به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، حکومت رضاشاه که ماحصل آشفتگیهای سیاسی دوران انقلاب مشروطه بود، با حمایت انگلیسیها و اطرافیان وی شکل گرفت. رضاشاه نیز گرچه به مثابه بسیاری از پادشاهان دیکتاتور از ویژگیها و خصایص اخلاقی یک پادشاه مستبد برخوردار بود. چهارم اردیبهشت 1305 رضا شاه پهلوی طی مراسمی تاجگذاری کرد. وی در این مراسم که در کاخ گلستان برگزار شده بود، شخصا تاج را بر سر نهاده بود.
برخی به تازگی در دفاع از رضاخان مسایلی را مطرح میکنند که برای بررسی درستی یا نادرستی ادعاها، با عباس سلیمینمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
یکی از اقداماتی که مدافعان نظریه بنیانگذار نوین ایران توسط رضاخان مطرح میکنند، احداث خط آهن شمال به جنوب غربی ایران است. آیا اساسا احداث خط آهن و نوع نقشه آن متناسب با منافع ملی و اقتصادی کشور بود؟
رضاخان بعد از موفقیت کودتا سوم اسفند 1299 در پی احداث خط راهآهنی شد که در بند 2 قرارداد رویترز درج شده بود. انگلیسیها تمایل داشتند در ایران راه آهنی کشیده شود که شمال و جنوب را به هم متصل کند.
لرد کرزن مامور اطلاعاتی انگلیس به عنوان خبرنگار تایمز در سال 1889م برای اولین بار به ایران سفر کرد و گزارش خود را به انگلستان فرستاد و تأکید کرد ایران باید حدّفاصل هند و روسیه قرار گیرد تا روسها چشمداشتی به هند نداشته باشند.
کرزن در کتاب خود به نام «ایران و قضیه ایران» به صراحت تاکید کرد خط راه آهن سراسری شرق به غرب به نفع ایران و خط راهآهن شمال به جنوب به نفع انگلستان است. چون با احداث خط راهآهن شمال به جنوب، انگلستان قادر بود هر زمان روسها به منافع انگلستان تعدی کند، نیروی انگلیسی که در جنوب ایران مستقر بود را به مرز روسیه بفرستد. حتی خط پایانی راهآهن خرمشهر است نه مثلا چابهار، چون احتمال دادند اگر زمانی روسها از این خط استفاده کند وارد مرکز قدرت انگلیسیها شوند چون کل بندرعباس تحت کنترل انگلستان بود. خط راهآهن شمال به جنوب بسیار حساب شده احداث شد.
حتی مصدق آن سالها در مخالفت با احداث خط آهن سخنرانی مفصل و جالبی در مجلس میکند و با تحلیل آماری و اقتصادی، احداث خط آهن را برای کشور پرهزینه و کمبازه میداند.
بله. محمد مصدق در کتاب خاطرات خود مینویسد: «در جلسه 2 اسفند 1305مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه دو خط بیشتر نیست آنکه ترانزیت بینالمللی دارد ما را به بهشت میبرد و راهی که به منظور سوقالجیشی ساخته شود ما را به جهنم و علت بدبختیهای ما هم در جنگ بینالملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. و اکنون آنچه از این راهآهن ایران عاید میشود مبلغی در حدود 280 میلیون تومان است که 55 درصد آن صرف هزینههای اداری که 15 هزار کارمند و 20 هزار کارگر از آن استفاده میکنند و 45 درصد بقیه به مصرف تعمیرات رسیده است و از بابت سود سرمایه و استهلاک دیناری عاید دولت نشده و باری است که باید به دوش مالیات دهندگان گذارده شود. ساختن راهآهن در این خط هیچ دلیلی نداشت جز اینکه میخواستند از آن استفاده سوقالجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفروشد و از این راه پولی که دولت از معادن نفت میبرد وارد انگلیس کند.»
