشود اما کاری از دست کسی بر نمیآمد.
آری اکثر آن شهدا و حتی بسیاری از مجروحین این عملیات در آن کانال ماندند تا بعدها بهانهای باشد برای این که نسل بعد از جنگ بدانند، فرزندان خمینی کبیر چگونه با چنگ و دندان از این سرزمین و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دفاع کردند.
بدانند که این انقلاب ارزان و مفت به دست نیامده است. بدانند که حفظ این نظام و انقلاب که از ابتدای پیروزی خود با انواع و اقسام حیله ها و نیرنگ دشمنان در امان نبوده است برای بقای خود همچنان خون میخواهد و...
انتهای پیام/