گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: در میدان نبرد، مهر و عاطفه فرزندانش بر قلبش چنگ میزد، اما ماموریتی والاتر در پیش داشت و باید فرزندان کشورش را در مقابل هجوم ناجوانمردانه دشمن حمایت میکرد. گاهی در سختترین شرایط مجبور بود در میدان نبرد بماند و چشمش را بر دلتنگیها ببندد. فرزندانش دلتنگیهایشان را در کاغذ بهتصویر میکشیدند و به پدر میدادند. این نامهها، پدر را به ادامه راه دلگرم میکرد. این ماجرای زندگی امیر سرلشکر شهید «سید موسی نامجو» است که تا پای جان برای حفظ کیان کشور ایستادگی و مبارزه کرد.
در ادامه روایتی از شهید نامجو را از زبان همسرش میخوانید.
همسرم گاهی تا سه ماه از جبهه بر نمیگشت و به دلیل شرایط جنگی و اضطرار مدتها حتی فرصت این را که پوتین را از پای خود درآورد، نداشت. حتی به همین حالت میخوابید و نماز میخواند. به همین دلیل پای وی به شدت زخم شده بود.
به دلیل مشغلههای کاری همسرم، بچهها کمتر پدرشان را میدیدند. همسرم صبح قبل از بیدار شدن بچهها از منزل خارج میشد و شب نیز پس از خوابیدن آنها به منزل برمیگشت؛ لذا هر روز فرزندان از طریق نامه و نقاشی با پدرشان ارتباط برقرار میکردند. پس از شهادت بقایای نیم سوخته این نقاشیها و نامههای کودکانه را از کیف شهید نامجو درآوردند و تحویل ما دادند که نشان از اوج عواطف پدری و در عین حال خصوصیات به ظاهر نظامی داشت.
ماجرای مفقود شدن شهید نامجو
در راستای انجام وظیفه به عنوان نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع، طبق دستور امام، شهید نامجو موظف بود تا از ادارههای مختلف ارتش و شرایط جنگ به طور مستمر خدمت امام گزارش ارائه کند.
نقل است که سه روز شهید نامجو در مناطق جنگی مفقود شد. کم کم نگرانی از عدم حضور وزیر دفاع و عدم اطلاع از سلامت وی در حال افزایش بود که ناگهان شهید نامجو برگشت. موضوع از این قرار بود که او در یکی از پستهای دیدبانی مشغول بررسی عبور و مرور و نحوه آرایش نیروهای دشمن به همراه دیدبانها بود.
انتهای پیام/ 131