حتی اینگونه نبود که ما کالایی را از خلیج فارس به اتحادیه جماهیر شوروی ببریم. قراردادهایی که انگلستان قبل از احداث خط راه آهن با ایران بست نیز نشان داد احداث خط راهآهن شمال به جنوب از آرزوهای انگلیسیها بود چون انگلستان با این خط توانست از منافع انگلستان صیانت کند.
بحث دیگر، نفت است. بعد از پیدایش نفت در ایران، کشور ما مورد توجه همه کشورها ـ از جمله آمریکا که تازه وارد مسائل سیاسی جهانی شده بود ـ قرار گرفت. کسانی که مدعی هستند رضاخان جامعه ایران را در مسیر پیشرفت قرار داد باید به قرارداد نفتی که در دوره رضاخان بسته شد پاسخگو باشند.
قرارداد نفتی که زمان قاجار با انگلیسیها بسته شد بود هنوز پیدایش و کارکرد نفت برای ما مشخص نبود. آقای دارسی با ملت ایران قراردادی بست که برای ما روشن نبود که مصرف نفت برای چیست و چه قابلیتی دارد؟ بعد از انعقاد این قرارداد و شروع جنگ جهانی اول اهمیت نفت بیش از پیش روز افزون شد و حتی نفت ایران باعث پیروزی انگلستان شد.
برای بررسی بیشتر و همه جانبه رضاخان باید عملکرد حکومت رضاخان در رابطه با نفت توجه داشت؟ مدت زمان قرارداد دارسی تا سال 1912 میلادی پایان میرسید. در همان سال رضاخان کار تبلیغاتی را شروع و اعلام کرد قرارداد را قبول ندارد. هیأت مذاکره کنندهای از جانب ایران تعیین کرد تا با هیأت مذاکره کننده انگلستان گفتوگو کند تا سهم دریافتی حاصل از نفت ایران را چند سنت بالا ببرند.
زمانی انگلیسیها با قاجار قرارداد بستند مجلسی وجود نداشت. این قرارداد پشتوانه مجلس را نداشت. بعد از اتمام قرارداد انگلیسیها مجبور بودند همه تجهیزات را بدون هیچ مطالبهای در ایران باقی گذاشته و از ایران خارج شوند. همچنین اختلافی بین ایران و انگلستان ایجاد شد در هیأت داوری اختلافات، ایران حق رأی داشت.
رضاخان به سید حسن تقیزاده رئیس هیأت مذاکره کننده دستور داد 32 سال دیگر مدت قرارداد را اضافه کند مفاد قرارداد را تغییر داد و در داوری قرارداد نیز انگلستان نقش تعیین کنندهای داشت.
چرا باید چرا رضاخان قرارداد دارسی به آتش بیاندازد؟
هیأت انگلیسی با هیأت ایرانی به توافق نرسید و قصد داشت از ایران خارج شود قبل از خروج با رضاخان ملاقات میکند رضاخان قول میدهد این مسئله را حل کند.
هیأت انگلیسی مذاکرات پنهان با رضاخان داشت و به رضاخان گفت ما با ایران به توافقنرسیدیم. رضاخان خودش به جلسه آمد و 32 سال دیگر قرارداد را تمدید کرد. تقیزاده بعدها در مجلس در مواجهه با انتقاد سخت نمایندگان مجلس از بستن این قرارداد، گفت: « من کارهای نبودم و تنها آلت فعل بودم». هیچ یک از هیات مذاکره کننده ایرانی بعداً این خیانت را نپذیرفتند. نکته مهمتر این است که در طول حکومت رضاخان، اجازه نمیدهد که هیچ شریکی به غیر از انگلستان پایش در ایران باز شود.
یعنی باز شدن پای آلمانها در ایران دروغ است؟
بله، دروغ محض است. همه کسانی که مدعی هستند پای آلمانها به ایران باز شده است یک قرارداد نفتی که بین ایران و آلمان امضا شده است را ارائه دهند.
