سرو غذا در استانبولی!

وقتی ما را به عقبه آوردند، برادری که به شدت حالش وخیم شده بود از عراقی ها تقاضای آب کرد. سرباز با اینکه قمقمه اش آب داشت به جای دادن آب سر اسیر فریاد زد...
کد خبر: ۲۸۹۲۷
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۶ - 22September 2014

سرو غذا در استانبولی!

به گزارش دفاع پرس، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده اسماعیل حاجی بیگی است:

شکنجه بعثی ها هم جسمی بود و هم روحی. بچه هایی که در زبیدات عراق اسیر شده بودند می گفتند: فصل تابستان بود و گرما بیداد می کرد وقتی اسیر شدیم، عراقی ها اول پیراهن های ما را درآوردند و سپس ساعت ها زیر آفتاب داغ نگهداشتند. عده ای از برادرها بر اثر تشنگی از حال می رفتند، در حالی که عراقی ها روبروی آنها می نشستند و برای زجر دادن بچه ها آب قمقمه را طوری سر می کشیدند که از بنا گوش شان بر زمین می ریخت.
وقتی ما را به عقبه آوردند، برادری که به شدت حالش وخیم شده بود از عراقی ها تقاضای آب کرد. سرباز با اینکه قمقمه اش آب داشت به جای دادن آب سر اسیر فریاد زد قندان تفنگ را حواله دنده هایش کرد. لحظاتی بعد، در حالی که اسیر سرش را روی زانوان «سعید گودرزی» گذاشته بود، جان به جان تسلیم کرد.

باید بگویم که عراقی ها از فرهنگ پایینی برخوردار بودند. یادم نمی رود روزی که صلیب برای مصاحبه به اردوگاه آمده بود. وقتی ما دردهایمان را گفتیم آنها برای تسکین ما حرف هایی زدند که جالب بود. یکی از آنها گفت:
ـ عراقی ها فرهنگ ندارند. شماها صدسال از آنها جلوترید. موقع نداشته باشید که آنها رفتار خوبی با شما داشته باشند.
این حرف صلیب واقعاً درست بود. عراقی ها بویی از انسانیت نبرده بودند. اصلاً آداب معاشرت، غذا خوردن و... نمی دانستند. ما می دیدیم که نگهبانان عراقی در وقت غذا، درون تشت و لگن نشسته و آب نکشیده، در چیزی مثل استانبولی، غذا می خوردند. بادمجان را با پوست می خوردند. خیلی چیزها از ما یاد گرفتند.

 

منبع:سایت جامع آزادگان

نظر شما
پربیننده ها