به گزارش خبرنگار بینالملل دفاع پرس، یکی از ضرورتهای راهبردی سیاست خارجی ایران مقابله با تحریمهاست. تحریم ابزاری برای مقابله با کشورهای چالشگر در نظام بینالملل است و از زمان پیروزری انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 تا کنون، آمریکا برای مقابله با ایران از این ابزار به طور مستمر استفاده کرده است.
در طول 40 سالی که از انقلاب اسلامی ایران میگذرد، تحریمهای صورت گرفته علیه ایران به تدریج شدیدتر شدهاند و میتوان با قاطعیت گفت که تحریمهای جامع علیه ایران از شدیدترین نوع تحریمها در سطح بینالملل بوده است. بر اساس دستور اجرایی 12282، تحریمهای اقتصادی در 12 نوامبر 1979 و 17 آوریل 1980 یعنی در همان شروع انقلاب اسلامی بر ایران به دلیل گروگانگیری لانه جاسوسی تحمیل شد که تحویل جنگندهها و تسلیحات نظامی ایران که قبلا در زمان پهلوی به امضا رسیده بود، لغو شد و 12 بیلیون دلار دارایی ایران نیز ضبط شد.
در 1987 ورود فراوردههای آمریکایی به ایران ممنوع شد؛ کشته شدن 244 نظامی آمریکایی در بمبگذاری یک پایگاه نظامی در لبنان بهانهای برای ریگان شد تا ایران را در لیست کشورهای تروریست قرار دهد و تحریمهای مضاعفی را علیه ایران اعمال کند و سیاست مهار 2گانه خود را به اجرا درآورد؛ به طوریکه ورود کلیه تجهیزات نظامی و حتی غیرنظامی که به نوعی میتوانست در مصارف نظامی مورد بهرهبرداری قرار گیرد به ایران ممنوع شد. در سال 1991 دادگاه لاهه از آمریکا خواست غرامت 278 میلیون دلاری به ایران بپردازد این غرامت به دلیل پیش پرداخت تسلیحات نظامی بود که قبلا ایران آن را پرداخته بود؛ ولی توسط آمریکا ضبط شده بود، اما آمریکا از این حکم دادگاه لاهه تبعیت نکرد و غرامتی پرداخت نشد.
سال بعد یعنی در 1992 بر طبق قانون «منع گسترش تجهیزات نظامی ایران و عراق» دور جدیدی از تحریمها اعمال شد که در اصل استمرار سیاست مهار 2گانه بود. در زمان کلینتون در 1995 به دلیل آنچه که حمایت جمهوری اسلامی ایران از تروریسم بینالمللی و مخالفت با صلح خاورمیانه نامیده میشد، هرگونه مشارکت شرکتهای آمریکایی در توسعه صنعت نفت ایران را منع شد و در ماه می 1996 کلیه مبادلات اقتصادی با جمهوری اسلامی ایران تحریم شد.
در 20 سپتامبر همان سال در قالب «قانون مجازات ایران و لیبی» قانون تحریم ایران و لیبی تصویب شد که در آن هیچ شرکت خارجی نمیتوانست بیش از 20 میلیون دلار با ایران تجارت داشته باشد و در صورت انجام آن، شرکت مزبور تحریم و جریمه میشد. در دوره ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش تحریمها علیه ایران شدیدتر شد. در ژانویه 2002 بوش ایران، عراق و کره شمالی را جزء «محور شرارت» قرار داد که زمینه حمله آمریکا به عراق در سال 2003 شد.
پس از سرنگونی صدام، مسئله هستهای ایران سبب شد تا شورای امنیت نیز قطعنامههایی را علیه ایران صادر کند این قطعنامه که اولین آنها در سال 2006 صادر شد به ترتیب عبارت بودند از قطعنامههای 1696، 1737، 1747، 1803 و 1929 که قطعنامه 1929 مهمترین قطعنامهها علیه برنامههای هستهای در سال 2010 بود که توسط باراک اوباما در ژوئن همان سال با عنوان «تحریمهای جامع ایران» تصویب شد.
