کتاب «نه مثل غرب نه مثل جنوب» به چاپ سوم رسید

کتاب «نه مثل غرب نه مثل جنوب» خاطرات سردار مجتبی مینایی فرد از فرماندهان لشکر 19 فجر در دفاع مقدس به چاپ سوم رسید.
کد خبر: ۲۸۹۹۲۲
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۶:۰۱ - 07May 2018

کتاب «نه مثل غرب نه مثل جنوب» به چاپ سوم رسیدبه گزارش خبرنگار دفاع پرس از شیراز، کتاب «نه مثل غرب نه مثل جنوب» به نویسندگی بابک طیِبی و با طراحی جلد سعید شه کلاهی با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس فارس به چاپ سوم رسیده است.

نویسنده در بخش ابتدایی کتاب با عنوان « همین‌طوری غریزی» آورده است:

جون خودت اذیتمون نکن... برو سراغ یکی دیگه تقریباً از بیشتر فرماندهان شیرازی جنگ، وقتی می‌خواهی در چندین جلسه خاطراتشان را ضبط کنی، این جمله را می‌شنوی ولی "مجتبی مینایی فرد" با آن لبخند همیشگی که دیگر یکی از اعضای ثابت صورتش شده، طور دیگری گفت؛ با لهجهٔ شل و ول و غلیظ شیرازی که گفتم حتماً از این‌هایی است که نداشتن حافظهٔ دور و عدم اشرافشان بر کلام و خاطره گویی را در رنگ و لعاب دلفریب فروتنی پنهان می‌کنند. 

و برافروخته شدم که همه‌تان لالمانی گرفته‌اید که ما که کاری نکرده‌ایم و چیزی نداریم بگوییم و بعد هم توقع دارید نسل بعد بفهمد شما چه کار کرده‌اید!!

بعد از این که راضی شد، همه چیزهایی را که می‌خواستم در دو جلسه گفتم. این که من اصلاً دنبال حرف‌های تکراری نیستم و بیشتر موقعیت‌ها و شخصیت‌ها برایم مهم هستند و این که پدر و مادرتان کی بوده و از کجا آمده‌اید و شخصیتتان چه طور شکل گرفته. 

جلسهٔ اول که دکمهٔ stop ضبط را زدم و مصاحبه تمام شد، دیدم نه بابا! طرف، این کاره بوده و این دو جلسه را ظاهراً منِ مدعی نویسندگی بیهوده خزعبلات بافته‌ام. دیدم تکنیک‌های روایی را که در جلسات داستان نویسی ساعت‌ها بحثش می‌کنند همین طوری، گریزی از من و خیلی‌ها بهتر می‌داند.

همین طورها ده جلسهٔ حدوداً دو ساعته ضبط شد و لا به لای جلسات، متن جلسات پیاده شده را می‌دادم که بخواند و اسم مکان‌ها و آدم‌ها را اصلاح کند و بداند که حرف‌هایش در هوا منتشر نمی‌شود و باد هوا نمی‌شود. می‌گفتم مصاحبه ها را خانمم پیاده می‌کند و له له می زند برای مصاحبهٔ - بندهٔ خدا ننهٔ بچا رو دیگه چرا اذیت می‌کنی؟
یک بار هم به مجید عباسی در تهران گفته بود این حرف‌ها را هجده سال نگه داشته بودم که با خودم ببرم به گور گفته بود مثل راز مگو بود برایم، بگم خدا این طیبیِ سریش شما را چه کار کند که با زبان چرب و نرمش ما را گول زد و حالا من فکر می‌کنم هیچ دلیلی برای به گور بردن این حرف‌ها نیست و همین باورها است که نمی‌گذارد ادبیات جنگمان پیش زمینهٔ خوبی داشته باشد تا ادبیاتی قوی شکل بگیرد. و اولین بار است که از "پبله" و "سریش" خوانده شدنم لذت می‌برم. اصلاً هم مهم نیست وقتی بعد از اتمام پیاده شدن مصاحبه‌ها و بازنویسی‌شان به حاج مجتبی می گویم: "به نظرم بی نظیر شده و به داستان پهلو می‌زنند " با آن هیکل چاق و لبخند همیشگی بزند سرشانه‌ام که جون خودت اذیتمون نکن!...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار