به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ 2 اردیبهشت 58 رسما تاسیس شد. با اینحال همواره اختلافاتی بر سر تاسیس سپاه است و افراد بسیاری حتی برخی از خارجنشینان ادعای حضور در سپاه دارند در حالیکه سپاههای مدنظر آنها قبل از تاسیس رسمی این نهاد انقلابی در 2 اردیبهشت بود.
به مناسبت سالروز تاسیس سپاه و نحوه تشکیل این نهاد و بعد از آن، به سراغ فردی رفتیم که نامش در بیانیه تاسیس رسمی سپاه جزو افراد شورای فرماندهی است.
سردار یوسف فروتن (نفر دوم از سمت راست) کنار شهید مظلوم بهشتی
سردار یوسف فروتن از قدیمیهای جنگ و جهاد است. او پیش از انقلاب اسلامی از فعالان دانشجویی در آلمان و عضو اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان اروپا بود و کنار شهید بهشتی به فعالیت میپرداخت. در ایران نیز همراه با گروه فلاح (یکی از گروههای هفتگانه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) به فعالیت پرداخت.
وی همزمان با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه در آمد و اولین سخنگو و روابط عمومی این نهاد انقلابی و عضو شورای فرماندهی سپاه بود. در مصاحبه اول که مهمان خانهاش بودیم تابلویی به ما نشان میدهد که تصویر شهدای خانوادهاش در آن نقش بسته بود. مادر و برادر و ده نفر از اعضای خانوادهاش در موشکباران صدام در سال 65 یکجا شهید شدند.
بخش اول مصاحبه با سردار فروتن سال گذشته منتشر شد که درباره دوران مسئولیت وی در زندان اوین و جنایات منافقین بود که برای مطالعه آن میتوانید به اینجا مراجعه کنید. بخش دوم مصاحبه با وی درباره نحوه تشکیل سپاه پاسداران، غائله باند مهدی هاشمی معدوم در اصفهان و همچنین خاطراتش از دوره حفاظت از آیتالله خامنهای امروز منتشر میشود.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، شما عضو اولین شورای فرماندهی سپاه بودید. درباره تشکیل سپاه اختلافاتی وجود دارد. گویا چند سپاه بود که بعدا تجمیع و به یک سپاه تبدیل شد. یک توضیحی بدهید که تجمیع سپاه چگونه بود و پیش از تشکیل رسمی سپاه، چند سپاه داشتیم؟
از آن موقع که جرقه تشکیل نیرویی غیر از ارتش در ذهنها زده شد یعنی از 22 بهمن 57 تا 2 اردیبهشت 58 که تاسیس رسمی سپاه بود، چیزی حدود 3 ماه طول کشید که در آن 3 ماه اتفاقات زیادی رخ داد و باید دید که چه انگیزههایی در سطح کشور تجلی پیدا کرد که به این نتیجه رسیدند که نیرویی به جز نیروی ارتش و شهربانی ایجاد شود. اگر این مطلب را کمی صادقانه و بدون نگاه جناحی و فکری نگاه کنیم، باید به نکات ذیل توجه کنیم.
یک حکومت که عوض شد، از دو حالت خارج نیست یا ساختار کلی حکومت مورد تایید گروههای مختلف است یا خیر یعنی قدرت جدید ساختار جدید را قبول دارد یا خیر. اگر قبول داشته باشد که با همان ساختار سابق ادامه داده و کار میکند. ممکن است بازسازی کند ولی ادامه کار می دهد. مثلا وقتی در کشوری کودتا میشود کودتاگران با همان تشکیلات قبلی کار میکنند و تنها ممکن است تعدادی را عوض کنند ولی انقلاب که میشود یعنی همه تشکیلات به هم میخورد و به نظامات و تشکیلات جدید نیاز است.
بنابراین موجب شد به فکر تشکیل نیرویی برگرفته از نظرات انقلابی برآیند و سران کشور که در جریان اصل تحولات بودند پیشنهادات زیادی را مطرح کردند. از جمله اینکه به امام گفتند که ما باید نیرویی را داشته باشیم که حافظ انقلاب باشد. در عین حال منظور آنها کمیتهها نبود، چرا که کمیتهها به شکل موقت ایجاد شده بود و نمیتوانست ایده آنها را برآورده کند.
با این دید پیشنهادات بسیاری را در اختیار امام قرار دادند. ایشان نیز فرمان تشکیل نیرویی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را دادند. در همین مقطع 4 ماهه نیروها و افراد مختلفی که سابقه فعالیت تشکیلاتی داشتند، خود را محق تشکیل چنین نیرویی میدانستند.
امام به شدت با طرح انحلال ارتش مخالفت کردند
از همان ابتدای انقلاب یک عدم اعتمادی به برخی نیروهای ارتشی وجود داشت. بعضی جاها منطقی و بعضی جاها هم با عرضورزی. یک ذهنیتی جامعه نسبت به ارتش داشت و یک ذهنیتی نیز افراد رده بالای نظام مانند شهید بهشتی به ارتش داشتند و از طرفی این ذهنیت نیز از طرف امام بر روی ارتش و عملکرد آن وجود داشت و در مقابل یک ذهنیت نیز از سوی مخالفین وجود داشت که ذهنیتی غرضورزانه بود و انتظار داشت ارتش منحل شود که حضرت امام با این نظر به شدت مخالف بودند و به تعبیری میفرمودند که هر کسی با ماهیت ارتش مخالف بماند باید محاکمه شود. امام به کلیت و ساختار ارتش اعتقاد داشت و همواره تاکید میکردند که نباید این ساختار تغییر کند.