اما شواهد تاریخی زیادی وجود دارد که مستشاران آلمانی در ایران بودند.
بله، اما نکته اینجاست که انگلستان در دورانی از نازیسم حمایت کرد در واقع میتوان گفت انگلیسیها مادر نازیسم هستند و نازیسم با حمایت انگلیسیها رشد کرد. در ایران هم آلمانیها با رضاخان ارتباطاتی داشتند و انگلیسیها اجازه دادند که برخی مستشاران آلمانی وارد ایران شوند و قراردادهای کوچکی مانند ساختن پل و مدرسه ببندند اما نفت نه.
آیا آلمان آن زمان در صنعت نفت دستی داشت؟
آلمان در دوران جنگ جهانی دوم تشنه نفت بود. البته آلمان بحث مستقلی دارد. رضاخان حتی نمیگذارد آمریکا در آن آن زمان وارد ایران شود. برخی از رجال سیاسی آن زمان معتقد بودند اگر با آمریکا قرارداد نفتی ببندیم بیشتر میتوان منافع ایران را تأمین کرد و همچنین رقابتی بین بلوک غرب اتفاق میافتد. افرادی مثل داور تمایل داشتند با آمریکاییها قرارداد بسته شود نه در حوزه انگلیسیها _ نفت جنوب _ بلکه در حوزه نفت شمال، داور معتقد بود در حوزه نفت شمال به انگلیسیها تعهدی نداریم و به همین دلیل داور قراردادی را با آمریکاییها میبندد و به محض اینکه رضاخان متوجه میشود به او میگوید برو بمیر.
اختلاف رضاخان و داور بر سر همین موضوع بود؟
دقیقاً روی همین موضوع و قرارداد بستن داور با آمریکاییها بود. به همین دلیل خودکشی کرد و خیلیها معتقدند که به او تریاک خوراندند. داور یکسری تمایلات ملی داشت و میخواست از منافع ملی دفاع کند لذا نگاه او در انعقاد قرارداد با آمریکا اینگونه بود. آمریکاییها آن موقع به قرارداد 50-50 تن میدادند و قراردادهایی که با عربستان بسته بودند به شکل 50-50 بود. لذا داور فکر میکرد که میتواند در آن سال با آمریکا چنین قراردادی امضا کند.
قرارداد نفتی 50-50 آمریکا با عربستان بود؟ مصادف با دوره رضاخان بود؟
بله، همان موقع قراردادهایی که بسته بودند 50-50 بود. آن زمان سهم ما از نفت 16 درصد بود و داور تمایل داشت این سهم به 50 درصد افزایش پیدا کند. علاوه بر اینکه داور خودکشی کرد و با کشته شدن قرارداد ملغی شد، این تنها یک بار نبود.
در زمان آمریکا «ماژور امری» را به ایران فرستاد تا با ایران قرارداد نفتی امضاء کند ولی عوامل رضاخان با این بهانه که ماژور امری از سقاخانه عکس گرفته بود برخی از مردم را تحریک کردند. البته مردم را که نه، برخی از عوامل رضاخان را تحریک کردند که او کافر شده است و به همین دلیل او را به قتل میرسانند و با کشته شدن امری قرارداد امضای نفت ملغی میشود. تا زمانی که رضاخان بر ایران حکومت میکرد اجازه نداد کسی بر سر سفره نفتی ایران جز انگلیسیها بنشیند.
باورمندان به اینکه رضاخان پدر ایران نوین است معتقدند رضاخان ایران درمانده، فروپاشیده و فلکزده را به ایران بهنسبه پیشرفته و مدرن تبدیل کرد و این ایران محصول فکر و عزم رضاشاه بود و هیچ یک از جنبههای آن ربطی به انگلستان نداشت.
