به گزارش دفاع پرس از شیراز، اول خردادماه سالروز شهادت یکی از شهدای مدافع حرم استان فارس است؛ بزرگمردی که برخیها او را به عنوان «سردار بیسر» و برخی با نام شریفش «سردار شهید حاج عبدالله اسکندری» میشناسند. مدیرکل سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس را میگوییم، کسی که خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران استان هنوز به نیکی از او یاد میکنند و از خاطرات خدمتش در بنیاد شهید و امور ایثارگران میگویند. فرارسیدن سالروز شهادت این شهید بزرگوار، بهانهای شد تا بیشتر با وی آشنا شویم. آن چه میخوانید فرازی از زندگینامه و مناجات این شهید بزرگوار در ایام اعتکاف است.
«عبدالله اسکندری» پانزدهم فروردینماه سال ۱۳۳۷ درمحله «قصرالدشت» شیراز به دنیا امد. فرزند دوم خانواده بود. تحصیلاتش را درمدرسه «عبدالرحیم برهان» آغاز کرد و تا ششم ابتدایی درس خواند و سپس به دلیل مشکلات مالی نتوانست ادامه تحصیل بدهد.
در سال ۱۳۵۸ پدرش را از دست داد و در سال ۱۳۵۹ با توجه به درگیریهایی که در کردستان رخ داده بود پس از آموزش مختصری داوطلبانه خود را به آنجا رساند.
وی که برای کسب علم و دانش اهمیت فراوانی قائل بود، مقطع راهنمایی را به صورت غیرحضوری در اهواز و مقطع دبیرستان را در مدرسه ایثارگران شیراز گذراند و دیپلم گرفت. پس از مدتی نیز در دانشگاه امام حسین (ع) در رشته جغرافیا پذیرفته شد و پس از اخذ مدرک کارشناسی، دوره آموزشی دافوس (معادل کارشناسی ارشد نظامی) را نیز با موفقیت پشت سر گذاشت.
عبدالله اسکندری در سالهای ۵۹ و ۶۰ در جبهههای کردستان، مریوان، سوسنگرد و آزادسازی بستان به عنوان تک تیرانداز، تیربارچی، فرماندهی گروه اطلاعات و شناسایی فرماندهی گردان پیاده حضور داشت و به دلیل توانمندی بالایش در امورنظامی و اخلاص در عمل و مسولیتهایش، ارتقا شغلی یافت.
وی فرماندهی عملیاتهایی نظیر: عملیات خیبر به عنوان فرماندهی سپاه لار - عملیات بدر به عنوان جانشین فرماندهی گردان - عملیات والفجر ۸ به عنوان جانشین رییس ستادتیپ الهادی - عملیات کربلای ۱، ۳، ۴، ۵، ۸ با سمت رییس ستاد تیپ الهادی - عملیات والفجر ۱۰ به عنوان جانشین فرماندهی تیپ مهندسی و عملیات بیتالمقدس ۴ و ۷ با سمت جانشین فرماندهی تیپ مهندسی حضور داشت.
سال ۸۵-۸۶ بود که پیشنهاد ریاست بنیاد شهید را به وی دادند. عبدالله اسکندری این مسئولیت را قبول نمیکرد و میگفت: «میترسم نتوانم درست از عهده این کار بربیایم». اما بنابر اصرار دوستان این مسئولیت را پذیرفت.
به راستی میتوان گفت که این شهید بزرگوار، ریاستگریز و مسئولیتپذیر بود.
مناجات شهید «عبدالله اسکندری» در اعتکاف
این سه روز میشود انسان خود را محاسبه اعمال نماید قبل اینکه محاسبه اعمالمان بکنند.
بعد از این سه روز باید تحول درون انسان ایجاد شود [که] اگر نشود مثل بنده گناهکار باید امید به خدا داشت، نباید نا امید شد. ایامالبیض یعنی سفیدی خورشیدی – نور رجب یعنی ریزش گناهان.
خدایا! یک تحولی در ما ایجاد کن و نامه اعمال ما را سفید کن، خدایا گناهان را نزد ما زشت و اعمال نیک را نزد ما شیرین قرار بده، خدایا گناهان را نزد ما دور کن و عبادت را نزد ما نزدیک کن، خدایا پدران ما همسایگان، دوستان و نزدیکان ما رفتند، ولی بیدار نشدیم.