در این میان عدهای بودند که ذهنیت نیمبندی داشته در جاهایی مثبت و جاهایی منفی بودند و با تذکر حضرت امام کمی آگاه شدند. خود من از کلیت ارتش تنفر نداشتم اما ذهنیت خوبی نیز نسبت به بعضی نفرات ارتش نداشتم اما امام این دیدگاه ما را تصحیح نمودند. از طرفی پیشنهاد کردند که نیرویی باید باشد که حافظ ارزشهای نظام باشد.
مدالهای افتخار با آرم ستاره داود!
به طور مثال در زمان جنگ قرار شد مدالی تحت عنوان مدال افتخار ایجاد شود و به خانواده شهدا بدهیم (این موضوع برای اوایل سال 60 است) بچههای ارتش در جواب ما گفتند که در زمان شاه مدالهایی داشتیم به نام مدال جاوید یا افتخار - مدال جاوید مدالی بود که به شخصی داده میشد که در میدان نبرد شهید میشود و مدال افتخار به شخصی داده میشد که در طی عملیات مجروح میشد- پیشنهاد دادند که این مدالها را از آرمهای شاهنشاهی پاک کرده و به جای آن کلمه شهید را روی آن میچسباندیم.
بنده ابتدا با این طرح موافقت کردم اما با دقت بیشتر متوجه مشکل بنیادین این مدالها شدم و این مشکل را بچههای ارتش متوجه نمیشدند. آن بحث این بود که این مدالها حاوی ستاره داوود بود که این طراحی، طراحی اسرائیلیها بود. وقتی این موضوع را با برادران ارتشی مطرح کردیم با کمی توجه دریافتند که بنده درست میگویم و اذعان میکردند که ما در این چند ساله متوجه این نکته نشدهایم. این جزئیات بود که حضور نیروهای انقلابی در زمینه امور نظامی را الزامی میکرد.
سردار فروتن ایستاده در ردیف دوم در حال ارائه گزارش به مهندس بازرگان در دوره نخستوزیری وی
سپاه جمشیدیه، سپاه لاهوتی، سپاه محمد منتظری و سپاه دولت موقت
آقای منصوری کتابی نوشته است که نواقصی در آن است ولی در بخشی از آن کتاب به نقل از امام آمده است که ایشان به احمد آقا میفرمایند چه خبر است؟ چرا این سپاه چند فرمانده دارد؟ این بیانات قبل از تشکیل رسمی بوده است و پس از آن به فرمان حضرت امام قرار شد گروهها با هم ادغام شود. یک سپاه در جمشیدیه بود که جواد منصوری و ابوشریف بودند. یکی دیگر از این سپاهها را آقای لاهوتی درپادگان حر راهاندازی کرده بود. دیگری را شهید محمد منتظری راهاندازی کرده بود که نامش «پاسا» بود، یک سپاه را نیز آقایان غرضی و صباغیان و دانشمنفرد که در دولت موقت حضور داشتند ایجاد کردند.
تا این زمان بنده در کمیته و در کنار آقای بهبودی در کمیته استقبال بودم و خبر از این سپاهها نداشتم که پس از آن مقطع مرحوم آیتالله مهدوی کنی از طرف امام ماموریت پیدا کرد که وضعیت این سپاهها را سر و سامان ببخشد. در آن زمان در حدود 1300 کمیته مردمی در کشور ایجاد شده بود که توانستیم در یک حرکت هماهنگ این تعداد را تبدیل به 13 کمیته متمرکز کنیم.
به جز شما و آقای باقری کنی چه کسانی برای سر و سامان دادن به کمیته حضور داشتند؟
آقای نوروزی، بهزاد نبوی، الویری، اسلامی و... بودند. به هر حال تا آن زمان بنده هیچ اطلاعی از فعالیت این سپاهها نداشتم و در همان مقطع بود که پیشنهاد ایجاد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مطرح شد. این سازمان با نگاهی که استاد مطهری داشتند که در مقابل سازمان مجاهدین خلق ایجاد شده و عناوینی که مجاهدین خلق به غلط مصادره کرده بودند از آنها گرفته شود.
یک نوع خودمختاری درآن دوره وجود داشت البته خود مختاری به معنای احساس تکلیف نه به معنای تمرد و خودرایی. البته در این میان گروههایی مانند مجاهدین خلق هم بودند که هدفشان خودمختاری در راستای خود رایی و مخالفت با نظام بود. یک نمونه از اقدامات خودسرانه آنها تلاش برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی به نفع سازمان خودشان بود
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به وجود آمد افرادی چون ابوشریف و محمد بروجردی و منصوری هم در این سازمان نقش اساسی داشتند. بعد یکباره حضرت امام فرمودند که این سپاهها جمع شود و یک سپاه هماهنگ ایجاد شود.
در همین ایام که سپاهها ادغام شدند سازمان شکل گرفت؟
خیر؛ قبل از اینکه سپاهها ادغام شود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و گروههای هفتگانه به هم پیوستند. قرار شد پس از ایجاد سازمان، از هر یک از هفت گروه یک نفر انتخاب شود و شورایی تحت عنوان شورای فرماندهی سپاه واحد ایجاد شود. این جلسه در پادگان جمشیدیه تشکیل شد بنده اولین بار در این جلسه شرکت کردم و تا آن زمان هیچ نسبتی با سپاه نداشتم.
