به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در دیدارهای جامعه قرآنی با خانوادههای شهدای قرآنی، فعالان این عرصه چهارشنبه، (2 خرداد ماه) به دیدار خانواده شهید «علی حسن بیگی» رفتند. این دیدار با حضور رحیم قربانی رییس سازمان قرآن و عترت بسیج سپاه محمد رسول الله (ص) و در آستانه سالروز آزادسازی خرمشهر برگزار شد.
این مراسم به همت سازمان قرآن و عترت سپاه محمد رسول الله (ص) از سال 92 آغاز شده و بر اساس آن جامعه قرآنی هر هفته با یکی از خانواده شهدای قرآنی استان تهران دیدار میکنند.
این دیدارها چهارشنبه هر هفته طی هماهنگی قبلی با خانواده شهید با حضور قاریان، اساتید و مسئولان قرآنی برگزار میشود و طی آن ضمن احوالپرسی و بیان خاطرات شهید از خانواده شهدای قرآنی تجلیل به عمل میآید.
ابراهیم حسنبیگی برادر شهید علی اکبر حسن بیگی اظهار داشت: علی اکبر آخرین فرزند خانواده بود که در سال ۵۰ به دنیا آمد. پدرم کارگر بود. علی اکبر گاهی به کمک پدرم میرفت، سپس همراه با پدر برای اقامه نماز به مسجد سید سجاد میرفت. در آن مسجد فردی به نام نصرت الله هاتفی حضور داشت که وی نوجوانانی تربیت کرد که در آینده نیمی از آنها شهید یا جانباز شدند.
برادر شهید در خصوص فعالیت های انقلابی برادرانش گفت: علی اکبر در دوران نخست وزیری بنی صدر سن و سال کمی داشت اما همراه برادرم به نماز جمعه می رفت. در آنجا برگههایی را پخش میکردند که مغایرت بیانات امام راحل و بنی صدر در آن نوشته شده بود.
وی افزود: علی اکبر حضور در کلاسهای قرآن را از دوران ابتدایی شروع کرد. شرکت در این کلاس قرآن و الگو گرفتن از برادر دیگرمان که سالهای متمادی در جبهه حضور داشت، باعث شد تا علی اکبر نیز به فکر اعزام به جبهه بیافتد.
برادر شهید خاطرنشان کرد: برادرم با تغییر سن خود در شناسنامه قبل از سن قانونی عازم جبهه شد.
حسن بیگی ادامه داد: برادرم در دومین اعزامش در قلاویزان مهران مجروح شد. وی مدتی را در خانه استراحت کرد اما دلش در جبهه بود. پدرم میگفت: «پس از اینکه درست را تمام کردی، مجدد به جبهه برو.» اما مادرم اصرار داشت که علی اکبر پس از بهبودی به جبهه بازگردد. برادرم برای اینکه نگرانی پدرم برطرف شود، با وجود دردی که داشت بر روی پاهایش ایستاد و گفت: من خوب خوبم.
وی تصریح کرد: برادرم پیش از تحویل سال ۶۷ برای بار سوم به جبهه رفت که در تاریخ ۶ فروردین ماه در دربندیخان عراق به شهادت رسید.
برادر شهید عنوان کرد: از آنجایی که برادر دیگرم مکرر به جبهه میرفت، گمان میدادیم که شهید شود اما علی اکبر گوی شهادت را ربود و به یاران شهیدش پیوست. پدرم در مراسم تشییع برادرم میگفت برای علی اکبر امام حسین (ع) گریه کنید.
همسر برادر شهید در بیان خاطره ای اظهار داشت: روزی که خبر شهادت علی اکبر را آوردند، میهمان داشتیم. همسرم وقتی خبر شهادت را شنید به هیچ کس خبر نداد تا مهمانها با ناراحتی خانه ما را ترک نکنند. وقتی همه رفتند، خبر شهادت را اعلام کردند.
وی افزود: چند ماه بعد از شهادت علی اکبر خوابش را دید. او در دوران حیاتش گاهی شوخی میکرد و میگفت میخواهم با یک دختر تهرانی ازدواج کنم. در خواب دیدم که مراسم ازدواج علی اکبر است. به او گفتم: با دختر تهرانی ازدواج کردی؟ پاسخ داد: نه. گفتم: در بهشت ازدواج کردی؟ با لبخند پاسخ مثبت داد. از آن پس خیالمان راحت شد که او در بهشت سکونت دارد.
انتهای پیام/ ۱۳۱