زمانی که بیگانهایی از طریق کودتا فردی را بر سر کار میآورد میخواهد منافع ویژه خود را تأمین کند. کسانی که به رضاخان باور دارند سعی دارند شک و شبههای را ایجاد کنند و میگویند رضاخان با کودتای انگلیسیها روی کار نیامد و کودتا ربطی به انگلیس ندارد تا به نتیجه مورد نظر خود نائل شود.
اسناد منتشر شده انگلیسیها نشان میدهد قدرت گرفتن رضاخان کار انگلیس بوده است
شما اخیراً مطلبی چاپ کردید که نشان میدهد مطابق اسناد آمریکاییها رضاخان توسط انگلیسیها در ایران کودتا کرد. آیا اسناد انگلیسیها هم چنین چیزی را نشان میدهد؟
در حدی که اسناد توسط انگلستان منتشر شده است نیز همین سند را توضیح میدهد که قدرت گرفتن رضاخان کار انگلیسیها بوده است حتی در هنگام کودتا رئیس ژاندارمری تهران که در برابر کودتاچیان تسلیم میشود توسط انگلیسیها مدال افتخار دریافت میکند و همه امور کودتا در داخل و خارج ایران توسط انگلیسیها مدیریت شد. یعنی نیروهایی که مسئولیت امنیت تهران را بر عهده داشتند از طرف انگلیسیها رشوه دریافت کردند منجمله رئیس ژاندارمری که با قزاقها تعارض نیز داشتند.
کسانی که معتقدند رضاخان انگلیسی نبود آیا به رابطه آیرونساید و شاپور ریپرتر نیز اعتقادی ندارند.
عدهای معتقدند آیرونساید به صورت فردی با رضاخان در ارتباط بود و وزارت خارجه اطلاعی از این برنامه ندارد و یک برنامهریزی از طرف لندن بود. البته یک حرف بسیار سستی است چون ایران از نظر سوقالجیشی برای انگلستان بسیار مهم بود و نمیشد کودتایی در ایران رخ بدهد و انگلستان اطلاعی نداشته باشد و یک فرد انگلیسی مستقل از دولت کاری را انجام دهد.
حتی آقای سیروس غنی در کتاب «برآمدن رضاخان و نقش انگلیسیها» اعتراف میکند انگلیسیها برخی اسناد را در این زمینه منتشر نکردند و او خودش معترض است که مگر میشود که لندن با توجه به اهمیتی که کرزنت تمام موقعیت خودش را گره بسته است نسبت به این کودتا حساسیت نداشته باشند او معتقد است انگلیسیها همه اسناد کودتا را منتشر نکردهاند و درست میگوید و همانی که منتشر کردهاند، درست است. تاریخ را جعل میکنند و اینگونه وارد میشوند که کودتا بود ولای کودتا یک حرکت داخلی بود و به انگلیسیها ربطی ندارد فقط آیرویساید و آن هم به خاطر رابطه در قضیه کودتا مداخله کرد و رضاخان پشتیبانی کرد و آن هم به دلیل اینکه راه دیگری نداشت. که چنین نظرهایی مخالف واقعیتهای تاریخی است چون اسنادی وجود دارد که رضاخان وقتی قزاق ساده بوده است انگلیسیها او را به فرمانفرمائیان تحویل میدهند تا فرمانفرما او را تربیت کند.
یعنی رضاخان تنها خدمت کار صرف نبود و توسط فرمانفرما تربیت میشد؟
بله، فرمانفرما او را در یک اتاق هشتی نگه داشت و اجازه خروج به او نمیداد حتی مسعود بهنود در کتاب سه زن میگوید برای اینکه رضاخان به دنبال الواطی نرود تریاک و عرق را در خانه برای او فراهم میکنند تا او را یک مقداری مؤدب کنند. قبل از این اتفاق کارش این بود که عرق بخورد، تریاک بکشد و جلوی مردم را بگیرد و مزاحم نوامیس مردم شود و مردم به فغان آمدند از دست او و گروه قزاقی که تحت فرماندهی رضاخان بودند.