تلاش منافقین برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی
یک نوع خودمختاری درآن دوره وجود داشت البته خود مختاری به معنای احساس تکلیف نه به معنای تمرد و خودرایی. البته در این میان گروههایی مانند مجاهدین خلق هم بودند که هدفشان خودمختاری در راستای خودرایی و مخالفت با نظام بود. یک نمونه از اقدامات خودسرانه آنها تلاش برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی به نفع سازمان خودشان بود یا به طور مثال در همین راستا گروههایی مانند سیاهجامگان سعی در انجام اقدامات هنجارشکنانه داشتند.
ماجرای دستگیری فرزند آیتالله طالقانی توسط سپاهِ زیرنظر غرضی و صباغیان در آن دوره، اقدامی خودسرانه بود؟
بله، دوستان آقای غرضی او را سرخود گرفتند و یا اعزام گروهی به فلسطین با لباس و اسم سپاه که توسط شهید محمد منتظری انجام شد که با عکسالعمل منفی امام نیز مواجه شد. بنابراین در این مقطع 4،5 ماه اتفاقات زیادی افتاد که نمیتوان گفت همه این اقدامات بد بوده است اما به طور کلی در قالب یک چارچوب نظاممند انجام نمیشد که این خودمختاری نمیتوانست پیامد خوبی داشته باشد. در آن جلسه بنده و آقای الویری از گروه فلاح، آقای منصوری، آقای دوزدوزانی، محسن رضایی، ابوشریف بودیم.
قرار شد از هر هفت گروه یک نفر انتخاب شود که از گروه ما اقای الویری مطرح شد ولی چون الویری به کارهای نظامی علاقه نداشت نام بنده را به عنوان نماینده گروه فلاح معرفی کرد که بعدها فهمیدم بعضیها مانند شهید مطهری گفته بودند که ایشان را نمیشناسیم که شهید بهشتی مرا تایید کردند.
بعد از آن حکمی رسمی به آقای منصوری به عنوان فرمانده سپاه داده شد. من به عنوان مسئول روابط عمومی اولین اطلاعیه را دادم مبنی بر اینکه فرمانده سپاه آقای منصوری، آموزش آقای کلاهدوز، آقای ابوشریف مسئول عملیات، رفیقدوست تدارکات. از آن تاریخ سپاه رسمیت اصلی پیدا کرد.
حکم شورای عالی سپاه و اسامی اولین اعضای شورای فرماندهی سپاه به فرماندهی جواد منصوری
چرا شما را به عنوان روابط عمومی و سخنگو انتخاب کردند؟
با توجه به اینکه بنده سابقاً کار سازمانی در چارچوب کارهای فرهنگی انجام داده بودم و با توجه به اینکه کار چریکی انجام نداده بودم، در این سمت منصوب شدم. خیلی از افراد مصاحبه میکنند و میگویند که آنها فرمانده سپاه بودهاند. این برای آن زمان است که در هر گوشهای سپاهی ایجاد شده بود.
ماجرای آرم سپاه چیست؟
آقای منصوری گفته شهید یوسف کلاهدوز این آرم را طراحی کرده اما فکر میکنم به دلیل تشابه اسم من و آقای کلاهدوز دچار اشتباه شده است. من آرم سپاه را طراحی کردم.
اَشکال بهکار رفته در آرم سپاه نماد چیست؟
روند طراحی آرم سپاه چه بود و اشکالی که در آن به کار گرفته شده نماد چیست؟
برادرانی در کنار ما بودند که طراحی بلد بودند مثلا آقای عادل نامی بود که الان نمیدانم کجاست، او این آرم و چند طرح دیگر را طراحی کرد. بنده و کلاهدوز با هم مشورت کردیم و خصوصیات سپاه را به آقای عادل گفتیم که بر اساس این ویژگیها آرمی را طراحی کنیم.
طرح اولیه، طرح دستی بود که در دستش اسلحه است و «لا»ی معروف اسلام (لااله الاالله) درآن بود که طرحی از قرآن بود. آیه نیز در ادامه به آرم اضافه شد. برگ زیتون بیان میکند که ما علیرغم اینکه مبارز هستیم به حقوق کسی تجاوز نمیکنیم چرا که برگ زیتون نماد صلح است. کره زمین بعدها اضافه شد. سر اضافه کردن این کره زمین بحثهای زیادی در مجلس مطرح شد. عدهای اعتقاد داشتند که با اضافه شدن کره زمین به آرم ما اعلام میکنیم که با تمام کشورها قصد جنگ داریم.
آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با نمادهایی از قرآن، اسلحه، آیه قرآن، برگ زیتون و کره زمین
هاشمی مخالف اضافه شدن کره زمین در آرم سپاه بود
چه کسانی محور این بحث در مجلس بودند؟
یک عده مانند مرحوم هاشمی اعتقاد داشتد که اضافه شدن کره زمین جنبه سیاسی پیدا میکند و اینگونه وانمود میکند که ما قصد جنگ با دنیا را داریم ولی بنده و آقای محمودزاده در دفاع میگفتیم که باید نشان دهیم اسلام دینی فراگیر و جهانی است همچنین آقای بشارتی نیز از این آرم دفاع کرد.
در مجلس عنوان سپاه، «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» ثبت شده اما بعدها گفتند که باید نام ایران نیز به آن اضافه شود. این را همفکران مرحوم هاشمی و خود او مطرح میکردند. من نوشتهای از شهید بهشتی داشتم که هم اکنون در اختیار آقای شیخی یا منصوری است در این نوشته شهید بهشتی اذعان میکند که این آرم رسمی است یعنی ما در مخالف عمومی با عنوان ایران در سپاه پاسداران هستیم ولی ثبت رسمی آن بدون نام ایران ثبت شده است.
