گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: معرفت و مردانگی مدافعان حرم این روزها بر دفتر روزمرگی خط میکشد تا روایت زیبایی از مجاهدتها و جانثاریهای آنان را به ثبت رساند و قطعا نگارش این وصال زیبا و سراسر معرفت و ایمان را در هیچ جای زندگی پر از هیاهوی دنیایی نمیتوان یافت.
در روزهای انتظار و صبوری، نام مردان بسیاری در ذهن خطور میکند که هر یک نمادی از شجاعت، ایثار و مردانگی را در خود پرورش دادند و امروز قلم، فکر و کلام باید با هم آمیخته شود تا روایت شهیدی از ایران در میدان دفاع از حریم اهل بیت (ع) را به نگارش در آورد.
باید نوشت تا همگان بفهمند، جوانان غیرتمند ایرانی، از همه چیز گذشتند تا به حریم اهل بیت (ع) آسیبی وارد نشود و امروز با افتخار بگوییم: شهید مدافع حرمی دیگر آورند…
باز توفیقی نصیب شد تا به سراغ یکی دیگر از خانوادههای معظم شهدای مدافع حرم برویم. شهید «علیاصغر شیردل»، از شهدای مدافع حرم بود که در حراست از حرم حضرت زینب (س) به دست تکفیریها به شهادت رسید.
او در مورد علت سفرش به سوریه، در وصیتنامه خود مینویسد: «باتوجه به شرایط کنونی و آغاز جنگ در سرزمینهایی که برای ما شیعیان دارای اهمیت خاصی از لحاظ قداست است و با توجه به بیم بیحرمتی و تخریب این اماکن مقدس توسط دشمنان اسلام، تصمیم گرفتم نسبت به ادای دین، هر چند ناچیز و کوچک اقدام نمایم تا شاید در دنیا و آخرت شرمسار خاندان رسول الله (ص) نباشم و در صورتی که لایق باشم به شعار کلنا عباسک یا زینب (س) جامهی عمل بپوشانم و امیدوارم این لیاقت را در دنیا و آخرت بر اساس نظر ایشان کسب نمایم.» وی در 30 اردیبهشتماه 94 و در سن 37 سالگی به مقام شهادت نائل آمد.
هدی کمالیان همسر شهید مدافع حرم در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس در آغاز سخنش از آشنایی اولیه خود و طریقه ازدواجش با شهید میگوید:
توسل شهید به حضرت معصومه (س) برای ازدواج
نحوه آشنایی ما به این صورت بود که یکی از اقوام ما، همسایه خانواده همسرم بودند و ما را به هم معرفی کردند ایشان به ما معرفی شدند و برای خواستگاری آمدند و مراسم به صورت سنتی برگزار شد. مدتی طول کشید تا ما به ایشان جواب مثبت دادیم. صحبتهای اولیه ما در مورد اعتقاداتمان بود که خیلی بهم شباهت داشت و چیزهایی که برای علیاصغر مهم بود برای من هم اهمیت داشت، خانواده من به استخاره خیلی اهمیت میدادند، از این بابت استخاره کردیم و جواب میانه آمد. ما گفتیم حالا که میانه آمده جواب رد بدهیم اما شهید با پا فشاریهایی که کردند جواب مثبت را گرفتند. همسرم همیشه میگفت من برای ازدواج با شما به حضرت معصومه (س) متوسل شدم، به همین خاطر ما برای عقد به قم رفتیم و بعد از عقد اولین جایی که رفتیم حرم حضرت معصومه (س) بود.
همسرم یکسری اعتقاداتی داشتند و خیلی روی اعتقاداتشان محکم بود و همانطور که در اولین صحبتهایی که داشتیم تاکید کردند که خیلی حجاب و نماز و خانواده و اخلاق برایشان مهم است. خیلی اهل خانواده بودند و با هم بودن اعضای خانواده خیلی برایشان مهم بود.