طیف این تحریمها به قدری گسترده بود که صنعت نفت و انرژی ایران را شامل میشد. تحریمهای جامع در حقیقت یک تحریم کامل بود که فعالیتهای اقتصادی ایران را در هوا، دریا، و خشکی پوشش میداد و علاوه بر این، تحریم بانکهای ایران برای فلج کردن فعالیتهای مالی ایران مد نظر بود. علاوه بر این تحریم گسترده بینالمللی، خارج از چارچوب شورای امنیت، آمریکا و اتحادیه اروپا به صورت یکجانبه نیز تحریمهایی علیه ایران تصویب کردند. اوباما سیاستهای ایران را متضاد با منافع ملی آمریکا در منطقه میدانست و اعمال تحریمها در زمان او از شدیدترین نوع تحریمهای اعمال شده از ابتدای انقلاب اسلامی بود.
تحریمهای یکجانبه ایران از ژانویه 2012 به اجرا درآمد. این تحریمها با ترغیب نمایندگان اسرائیل محور صورت گرفت. بر اساس این تحریمها هرگونه فشار اقتصادی و راهبردی علیه ایران میتوانست به کاهش قدرت مقاومت دولت ایران در روند مذاکرات هستهای ختم شود. همانطور که انتظار میرفت، اروپا نیز در این راه آمریکا را همراهی کرد و تحریمهای اقتصادی، بانکی و نفتی را در دستور کار خود قرار داد. ائتلاف آمریکا و 28 کشور اتحادیه اروپا مهمترین گام در اجرای «دیپلماسی اجبار» بود تا ایران را به پای میز مذاکره برساند.
بر اساس دیپلماسی اجبار، بازیگران بینالمللی در روابط متقابل و چند جانبه، در صدد کسب بیشترین منفعت هستند و کنش بازیگران بینالمللی بر مبنای سود و زیان مبتنی بر وضعیت صورت میگیرد. قدر مسلم این است که راهبرد آمریکا در استفاده از این دیپلماسی با موفقیت روبرو شد و پس از سه سال ایران را برای توافق هستهای آماده کرد.
پس از چندین دور مذاکره، سرانجام در 3 آذر 1392، ایران با پنج کشور انگلیس، آمریکا، فرانسه، روسیه، چین به همراه آلمان به توافق اولیه رسیدند که رئیس جمهور آمریکا آن را آغازی مهم خواند. در تاریخ 14 ژوئن 2015، آخرین دور مذاکرات هستهای ایران و گروه 5+1 با عنوان برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام، به تصویب رسید.
بر اساس این توافقنامه قرار شد تا ایران علاوه بر پاکسازی اورانیوم خود تعداد سانتریفیوژهای خود را تا 15 سال آینده دو سوم کاهش دهد و در عوض تحریمهای اعمال شده از سوی جامعه جهانی و اتحادیه اروپا و آمریکا به کلی از میان برداشته شود. در 17 ژانویه 2016 مصادف با 27 دی 1394 برجام به مرحله اجرا رسید و تحریمهای هستهای ایران تعلیق شد؛ اما لغو نشد. در 18 اردیبهشت 1397، دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که از برجام خارج میشود. وی پس از زدن اتهاماتی به ایران در دفاع از گروههای تروریستی، بازگشت دوباره تحریمها را اعلام کرد و بر طبق مدارک جعلی که قبلا با نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل تبانی کرده بود، ایران را متهم به عدم پایبندی به این توافق کرد.
رویکرد دونالد ترامپ برای اعمال دوباره تحریمها بر اساس دیپلماسی اجباری، نشات گرفته از تحریمهای جامع 2012 بود که کارآمدی خود را قبلا در مذاکرات هستهای ایران نشان داده بود و توانست چندین سال برنامههای هستهای ایران را به تعویق اندازد. به نظر میرسد این بازی سیاسی برای رئیس جمهور آمریکا بسیار خوشایند باشد؛ زیرا وی همین بازی را با کره شمالی چندی است که شروع کرده است.
وی پس از اعمال تحریمهای جامع علیه کره شمالی، دست خود را برای مذاکرات دوستانه بر اساس منافع متقابل آمریکا و کره شمالی دراز کرد. پس از اطمینان از آزادی گروگانهای آمریکایی، 2 روز پیش در نامهای به «کیم جون اون» لغو نشست سنگاپور را که کیم جون اون درخواست کرده بود اعلام کرد و با بیتفاوتی نوشته بود: «ما مطلع شدیم که این دیدار از سوی کره شمالی درخواست شده، چیزی که از نظر ما کاملا بیربط است.» آنگاه توانمندی هستهای آمریکا را به رخ کره شمالی کشید؟!
انتهای پیام/ 431