در قانون اساسی نیز نام ایران به شکل رسمی در نام سپاه نیست؟
بله نیست. این یعنی دایره نفوذ سپاه فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی است و البته اینکه امام فرمودند انقلاب اسلامی باید صادر شود معنی آن در نام سپاه تجلی پیدا میکند. درباره مُهر سپاه ناگفته نماند که مجلس تصویب کرد در تمام مکاتبات باید نام ایران در عنوان سپاه اضافه شود.
تا چه زمانی سپاه با تصدی این افراد به کار خود ادامه داد؟
سردار فروتن: حکم منصوری تا اواخر 58 ادامه داشت تا زمانی که بنیصدر رئیس جمهور شد و میخواست ابوشریف را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب کند و اکثر فرماندهان موافق نبودند.
سردار یوسف فروتن در کنار امام خمینی(ره)
حضرت آقا فرمودند سپاه باید صد در صد نظامی، فرهنگی و عقیدتی باشد
چرا اکثر فرماندهان با انتخاب ابوشریف مخالف بودند؟
ابوشریف جزو کسانی بود که در گروههای هفت گانه حضور داشت. او سابقه مبارزاتی داشت و نگاهی عملیاتی و چریکی و در حالی که نگاه سپاه تنها به عملیات نظامی و چریکی نبود وفعالیتهای فرهنگی نیز در دستور کار سپاه قرار داشت.
حضرت آقا که آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند پس از این اظهارنظرها در عکسالعملی گفتند که این طرز تفکر اشتباه است. سپاه باید صددرصد نظامی، صد در صد عقیدتی، صددرصد دانشگاهی، صددرصد فرهنگی و در تمام ابعاد سپاه باید صددرصد باشد.
خود ابوشریف نیز اذعان داشت که اطلاعات نظامی او بالاست و در دیگر حوزهها تبحر ندارد. در جلسات ابتدای تشکیل سپاه حتی گروهی بودند که اعتقاد داشت دامنه فعالیتهای سپاه نباید به مسائل نظامی کشیده شود. بنده برای اینکه موضوع را تبیین کنم به آنها میگفتم که قرار است فعالیتهای سپاه 80 درصد فرهنگی عقیدتی باشد. حضرت آقا که آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند پس از این اظهارنظرها در عکسالعملی گفتند که این طرز تفکر اشتباه است. سپاه باید صددرصد نظامی، صد در صد عقیدتی، صددرصد دانشگاهی، صددرصد فرهنگی و در تمام ابعاد سپاه باید صددرصد باشد یعنی نگاه ایشان یک نگاه گسترده و فراگیر نسبت به سپاه بود.
ابوشریف محدود فکر میکرد نگاه صرف او به مسائل نظامی گروهی را بر آن داشت که درباره او بگویند سوادش کمتر از آن است که بتواند فرماندهی کل سپاه را برعهده بگیرد. مخالف دیدگاههای بنیصدر آقای فرمد، حاج عبدالله محمود زاده و محمدزاده بودند. این افراد به همراه بنده هم مخالف دیدگاه بنیصدر و هم مخالف دیدگاههای ابوشریف بودند.
ابوشریف با توجه به اختلافاتی که با بچههای ستاد مرکزی داشت، خیلی آنها را تحویل نمیگرفت و گاهی حرکات خودسرانه از جمله اعزام نیرو به فلسطین میکرد. در جلسهای که در پادگان شهید بهشتی (خلیج) برگزار شد، بنیصدر قصد معرفی ابوشریف به عنوان فرمانده کل سپاه را داشت که اعضای ستاد نپذیرفتند و به همین دلیل بنیصدر با دلخوری جلسه را ترک کرد.
حکم فرمانده سپاه را بنیصدر باید صادر میکرد؟
از آنجا که حضرت امام حکم جانشینی فرمانده کل قوا را به بنیصدر داده بود، بنیصدر میتوانست حکم فرمانده کل سپاه را صادر کند و همانطور که میدانید احکام فرماندهان کل را ابتدا فرمانده ستاد کل پیشنهاد کرده و سپس رهبری این حکم را به پیشنهاد فرمانده ستاد کل صادر میکند.
بنیصدر در آن جلسه معروف که بنده مدیر جلسه بودم و با حضور 300، 400 نفر از فرماندهان سپاه تشکیل شد حرف هایی زد و پس از حرفهای بنیصدر من به او گفتم که در حرفهای شما مشکلاتی وجود دارد و به او گفتم اجازه بدهید بگویم که چرا دوستان با نظر شما موافق نیستند. در ادامه به او گفتم روشی که شما دارید باعث میشود که با عوض شدن دولتها فرماندهی کل سپاه نیز به سلیقه رئیس جمهور عوض شود. در حالیکه این موضوع با اصل ولایت فقیه در تعارض است.
بنیصدر از پاریس با من مشکل داشت
بنیصدر در پاسخ به من با عصبانیت گفت "این همان تفکر ارتجاعی است که میگویم". با توجه به این وضعیت ابوشریف موفق شد فرمانده شود پس از آن چند روز مرتضی رضایی به عنوان گزینه پیشنهادی مطرح شد. پس از این ماجرا بنیصدر که از من و آقای محمودزاده با توجه به آشنایی که از پاریس داشت مشکل داشت و با محسن رضایی نیز از ابتدای آشنایی مشکلات فراوانی داشت دستور داد تا مرتضی رضایی ما سه تن را از سپاه اخراج کند.