خدایا ما را از خواب غفلت، هوشیار و بیدار کن. هنوز غافل هستیم، هنوز قلب ما پاک نشده است، هنوز غفلت وجودم را فرا گرفته و هنوز ارتباط وصل نشده. خدایا گناهان برتنم سنگینی میکند و تنم سنگین شده، خدایا قلبم کدر شده پس قلبم را صیقل کن، خدایا قلبم را از سیاهی پاک کن.
خدایا چرا غافل هستم؟ چرا خواب رفتم؟ چرا ظلمات تنم و قلبم را گرفته؟ چرا نور تو، ولایت تو، محبت تو در وجودم کمرنگ شده؟ خدایا نور خودت، ولایت خودت، محبت خودت، خوبیهای خودت، تو را به تمامی خوبان عالم قسم میدهم در وجود من گناهکار در قلب من غافل رسوخ ده.
خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش، مگر خود نگفتی امیدوار باش، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، ما آمدیم، اما چگونه آمدیم با کولهبار گناه، با کولهبار کبر، با کولهبار تکبر، با کولهبار مستی دنیا، با کولهبار نفس سرکش، نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمیتوانم آن را هدایت و کنترل کنم.
خدایا کمکم کن و دستم را بگیر. خدایا هدایتم کن و به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن، خدایا پشیمانم. خدایا دستم از همه جا قطع شده و فقط فقط تو را دارم، خدایا فقط فقط امیدم به توست و اگر امیدم به تو نباشد پس به چه کسی امید ببندم. خدایا این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید از روی فکر دق میکردم و دیگر زنده نبودم، ولی همه به همه به امید تو میآیم و به امید بخشش تو زنده میمانم و به امید تو روز را شب و شب را روز میگذرانم، خدایا قلوب مرا پاک کن، خدایا قلوب ما را روف و مهربان کن، خدایا تمامی زشتیها را در وجود من دفن کن، خدایا تمامی خوبیها را در وجودم زیاد کن.
الهی و ربی من لی غیرک
خدایا زمانی که مرا در قبر میگذارند چه کسی به فریادم میرسد؛ همه میروند، همه اقوام، دوستان، همسایگان تلاش میکنند بلکه زودتر روی قبر من خاک بریزند و بروند عجله میکند برای رفتن و من را تنها میگذارند، من هستم با اعمال زشت خودم، من هستم با آن قبر تاریک و تنگ و نمسار. من هستم با بدیهایی که در این دنیا انجام دادم، من هستم با اعمال بدم، من هستم با آن همه گرفتاری، من هستم با آن همه دوست داشتنی دنیا، خدایا تنم در عالم خاکی میرود و روحم را در عالم برزخی میرود.
خدایا این دنیا مانند آن خوابی بود که بیدار نشدم. من غافل بودم من به رفقا به دوستان به آشنایان به خانواده به اقوام دل خوش کرده بودم واز عشق تو بی خبر بودم و از بزرگی تو بی خبر بودم من غافل بودم، چرا؟
خدایا من به وحدانیتت، به بزرگی به رئوفتت و به وعدههای تو ایمان داشتم، ولی چه کنم که شیطان در وجودم رخنه کرده بود و من را از یاد تو غافل میکرد. خدایا شیطان را از ما دور کن، خدایا غفلت را از ما دور کن، خدایا ما به قیامت تو و روز معاد تو و به پیامبر تو، نبوت و به امامات امامان تو ایمان داریم. خدایا به توحید تو، به واحد بودن تو، به قدرت تو، به مهربانیت به بزرگی و تواناییت و به تمام خوبیهای تو ایمان و اعتقاد داریم. شما هم دست ما را بگیر، شما هم ما را هدایت کن، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم، خدایا متوسل میشوم به زیارت عاشورا، خدایا متوسل میشوم به حضرت زهرا (س).
خدایا از من آهی از تو نگاهی
خدایا ماه رجب بگذشت و من از خود نگذشتم، پس تو از ما بگذر، خدایا موها و محاسنم سفید شد، عمری را پشت سرگذاشتم، بدنم ضعیف شد، چشمانم ضعیف شد، توان جسمانیم کم شد، ولی بیدار نشدم. غافل بودم غفلت سرپایم را فرا گرفته بود، چه کنم امیدم به مولایم است تنها و تنها امید به تو دارم.
ای پروردگار جهانیان! فقط به بخشندگی به مهربانی تو، به بزرگی تو فکر میکنم و امیدوار میشوم.
ای خدای بزرگ! دستم را بگیر، رسوایم مکن، آبرویم را مریز. تو ستارالعیوب هستی، تو پوشاننده عیبها هستی، پس روز محشر هم ستارالعیوب باش
انتهای پیام/