علیآقا بسیار اهل معاشرت و تفریح بود/ نماز اول وقتش ترک نمیشد
یکی از خصوصیات شهید عزیز که بنده همهجا ذکر میکنم این است که علیآقا بسیار آدم شوخ طبعی بودند. وی اهل گفتوگو، معاشرت، تفریح و مسافرت بود. وقتی که با هم مسافرت میرفتیم، به من خیلی خوش میگذشت و میگفت که تو در مسافرت فقط استراحت کن...
از لحاظ عبادی و دینی، همسر شهیدم بسیار مقید به شرعیات بود. نماز اول وقت او ترک نمیشد و با قرآن خیلی مانوس بود. به مال حلال و دوری از حرام خیلی اهمیت میداد. در طول مدت زندگی با علیاصغر ذرهای لقمه شبههناک وارد زندگیمان نشد.
علیاصغر در دوران مجردی خود خیلی اهل بسیج و هیات بود. 18 سالگی وارد سپاه پاسداران شد. در کنار شغلشان و درگیری کار، بدور از فعالیتهای فرهنگی مسجد و بسیج نبود.
ارتباط خاصی با اهلبیت (ع) داشت، یادم است در سال 85 یکسال بعد ازدواجمان در اولین اعزامش به سوریه، ایام محرم را در جبهههای مقاومت بود. در این ایام و تا روز اربعین امام حسین (ع) لباس مشکی بر تن داشت و محاسن خودش را کوتاه نمیکرد. همیشه میگفت که دهه محرم آدم را دگرگون میکند.
در مدت ماموریت، اتفاقات و احوال خودش را در برگهای ثبت میکرد و پس از بازگشت، من آن برگه را رویت میکردم تا از شرایط حضورش در جبهههای مقاومت با خبر شوم. در آن آیام محرم که شهید در سوریه حضور داشت، در برگه نوشته بود که «دلم در هیات خودمان است. اینجا بخوبی نمیتوانم عزاداری کنم...»
همسرم هرشب یک صفحه قرآن را با معنی میخواند
برگشت علیآقا از ماموریت دقیقاً با شب تاسوعا همزمان شد که صبح اول وقت از من خواست بریم هیات حاجآقا ارضی و یادم است آن شب بخاطر بودنش در شب تاسوعا شوق خاصی داشت. همسر شهیدم بعضی از روضهها را در هیات حضور پیدا نمیکرد و دلیلش این بود که شنیدن این روضههای سنگین اذیتم میکند. میگفت: « وقتی روضههای خانم حضرت زهرا (س) و حضرت رقیه (س) را میشنوم، حالم بدجور دگرگون میشود و تحمل شنیدن اینهمه جسارتها به اهلبیت (ع) را ندارم...»
یکی از خصوصیات اخلاقی علیآقا، این بود که هرشب یک صفحه قرآن را با معنی میخواند و توجه ویژهای به سورهها میکرد و هر وقت خواندنش تمام میشد آن را برای من نیز بازگو میکرد و معنای سورهها را بخوبی به بنده انتقال میداد.
علیآقا ارادت خاصی به رهبر داشت/ خیلی دوست داشت به سوریه برود
همسرم ارادت بسیاری به رهبر معظم انقلاب داشت. هر وقت اخبار صحبتهای حضرت آقا را پخش میکرد، با دقت صحبتهای ایشان را گوش میداد. باید در این باره نیز بگویم که از عشق عمیقش به آقا فقط من با خبر بودم. چون در زندگی میدیدم که چطور صحبتهای رهبری را رصد میکند و فرمایشات ایشان را همیشه سعی میکرد در زندگیاش بکار برد. علیآقا آدم درونگرایی بود و مطالبش را بروز نمیداد و فقط با من همکلام میشد و گفتوگو میکرد.
من برای رفتن شهید به سوریه هیچ مخالفتی نکردم. علیآقا خیلی دوست داشت به سوریه برود. شهید شیردل جزو اولین شهدای مدافع حرم بود. همسرم از نوع کار خود و ماموریتش در جبههای مقاومت حتی با بنده کلامی صحبت نمیکرد و فقط میگفت که شرایط خوبی در آنجا حاکم نیست. از کشتارهای بیرحمانه داعشیها، بیپناهی زن و بچهها، مظلومیت مدافعان حرم و...برایم صحبت میکرد.