مرتضی رضایی به من گفت که بنیصدر حکم فرماندهی را به این شرط به من داد که شما 3 نفر را از ستاد منفک کنم و ما هم موافقت کردیم. پس از 5،6 ماه بنا به پیشنهاد دوستان محسن رضایی به عنوان فرمانده کل سپاه انتخاب شد.
ابوشریف در این میان فرمانده نشد؟
ابوشریف کمتر از یک ماه فرمانده بود. آن هم در شرایطی که کسی فرماندهی او را به رسمیت نمیشناخت. البته شهید کلاهدوز در آن دوران که به فترت مشهور بود، سرپرست سپاه شد.
سازگارا و برخی از عناصر ضد انقلاب هم ادعایی درباره عضویت در شورای فرماندهی سپاه دارند. این ادعا مربوط به چه دورهای است؟
این ادعا نیز مربوط به همان دوره قبل از تشکیل رسمی سپاه است ولی او در اظهاراتش به این موضوع اشاره نمیکند. حتی الویری نیز میگوید که من فرمانده سپاه بودم ولی این فرماندهی نیز مربوط به قبل از تشکیل سپاه اصلی 2 اردیبهشت است.
کار ویژه سازمان مجاهدین انقلاب ابتدای انقلاب چه بود؟ آیا تنها کار ویژه این سازمان ایجاد شدن به عنوان رقیبی برای مجاهدین خلق بود؟ اگر امکان دارد موضوع توهینهایی که جریانهای چپ و در راس آنها اشخاصی مانند بهزاد نبوی به شهید بهشتی که در مصاحبه قبل بود را کمی شرح دهید.
ابتدا بگویم که بنده اطلاعات دقیقی از فعالیتهای سازمان مجاهدین انقلاب ندارم. علت آن هم این است که از زمانی بنده در سپاه مشغول به کار شدم فرصت نکردم در جلسات سازمان مجاهدین انقلاب شرکت کنم و عملا شرکت نمیکردم و اطلاعات محدودی هم که دریافت میکردم از طریق آقای الویری بود.
اطلاعیه شورای انقلاب اسلامی درباره تشکیل سپاه پاسداران در 2 اردیبهشت 58
شهید مطهری گفت باید سازمانی در مقابل مجاهدین خلق تشکیل شود
بنابراین نمیتوانم به شکل گسترده وارد اختلاف و علل آن شوم ولی اگر بخواهم کلیاتی را بیان کنم باید بگویم یکی از روزهایی که ما در دفتر کنونی روزنامه جمهوری اسلامی که دفتر سابق مجاهدین انقلاب بود، جلسه داشتیم در آن مقطع شهید مطهری آمد و گفت که این سازمان مجاهدین خلق دروغ میگویند در شرایطی که تمام شعارهایشان اسلامی است خلاف اسلام عمل میکنند و باید سازمانی درست شود که این تعابیر را از آنها بگیرد. بنابراین قرار شد گروههایی که دارای سابقه فعالیت علیه رژیم شاه هستند و مورد تایید امام و بزرگان نظام هستند جمع شوند و سازمانی را تحت عنوان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دهند. با این نگاه و اطلاعیه که سازمان منتشر کرد مشخص شد که رویکرد آنها اسلامی است که البته عرض کردم بنده به قدری مشغله داشتم که مرحوم مهدوی کنی به من گفته بود آقای فروتن از این به بعد نامههای پس از ساعت 7 بعد از ظهر را برای من نفرستید. بنابراین وقت نداشتم در جلسات سازمان شرکت کنم.
بهزاد نبوی میگفت شاید شهید بهشتی جاسوس باشد!!
در یکی از جلسات که شرکت کردم بهزاد نبوی نسبت به دکتر بهشتی برخورد بدی کرد و میگفت که شهید بهشتی شاید جاسوس باشد و اعتمادی نمیشود به اینها کرد. آنجا بود که بنده واکنش نشان دادم و گفتم این چه تعبیری است که در مورد آقای بهشتی استفاده میکنی؟
او در جواب گفت خیلی نمیشود به اینها که از خارج از کشور آمدهاند اعتماد کرد و میگفت معیار ما زندانی شدن افراد است بنده درجواب او گفتم نه زندان رفتن در زمان رژیم سابق ملاک خوب بودن است و نه خارج بودن ملاک بد بودن. اگر این جور باشد مسعود رجوی هم زندان بوده است بنابراین این حرف دقیق نیست. از آن جلسه بود که دریافتم جلسات سازمان بیشتر با درگیریهای سیاسی همراه است. بنابراین در جلسات آتی سازمان حضور پیدا نکردم.
محوریت سازمان در آن دوران چه کسانی بودند؟
بهزاد نبوی، حسین فدایی، ذوالقدر، آقا محسن و شهید بروجردی بود نیز قبل اینکه به کردستان برود در بعضی جلسات شرکت داشت که همین موضوع نیز برای او در جبهه دردسرساز شده بود و نگاهها نسبت به او کمی تغییر کرده بود.
مگر نظامیان از حضور در این جلسات منع نشده بودند؟
این قانون برای آن زمان نبود. این شرایط گذشت تا سال 60 که عملیات فتحالمبین قرار بود انجام شود. آنجا بود که امام خمینی طی حکمی فرمودند نظامیان اجازه ندارند داخل هیچ سازمانی بشوند. از آن زمان بود که بنده به شکل مکتوب اعلام کردم که دیگر در هیچ سازمانی فعالیت نمیکنم.
