به گزارش خبرنگار اجتماعی دفاع پرس، باید پروانه بود تا سوختن را تجربه کرد. باید پیلهای تنیده داشته باشی تا سختی و لذت پروانه شدن و از پیله رهیدن را لمس کنی. باید پروانه باشی تا اوج گرفتن، سرافراز بالیدن و همچون حضرت نرجس خاتون، حس برگزیده شدن را با ذره ذره وجودت درک کنی. باید پروانه باشی تا حس پروانگی را دریابی. «هدیه» دختری است از یک خانواده غیرمذهبی که سفر اربعین حسینی، آغازی برای پروانه شدن وی میشود. هدیه حالا دوست دارد همه «زینب» صدایش کنند. در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با «زینب (هدیه) مظلوم» را میخوانید:
دفاع پرس: در ابتدا کمی از گذشته خودتان توصیف کنید؟
پیش از آنکه متحول شوم، ظاهر معقولی نداشتم. به نحویکه اگر گشت ارشاد مرا میدید، حتما من را دستگیر میکرد. خانواده مذهبی هم نداشتم. تا اینکه اربعین سال ۱۳۹۶ برای اولین مرتبه راهی دیار عشق، کربلای معلی شدم.
دفاع پرس: چه انگیزهای باعث شد تصمیم بگیرید راهی کربلا شوید؟
من اصلا فکر نمیکردم، روزی بخواهم به کربلا بروم. دهه اول محرم آن سال بود که با پیشنهاد یکی از دوستانم، برای عزاداری راهی یکی از هیئتهای تهران شدم و این دعوت برای من یک تلنگر بود، هر چند که با خود میگفتم «مگر میشود امام حسین (ع) من را با این ظاهر قبول کند، مگر میشود حضرت عباس (ع) صدای من را بشنود. نه، من لایق نیستم»
دفاع پرس: با توجه به فاصله زمانی کوتاه از ابتدای محرم تا اربعین حسینی میشود، نتیجه گرفت که همه شرایط برای کربلایی شدن شما خیلی زود مهیا شد، درست است؟
همان ابتدای ترم بود که در دانشگاه اطلاعیهای زدند: «ثبت نام پیادهروی اربعین حسینی ویژه دانشجویان». کاروان متعلق به دانشگاه تهران بود و من دانشجوی دانشگاه علمی کاربردی بودم. فکر میکردم این تفاوت مانع ثبت نام من شود، اما گفتند: «اصل بر این است که دانشجو باشید.» ثبت نام کردم، اما این سفر هزینه بالایی داشت. ناامیدتر از قبل شدم، که گفتند «برای سفر کربلا وام دانشجویی میدهند.» به طور غیرمنتظرهای ضامن نیز فراهم شد. روزی که ضامن مهیا شد، یکی از دوستانم از کربلا پارچه سبزی برایم سوغاتی آورد، با دیدن آن احساس کردم این هدیه همان کارت دعوت امام حسین (ع) است برای من... این نشانهها من را بیقرارتر میکرد. موانع سفر یکی پس از دیگری همچون معجزه بر طرف میشدند. بالاخره با وجود تمام ناامیدیها، لحظه وصال رسید و باورم نمیشد «هدیه» نالایق در مسیری گام برمیدارد که روزی اهلبیت حسین (ع) گام برداشته بودند.
دفاع پرس: و سفر آغاز شد...
بله، سفری آغاز شد که فکر نمیکردم مقدمهای برای تحولم شود. طی سفر دایم با همسفرها صحبت میکردم، از آنها میپرسیدم، «تا به حال حجاب باعث آزار شما شده است؟» و یا «مورد تمسخر واقع شدهاید؟» و... پاسخ بچهها کمک بسیاری برای انتخاب مسیر زندگیام کرد. اما میترسیدم از اینکه من را هم به سخره بگیرند.
دفاع پرس: با اولین نگاه شما به گنبد امام حسین (ع) چه اتفاقی افتاد؟
همیشه فکر میکردم وقتی مقابل ضریح حضرت اباعبدالله (ع) قرار بگیرم، فقط خواستههایم را بیان میکنم. چون شنیده بودم در این موقعیت باید خواستههای بزرگ را بیان کرد؛ اما زمانیکه رسیدم، فقط گفتم «بزرگترین حاجت من، عاقبت بخیر شدن است» و میخواهم تبدیل به دختری شوم که حضرت زهرا (س) میپسندد.

دفاع پرس: از سختیهای این راه بگویید؟
زمانیکه برگشتم، همه تمسخرم کردند. میگفتند «چندروز بعد هدیه سابق میشوی» و «بعد از مدتی این تب و تاب سفرت کاهش مییابد.» دوستانم طردم کردند. گاهی زمانیکه همراه مادرم هستم، همه تعجب میکنند که ما مادر و دختر هستیم. مادرم اعتراض میکند که «کمی خودت را شبیه من کن»، اما من پاسخ میدهم «من همین هستم، اگر نمیپسندید، شما شبیه من شوید.» سفر کربلا مقدمهای شد برای تحولی که همچنان ادامه دارد. زائر سرزمین نور شدن، رفتن به راهیان نور و دوستی با شهدا از جمله هدایایی است که در این مدت روزی من شده است.
دفاع پرس: بعنوان آخرین سوال؛ چه انگیزهای باعث شد، پایبند به قرارهایتان بمانید؟
بعد از تحول شاید کمی توانستم حضرت زهرا (س) را درک کنم. شاید در مسیر پیاده روی نجف تا کربلا، ذرهای از سختیهای حضرت زینب (س) را تجربه کردم. در تمام طول سفر ایشان را همراه خود احساس میکردم. بلاشک امدادهای مادرم حضرت زهرا (س) و بیبی حضرت زینب (س) سبب شد با وجود تمام سختیها در این راه ثابت قدم بمانم.
انتهای پیام/ ۷۱۱