مطابق اسناد آمریکاییها رضاخان به عنوان قزاق در خدمت انگلیسیها قرار گرفت تا جاسوس و خبرچین انگلیسیها باشد و در تغییرات درونی قزاق نقش جدی برای انگلیسیها داشته باشد تا اینکه هم انگلیسیها او را رشد دهند و تربیت کنند و هم از او برای تغییرات قزاق استفاده کنند.
اصلاً اینگونه نیست که رضاخان یک عنصر و یا شخصیت برجستهای باشد. رضاخان در معادلات نظامی کشور رشد داده میشود تا جایی که سرپرست قزاقهای کشور میشود و مرتب مراحل رشد رضاخان به لندن گزارش میشود که این آدمی است که میتوان روی آن حساب کنیم و این اسناد در اسنادی که سیروس غنی در کتابش نوشته شده، آمده است. حالا آقای زیباکلام میگوید روح انگلستان از مسئله رضاخان خبر نداشت.
آقای زیباکلام در این حوزه فقط به بر روی کتاب سیروس غنی تکیه دارد.
به نظرم ایشان کتاب سیروس غنی را نخوانده است که من در نقدم نوشتهام که او اسم سیروس غنی را به اشتباه قاسم غنی میگوید. به گمانم زیباکلام اصلاً کاری به کتاب غنی ندارد و کتاب او را نخوانده است. فقط میخواهد مخاطب را مقهور کند که توپی شلیک شده که جهان را تکان داده است که همه باورهای شما را تخریب میکند و خود زیباکلام نیز مدعی است من یکسری باورهایی داشتم که با خواندن این کتاب نظرم عوض شد.
البته پدر سیروس غنی به پهلویها گرایش داشت و خودش نیز سلطنت طلب است اما در عین حال نمیتواند برخی از واقعیتها را نگوید و آنجا که میخواهد به رضاخان کمک کند بدون ارائه سند استنباطهای خودش را میگوید. اسناد گواه بر این است که انگلیسیها دارند کودتا را طراحی میکنند.
ضمن اینکه نباید یک استاد دانشگاه کتابی بنویسد که براساس کتاب دیگران باشد. کتابی که خود نویسنده اعتراف کرده اسناد را گزینش کرده است و این اسناد قطعاً سوگیری داشته و سندهای دیگری هم وجود داشته است. حالا یک استاد دانشگاه تمام نتایجش را براساس کتاب کسی که گزینشی سند را انتخاب کرده بیان میکند که این کار یک شعبدهبازی است و فقط به قصد اغوا کردن جوانان است.
زیباکلام حتی خودش اسم نویسنده را نیز درست نمیداند و برخلاف محتوای کتاب نظر میدهد و اگر استاد دانشگاهی به یک کتابی استناد کند باید نسبت به مسائل کتاب اشراف داشته باشد و خودش به منابع اولیه مراجعه کند و اگر میخواهد به کتاب اکتفا کند باید رویکرد محققانه داشته باشد اما این رویکرد نه تنها محققانه نیست بلکه یک کار تبلیغاتی صرف است و با شأن دانشگاه نمیخواند.