علت تغییر رویکرد سازمان مجاهدین انقلاب نبود «ولایتمداری» بود
در آن زمان سازمان سیاسی شناخته میشد؟
سازمان رفته رفته سیاسی شد و فعالیتش دیگر آن فعالیتی نبود که در اساسنامه سازمان به آن اشاره شده بود. علت تغییرات رویکرد سازمان نبود ولایت مداری بود. درباره بهزاد نبوی و فعالیتش در سازمان پس از شرکت نکردن در جلسات اطلاع دقیقی نداشتم تا اینکه به عنوان وزیر صنعت در مجلس آن اظهارات عجیب را انجام داد و گفت هر کس 2 تا پاترول نگرفته است دستش را بلند کند. بسیار ناراحت شدم که چرا باید وزیر و نمایندگان ما آلوده به این مسائل شده باشند. چند روز بعد از آن اظهارات بهزاد نبوی در مجلس به دفتر او رفتم و با توجه به شناختی که از من داشت مرا دعوت کرد به اتاقش تا با هم صحبت کنیم.
سمت شما در آن زمان چه بود؟
اگر اشتباه نکنم فرمانده سپاه اصفهان بودم یا احتمالا آخر ماموریتم در لرستان بود. در آن جلسه از او پرسیدم آیا آن اظهاراتی که در مجلس داشتی حقیقت دارد. او با صراحت گفت کاملا حقیقت دارد و حتی برخی از نمایندگان 3 پاترول گرفتند بنده اصلا انتظار نداشتم که او این اظهارات را تایید کند و بسیار ناراحت شدم.
شهید لاجوردی معتقد بود خسرو تهرانی، بهزاد نبوی و سازگارا در پرونده 8 شهریور دست داشتند
در مصاحبه قبلی گفتید که در انفجار دفتر نخست وزیری گویا تعدادی از اعضای گروه فلاح دستگیر شدند ماجرای آن دستگیری چه بود؟
آقای لاجوردی بر اساس نگاهی که داشت اذعان داشت که برخی افراد مانند خسرو تهرانی، بهزاد نبوی، سازگارا دست داشتند. اینکه چقدر دست داشتند و آیا اصلا دست داشتند را نمیدانم ولی آن موقع که زندان را تحویل گرفتم. دو تن از بچه ها به نام محمد رضوی که در شرکت مخابرات است و آقای داداشی را دیدم که در گروه فلاح بودند دستگیر شده بودند. البته بعدها روشن شد که اینها با گروههای دیگری مانند مجاهدین خلق نیز همکاری میکردند که بعدها نیز وقتی پرونده آنها با امام مطرح شد ایشان فرمودند پرونده مختومه شود. اما در رابطه با کسانی که لاجوردی معتقد بود در انفجار دفتر نخست وزیری نقش داشتند باید بگویم که لاجوردی میگفت اینها کار را کردند.
آقای لاجوردی معتقد بود که اینها منافق هستند بر اساس شناختی که از او داشتم در منافقشناسی بسیار تبحر داشت اما اینکه موضوعی به این حساسی را به حدس و گمان به کسانی نسبت بدهم از من بر نمیآید.
در ماجرای باند مهدی هاشمی معدوم و جنایات گروه وی در اصفهان، شما فرمانده سپاه اصفهان بودید. یک مقداری ماجرای مهدی هاشمی را برای ما شرح دهید.
بعد از داستان نهضتهای آزادی بخش، یک ذهنیتی نسبت به مهدی هاشمی ایجاد شده بود.
شما جلسهای با او داشتید؟
بله جلساتی با او داشتیم و می دانستیم که نسبت به او در اصفهان اختلافاتی وجود دارد. نجفآباد اصفهان نوعی بافت سیاسی پیچیده دارد. علاوه بر این شهرستان دو شهرستان دیگر به نامهای قهدریجان و فلاورجان هست که آنها نیز از بافت سیاسی پیچیدهای برخوردار هستند.
یک منطقهای به نام خمینیشهر در اصفهان است که بنده وقتی به این شهرستان رفتم متوجه شدم نقشه شهر به شکلی ساخته شده که از آسمان به شکل عقاب است و طراحی آن توسط آمریکاییها انجام شده بود بنابراین این منطقه از قبل از انقلاب مورد توجه کشورهای استعمارگر بوده و به شکل طبیعی دچار مشکلات فرهنگی بود. خود شهر اصفهان نیز دارای تفکر سیاسی است که همیشه آتش زیر خاکستر است. اگر توجه کنید افراد زیادی از این شهر شروع کننده مناقشات و رویدادهای مهم بودهاند. این مطالب را بدون اشاره به شخص خاصی بیان میکنم.
کتاب شهید جاوید ریشه اختلافات چندساله در اصفهان بود
در لرستان که بودم حکم فرماندهی دو کوهه را گرفتم و قرار شد که دوکوهه را به عنوان مقری فعال سازماندهی کنم. درحال سازماندهی دو کوهه بودم که از دفتر قرارگاه آقا محسن رضایی به من زنگ زد و گفتند که آقا محسن با شما کار دارد. وقتی که پیش او رسیدم از من خواست که سریع به اصفهان بروم و اوضاع نابسامان آنجا را مدیریت کنم. به من گفت که ستاد اصفهان 8 ماه است که تشکیل نشده است.
از همان اول که وارد اصفهان شدم احساس کردم اختلافات چند جناح به وضوع مشخص است. بنده هیچگاه سعی نمیکردم طرفداری هیچ جناحی را کنم. علت آن هم این بود که یک نظامی بودم و از سوی امام منع قانونی داشتم و دوم اینکه اگر وارد جناحی شوی مجبوری تصمیماتی را که حتی باب میل تو نیست هم قبول کنی که این موضوع اولین عامل انحرافات جناحها میشود و کدورتهای ذهنی از همین جا آغاز میشود. در اصفهان به آرامی متوجه شدم که موضوع کتاب شهید جاوید ریشه چند ساله در این منطقه دارد قهدریجانیها در خط مهدی هاشمی بودند و فلاورجانیها مخالف مهدی هاشمی بودند. این اختلافات سیاسی با اختلاف منطقه آمیخته شده بود.