بالاخره من این سختیهای رو که علیآقا میگفت، از رسانه ملی دیده بودم، ولی خب آدم تا در آن شرایط قرار نگیرد، بخوبی نمیتواند درک کند که در سوریه چه میگذرد.
من اعتقاد شدیدی به این موضوع داشتم و دارم که عمر همهی ما دست خداوند متعال است. من اگر یک درصد هم نمیگذاشتم همسرم به سوریه برود، خب مرگی که قرار است برای همه رقم بخورد، برای او هم همین جا اتفاق خواهد افتاد. پس چه چیزی بهتر از اینکه این مرگ به شهادت ختم شود. شهادتی که آرزوی خیلی از عاشقان مکتب ائمه اطهار است.
من همیشه برای خودم، شهید و فرزندم آرزوی شهادت میکردم و از خدا میخواستم که عاقبتمان را ختم بخیر و شهادت در راه سیدالشهدا (ع) کند. البته باید این را عرض کنم که دوست نداشتم همراه، همدل و تمام زندگیم به این زودی از دستم برود، اما دلم میخواست به آرزویش برسد که همین هم شد.
سوال فرزند شهید از مادر
یکبار یادم است که فرزندم امیرعلی از من پرسید که: «چرا بابا ما رو گذاشت و رفت؟ مگه ما رو دوست نداشت؟» در پاسخ به سوالش گفتم که بابا رفت تا به مردم مظلوم سوریه کمک کند، تا از بچههای همسن تو مراقبت کند و محافظ حرم حضرت زینب (س) باشد...
علیآقا با تمام وجودش بدنبال شهادت بود. مسیری که خیلیها آرزوی آن را دارند. میگفت که من عاشق شهادتم و همیشه میخواست دعا کنم که شهید شود، من هم میگفتم حالا شهادت کجا بود؟ مگر کسی الان شهید میشود؟ جنگی نیست...
میگفت: دلم میخواهد همچون امام حسین (ع) سرم از تنم جدا شود
من هیچ وقت آن موقع نمیتوانستم حس کنم یک همسر شهید چه احساسی دارد و در نهایت میگفتم خدا صبرشان بدهد، خدا اجرشان دهد و درد آنها را نمی فهمیدم. همسرم هیچ وقت نمیگفت می روم سوریه که شاید خدا این لیاقت را به من بدهد و شهید شوم ولی کلاً میگفت: «دعا کن من شهید شوم، چون عاشق شهادتم و دلم میخواهد موقع شهادت مانند آقا اباعبدالله (ع) سرم از تنم جدا شود و چیزی از من باقی نماند. ..»
به من درباره سوریه رفتنش میگفت که به هیچ کسی نگو که عازم آنجا هستم. من گفتم باید پدر و مادرت بدانند، درست نیست از آنها مخفی کنی. اما علیآقا فکر احوال پدر و مادرشان بود و دلش نمیخواست در استرس و اضطراب قرار بگیرند.
همیشه در نظر من شهدا انسانهای خیلی ویژهای بودند و اعتقاد دارم انسانهای ویژهای هستند و فکر میکنم کاری میکنند که خدا آن را خیلی دوست دارد و آنها را میخرد. ما ممکن است خیلی کارها در زندگی انجام دهیم، اما یک کار خالصانه که خیلی ارزش بالایی داشته باشد و تمام اشتباهاتی که کردیم را تحت الشعاع قرار دهد و خدا آن کار را از ما بپذیرد. یک معامله با خداست و اینگونه خدا آن را از انسان میخرد و این شهدا همه اینگونه بودند و یک چیز ویژهای در آنها بود که خدا خیلی از آنها خوشش آمد.
فرزندم میگوید: مامان دعا کن منم شهید شوم
الان پسرم هم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته و مرتب میگوید مامان دعا کن من زودتر بزرگ شوم و شهید بشوم. فکر میکند خدا کسانی را که بیشتر دوست دارد زودتر میبرد. میپرسد: «مامان خدا تو را دوست نداشته که اینقدر عمر کردی...؟»، به او میگویم شهادت یک افتخار است ولی ان شاالله که درست زندگی کنیم و آخر زندگی با شهادت از دنیا برویم.