حتی این کار شأن ژورنالیستی هم ندارد. ژورنالیست تا حدی عمیق میشود و میگویند آنقدری که باید عمیق شود نمیشود، این نه تنها کاوشگرایانه نیست یک شارلاتانیسم است که مخاطب را مقهور میکند تا بدون خواندن بپذیرد که اتفاق ویژهای افتاده است و این اتفاق ویژه همه اطلاعات تاریخی ما را نسبت به رضاخان ابطال میکند و البته یک بازی دیگری نیز درآورده است این طرف روایتش حکومتی است شما نباید به روایت حکومتی اکتفا کنید، مگر اسناد روایتی حکومت شده نیست آن هم حکومت انگلستان، شما میگویید این اسناد را نپذیرید چون حکومتی است اما اسنادی که حکومت انگلستان ارائه میدهد را میپذیرید. آن اسناد حکومتی نیست؟
استنادات تاریخی درباره رضاخان قبل از انقلاب در خاطرات دکتر مصدق و حسین مکی بود
در حالیکه ملت ایران از منابع مختلف به جمعبندی در رابطه با رضاخان رسیده است از اسناد آمریکایی، انگلیسی و اسنادی که خودمان در اختیار داشتیم تا تاریخ شفاهی، همه عوامل دست به دست هم داده است که یک روایت تاریخی در رابطه با رضاخان ایجاد شود، استنادات ما به رضاخان به قبل از انقلاب به دست آمده است و اینگونه نیست که بعد از انقلاب روایتهای انقلاب منجر به شناخت ما از رضاخان شده است. خاطرات مصدق درباره رضاخان ربطی به جمهوری اسلامی ندارد، کتاب حسین مکی و مسعود بهنود نیز در رابطه با رضاخان نیز قبل از انقلاب به نگارش درآمده است.
میگویند این روایتها که در رابطه با رضاخان وجود دارد به جمهوری اسلامی مربوط است چون جمهوری اسلامی علیه پهلوی قیام کرده است روایت نادرستی از رضاخان ارائه داد. البته رضاخان برای مبلغیناش شأنی ندارد. سفیر آمریکا در دیدار خود با رضاخان گزارش میدهد که نمیدانم این کیست که جلوی من به آبدارچی و حتی وزیر فحش رکیک و ناموسی میدهد و این به معنای یک حقارت ملی است.
حتی آدمهایی که طرفدار رضاخان هستند از او به عنوان لات و لاابالی و قمهکش یاد میکنند و در خاطرات جعفر شریف امامی که رئیس فراماسونری در ایران بود نیز وجود دارد که رضاخان در زمان بازدید از راهآهن بسیار فحش رکیک به مردم میداد. نظر من یک فردی را آوردند که به شدت ایرانیان را تحقیر کنند.
رضاخان به جای اصلاح، جامعه ایران را شخم زد
چه کسی گفته است که دولت مدرن رضاخان را محقق کرده است؟ آیا ما نظام آموزشی نداشتیم؟ هرچند نظام آموزشی ما شاید ضعفها و قوتهایی داشت که باید اصلاح میشد اما رضاخان جامعه ایران را شخم زد، ما نظام اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... داشتیم که کشور به وسیله آن نظام اداره میشد و بدون نفت هم اداره میشد از قضا برجستگیهای زیادی هم داشتیم که بدون نفت میتوانستیم مولد داشتیم.
دقیقا مساله اینجاست که تصویری که از دوران قاجار به تصویر کشیده میشود، تصویر سالهای پایانی حکومت قاجار است. دورانی که حکومت به شدت ضعیف شده بود.
بله، روایتها بیشتر شامل دهه آخر حکومت قاجار است. شما خاطرات دکتر مصدق را بخوانید، نظام اداری که دکتر مصدق قبل از پهلوی اول توصیف میکند یک نظام اداری غیر دموکراتیک و سالمی بود که امکان وقوع فساد در آن کم بود اما متاسفانه اینقدر تبلیغات علیه قاجاریه شد که اجازه بررسی اینگونه مسائل به ما داده نشد. فرصت بررسی اینکه قاجار چگونه کشور را اداره میکرد. البته در اواخر، قاجار رو به ضعف رفت.