یکی از کمیتههایی که منحل کردن آن بسیار دشوار بود کمیته همین منطقه بود. مهدی هاشمی نگاهی داشت که میگفت وقتی من تشخیص میدهم شخصی باید اعدام بشود باید این اعدام انجام شود. مهدی هاشمی سال 60 مسئول واحد نهضتها بود و قبل از آن با محمد منتظری در کردستان و فلسطین همکاری می کرد.
مهدی هاشمی معتقد بود هرکجا خارج از مرز صلاح بود ورود کنیم
واحد نهضتهای آزادی بخش زیر نظر فرمانده سپاه بود؟
ستاد فرماندهی سپاه با واحد نهضتها خیلی موافق نبود. در حقیقت طرح واحد نهضتها طرح مهدی هاشمی بود. اینها معتقد بودند رسما خارج از مرزها هر کجا که صلاح دیدیم حتی میتوانیم اقدام کنیم اما اعضای دیگر معتقد بودند باید با امام مشورت کنیم. این نگاه مهدی هاشمی که من خودم مجتهدم باعث شد به آرامی به انحراف کشیده شود.
در آن روزها هر روز اختلافات جدیدی را در اصفهان بوجود میآوردند. به طور مثال یک بار رئیس مدیر عامل کارخانه ذوب آهن را طی درگیری کارگران با سابقه کارخانه با او باعث شد تمام کارکنان کارخانه اعتصاب کنند که این داستان حاشیههای بسیاری را بوجود آورد.
اختلاف بین کمیته زیر نظر عبدالله نوری و مهدی هاشمی با سپاه
این موضوع صنفی که هیچ ارتباطی به سیاست نداشت، وقتی به ریشههای آن نگاه میکردیم متوجه میشدیم که گروهایی مانند چپیها در ایجاد این مشکلات نقشآفرین بودند. اختلافات میان کمیته که زیر نظر مهدی هاشمی و عبدالله نوری بود با سپاه اصفهان روز به روز افزایش پیدا میکرد.
شما چه اقدامی انجام دادید که این فتنهها در اصفهان از بین برود؟
من و آقای کوهپایی استاندار و آقای روحانی امام جماعت موقت اصفهان که نماینده طاهری اصفهانی بود، 3 نفری بین گروههایی که با هم درگیر بودند رفتیم.
آیا در این درگیریها کسی هم کشته شد؟
11نفر کشته شدند و اگر نمیرفتیم ادامه پیدا میکرد و در نهایت متوجه شدیم که عقبه این درگیریها مهدی هاشمی بود و به آقای منتظری نیز مدام گزارش میدادیم که مهدی هاشمی چه اقدامی انجام میدهد.
واکنش منتظری به گزارشها درباره مهدی هاشمی معدم: "بیخود میگویید"
عکسالعمل مرحوم منتظری به این گزارشها چه بود؟
مرحوم منتظری توجهی به این گزارشها نداشت و میگفت که شما بیخود میگویید.
در جلساتی که با مرحوم منتظری داشتید هادی هاشمی داماد ایشان هم حضور داشت؟
بله او اکثرا در جلسات حضور داشت. به نظر من دفتر مرحوم منتظری را هادی و برادرش مدیریت میکردند و بدون اجازه او و برادرش کسی نمیتوانست به سادگی به دفتر منتظری نفوذ کنند.
بنده سعادت داشتم 3 بار برای ارائه گزارش خدمت امام برسم امام خمینی به عکس آقای منتظری که اجازه مطرح کردن دقیق گزارشات را به من نمیداد وقتی برای ارائه گزارش خدمتشان میرسیدیم هر 3 بار به طور کامل اجازه دادند تا من گزارش را بیان کنم و هیچ سخنی نمیگفت.
غائله مهدی هاشمی توسط اطلاعات سپاه شناسایی و کشف شد و گزارشات آن به مرحوم منتظری داده شد ولی او زیر بار نمیرفت و میگفت شما چون مخالف او هستید میخواهید او را خراب کنید. تفاوت امام خمینی و مرحوم منتظری در گوش دادن به گزارشات بود. بنده سعادت داشتم 3 بار برای ارائه گزارش خدمت امام برسم امام خمینی به عکس آقای منتظری که اجازه مطرح کردن دقیق گزارشات را به من نمیداد وقتی برای ارائه گزارش خدمتشان میرسیدیم هر 3 بار به طور کامل اجازه دادند تا من گزارش را بیان کنم و هیچ سخنی نمیگفت.
امام یک رفتاری داشتند که اگر گزارش را میپذیرفت در جواب میگفتند خدا شما را حفظ کند. اگر نمیپذیرفت یا شک داشت با تامل نگاه میکرد ولی اگر کاملا مخالف بود همان موقع مخالفتش را ابراز میکرد. آن هم با 2،3 کلمه کوتاه اما اجازه می دادند که کامل حرف شما تمام شود بعدا اظهار نظر میکرد.