مدافعان حرم به سوریه میروند تا به جهانیان اسلام واقعی را نشان دهند و در نظرها نمایان کنند که داعشیها و تکفیریها چه کسانی هستند. آنها شهید شدند تا چهره اسلام آمریکایی را برای افکار دنیا به نمایش بگذارند. رزمندگان مدافع حرم برای اسلام و انقلاب میروند. برای حفظ حرمت حرمین اهلبیت (ع) به جبههای مقاومت عازم میشوند تا بار دیگر جسارتی به حرم آنها نشود.
مدیون مجاهدتهای مدافعان حرم هستیم
مدافعان حرم دور از کشور خودشان برای ناموس و وطن عزیزمان میجنگند تا امروز شاهد حضور این داعشیهای آمریکایی خبیث در ایران نباشیم. همهی ما مدیون مجاهدتها و رشادتهای مدافعان حرم هستیم. امام حسین (ع) تمام خانوادهاش را برای نبرد با کفر به میدان برد تا چهره اسلام واقعی را زنده نگهه دارد. دین خدا در خطر بود، بههمین خاطر با اهلبیتش از مدینه به کربلا رجعت کرد تا دین خدا را یاری دهد. دقیقاً همین اتفاق در سوریه، عراق، یمن و ...در جریان است.
جایی که دین خداوند متعال در خطر باشد، باید همهی مسلمانان اعم از ایرانی، سوری، عراقی، لبنانی، یمنی، بحرینی و...در میدان جنگ با کفر حضور پیدا کنند. امروز این حضور مدافعان حرم در سوریه کارهای وحشیگری داعشیان را برای مردمی که در شک هستند، نمایان میکند.
مردم جهانی که میگویند اگر اسلام اینها اسلام خوبیها و پاکیها است، پس چرا سر میبرند؟ چرا آدمها را زنده زنده میسوزانند؟ چرا زنها و بچهها را میکشند و اموال مردم را به غارت میبرند؟ بخاطر همینها نیاز است افرادی بروند تا برای جهانیان آگاهسازی کنند که این گروه وحشی زیر چتر کدامین کشورها دست به اینگونه اعمال میزنند. خطر داعش بیشتر از صهیونیستها است. اگر امروز جلوی اعمال این دسته جماعت خبیث گرفته نشود، قطعاً اسلام بخطر میافتد.
از حاتمیکیا تشکر میکنم/ با دیدن فیلم یاد علیاصغر افتادم
فیلم به وقت شام عالی بود. بنده به نوبهی خودم از حاتمیکیا و عوامل فیلم تشکر و قدردانی میکنم. فیلم بسیار زیبا و قوی بود و تا حدودی اتفاقات سوریه را برای مردم به نمایش گذاشت. منطقه تدمر که در فیلم عنوان میشود، محلی است که همسرم در آنجا به شهادت رسید و من با دیدن این فیلم و عنوان تدمر، یاد علیآقا افتادم و احساس کردم که الان دارم فیلم همسر شهیدم را در سوریه میبینم. روزی که همسرم در تدمر شهید شد، همان روز 400 نفر از مردان و زنان را داعشیها سر بریدند...این فیلم واقعاً لازم بود تا مردم جامعه متوجه شوند که در سوریه چه میگذرد و مدافعان حرم چه میکنند.
فرزندم را به امام زمان (عج) سپردم
من سرپرستی امیرعلی را به امام زمان (عج) سپردم. پدر شهیدش وصیتی به او کرده بود و گفته بود که: «هر کجا دلت گرفت با امام زمان (عج) صحبت کن تا آرام شود...» از این بابت هیچ نگرانی برای آینده فرزندم ندارم و خیالم راحت است که حضرت بقیهالله (ارواحنا لک الفدا) پشتیبان فرزند شهید است و بنده نیز تمام تلاشم را میکنم که امیرعلی در مسیر پدرش گام بردارد و سرباز امام زمان (عج) باشد.
انتهای پیام/ 116