برخورد با موسیقی سنتی و ترویج موسیقی غربی در دوران رضاخان
این شخم زدن (رضاخان) برای تحقیر کردن ما و مباهات آنهاست حتی رضاخان دستور میدهد که موسیقی سنتی در ایران نباید کنسرت بگذارد و با موسیقی سنتی برخورد میکرد و به جای آن باید موسیقی غربی ترویج داده شود. معماری سنتی باید از بین برود، یا این شخم زدن به معنای مدرنیسم است؟
در صورتیکه اگر قرار بود رشدی کنیم باید نظامهای حقوقی، آموزشی، اقتصادی و ... را بررسی میکردیم و ضعف آن را برطرف و اصلاح میکردیم و این شخم زدن به معنای بیهویت کردن جامعه است که به جامعه بگوید که شما نظام حقوقی و آموزشی ندارید حتی به پوشاک مردم هم دست زد این شخم زدن به معنای مدرن شدن نیست.
رضاخان با شخم زدن جامعه دنبال این است که به مردم بگویند شما چیزی ندارید. اما ملت ایران چیزی نداشت؟ وقتی میتوانست در برابر قدرتی مثل انگلیستان بایستد، یعنی قدرتمند است و برای خودش شأنی قائل است و متکی به یک داشتههایی است اما رضاخان کاری میکند که این ملّت خودش را پست بداند.
همانطور که گفتید ارتش بیگانه وقتی حمله میکند، ارتش آنقدر خود را حقیر و ضعیف میداند که دو ساعت هم در برابر دشمن مقاومت نمیکند.
بله، فقط عدهای از افسران پادگان قلعه مرغی با بیگانه مقابله میکنند.
بله، بعضی از خلبانان به غیرتشان برمیخورد و واکنش نشان میدهند اما با آنها هم برخورد میشود.
یکی از چیزهایی که به ملت ایران سرمشق میداد، اعتقاد ما به قیام امام حسین بود اما شما خاطرات حسین مکی را بخوانید، میبینید که رضاخان برای منقطع کردن این اعتقاد و باور، علاوه بر ممنوعیت عزاداری و تعزیه و برخورد و تبعید متولیان، در سالهای آخر فواحش را در روزهای تاسوعا و عاشورا فواحش سر بر کامیونها میشدند و یک گروه موسیقی مینواخت و آنها میرقصیدند. برای اینکه مردم را تحقیر کند که شماها به چه مباهات میورزید و به چه چیزی اعتقاد دارید. در این اقدامات احترام به ملّت ایران نیست.
امیر کبیر یک مصلح بود و رضاخان یک عامل برای تحقیر ملت
احترام به ملت ایران زمانی حفظ میشود که کسی مثل امیرکبیر بیاید و داشتههای ملت ایران را یک گام به جلو ببرد. به همین دلیل ما امیرکبیر را یک مصلح میدانیم اما رضاخان را یک عامل برای تحقیر ملت ایران. به نظرم انگلیسیها خوب کسی را انتخاب کردند چون هیچ کسی مثل رضاخان نمیتوانست چنین ظلمی به ملت ایران روا کند.
حتی سید ضیاء؟
حتی سید ضیاء. حتی فروغی. چون این افراد آشنایی با فرهنگ ایران داشتند و مثل رضاخان لُمپن نبودند. او چون فرهنگ را نمیشناخت، هر چه به او میگفتند را به بدترین شکل ممکن اجرا میکرد. یعنی تغییر جامعه ایران را به بدترین شکل و تحقیرآمیزترین شکل ممکن پیش میبرد.
در حالی که سیدضیاء و نصرت الدوله و دیگران این کار را نمیکردند. اینها به لحاظ سیاسی افراد آلودهای بودند اما یک احترامی برای فرهنگ قائل بودند. مثلا سعی میکردند ادیبانه صحبت کنند و خط فارسی را یاد بگیرند و برای نگارش خط فارسی عزّتی قائل بودند اما رضاخان اگر میتوانست _ به تبع مصطفی کمال پاشا در ترکیه_ قطعا خط فارسی را هم عوض میکرد. اسمی هم که انگلیسیها انتخاب کردند برای رضاخان پدر ایران بود و برای مصطفی کمال در ترکیه هم آتاتورک که همان پدر ترکیه است، تعیین کردند.
منبع: فارس