سردار یوسف فروتن نفر اول در سمت چپ آیتالله خامنهای به عنوان سر تیم حفاظت ایشان
شما بعد از ترور مقام معظم رهبری در 6 تیر 1360، مسئول حفاظت از ایشان شدید. علت انتخاب شما برای حافظت از حضرت آقا چه بود و چه کسی این مسئولیت را به شما واگذار کرد؟
پس از اینکه حضرت آقا ترور شدند، بنده به آقای شمخانی که آن زمان قائم مقام سپاه بود گفتم که چرا یک حفاظت قوی برای ایشان نمیگذارید. او گفت که تو خودت این وظیفه را قبول میکنی؟ گفتم که با کمال میل.
پس از آن حکمی از او گرفتم و به شکل رسمی حفاظت از رهبری را به عهده گرفتم. در دیدار اولی که پس از عهده دار شدن این سمت با آقا داشتم، ایشان از زمان عضویت من در شورای فرماندهی سپاه، من را میشناخت و در آن زمان هنوز دوره نقاهت پس از مجروحیت را میگذراند.
آیتالله خامنهای گفتند هیچگاه راضی به داشتن محافظ نبودم
ایشان ضمن توضیح دلایل پذیرفتن محافظ برای خودشان، گفت که بنده هیچگاه راضی به داشتن محافظ نمیشدم ولی از آنجا که تابع محض حضرت امام هستم و ایشان به من دستور دادند که باید محافظ داشته باشم، بنده این موضوع را پذیرفتم. ایشان به من گفتند از این پس هرجا که شما به عنوان محافظ به من بگویی میروم و هر جا که بگویی نرو نمیروم.
وظیفه حفاظت از آقا را علاوه بر بنده که وظیفه حفاظت فیزیکی از ایشان را بر عهده داشتم، آقای میرسلیم هم هماهنگ کنندگی مسائل سیاسی و دفتری تیم حفاظت را برعهده داشت. حضرت آقا به هیچ عنوان در کار تخصصی حفاظت که برعهده ما بود دخالت نمیکردند به طور مثال یک روز که حضرت آقا برای بازدید از مکانی به توصیه آقای ظهیرنژاد در حرکت بودند، بنده به ایشان گفتم که این مکان در برنامه ما نبوده است و ایشان بلافاصله بر طبق نظر بنده از حضور در آن محل منصرف شدند.
ایشان هیچگاه کار خارج از حیطه کاری ما طلب نکردند. مثلا هیچگاه نگفتند که فلان کالا را برای من تهیه کنید. یک روز بنده به دلیل سختگیریهای یکی از مسئولان حفاظت، گلایه او را به حضرت آقا کردم. ایشان گفت که این فرد در دوره پس از ترور خدمات زیادی به من کرده است و هرکس را که میخواهی مرخص کن ولی با او کاری نداشته باشد.
اکثر محافظان و همکاران آیتالله خامنهای در دوره ریاستجمهوری درباره سادهزیستی ایشان صحبتهای فراوانی کردند. شما خاطرهای از ساده زیستی و سبک زندگی ایشان به یاد دارید؟
سردار فروتن: در اثبات ساده زیستی ایشان همین بس که سطح زندگی ایشان در آن زمان نیز همانند امروز از زندگی بنده که محافظ ایشان بودم پایینتر بود. یادم میآید که فرش خانه ایشان کاملا نخ نما بود و هدیههایی خارجی که برای ایشان میآوردند را برای خود بر نمیداشتند و میگفتند که این هدیهها برای رئیس جمهور ایران است نه برای شخص من و گفتند که مکانی تحت عنوان "موزه ریاست جمهوری" ایجاد کنید و تمامی این هدایا را در آن مکان جمعآوری کنید.
مخالفت آیتالله خامنهای با تعویض موکتهای نهاد ریاستجمهوری
در آن زمان نیروهای حفاظت ریاست جمهوری به دلیل کهنه بودن موکتهای دفتر ریاست جمهوری قصد تعویض این موکتها را داشتند که ایشان گفتند هرکس که ما را میخواهد با این موکتها بخواهد در حالی که وقتی آقای هاشمی رئیس جمهور شد بلافاصله این موکتها را جمع و فرشهای آنتیک و گران قیمتی را جایگزین کرد. ایشان یک نعمت بسیار بزرگی است که برخی افراد یا نمیدانند یا نمیفهمند و یا مغرض هستند.
یک روز ساعت 6 صبح آمدم دیدم که راننده آقا ماشین را روشن کرده و منتظر است. ایشان نیز با حالتی ناراحت در داخل حیاط در حال قدم زدن بود. به ایشان گفتم آقا قرار ما این نبود که این ساعت برویم جایی. ایشان به من گفت حالا عیبی ندارد و سوار ماشین شدند و گفتند که به سمت جماران برویم.
حکم مصطفی میرسلیم سرپرست وقت نهاد ریاستجمهوری به سردار فروتن برای سرپرستی حفاظت از آیتالله خامنهای
امام به آیتالله خامنهای گفتند "شما روحیه کاخنشینی ندارید"
در طول مسیر نیز به دلیل ناراحتی سخنی با من نگفتند. پس از اینکه از دیدار امام خمینی برگشتند به ایشان گفتم آقا حالا پس از ملاقات با امام ناراحتیتان برطرف شد. ایشان نیز گفتند دیشب سخنان حضرت امام درباره کاخ نشینان و کوخ نشینان را شنیدی؟ و ادامه دادند که من رفتم به ایشان عرض کردم که این مکانی که هم اکنون بنده در آن کار میکنم کاخ است و درخواست میکنم که اجازه بدهید از اینجا نقل مکان کنم. امام نیز با درخواست آقا مخالفت کردند و گفته بودند که شما روحیه کاخ نشینی ندارید.
منبع: تسنیم