به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایتالله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقهمندان رسید، اثری روان و خوشخوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.
بر اساس این گزارش، در این بخش از متن خوانی کتاب، قسمتهایی با محوریت فلسطین انتخاب شده است که فرا روی مخاطبان قرار میگیرد.
استفتائی برای فلسطین
اوایل شهریور 1347 پرسشی به امضاء گروهی از فداییان فلسطین، از آیتالله خمینی شد. سؤال این بود که با توجه به مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل، برای آزادی سرزمینهای اشغالی، «آیا جایز است که متمکنین در مقابل این خطر خانمان برانداز همچنان آرام نشسته و از برای راندن کفار از زمینهای اسلامی قدمی برنداشته و اقدامی نکنند؟ و در صورت وجوب مقاومت آیا جایز است از مورد حقوق شرعیه از قبیل زکات و غیره در مورد مسلح نمودن مسلمانان و تربیت آنان استفاده کرد یا خیر؟ رأی مبارک را در این باره بیان فرمایید.»
زمینه طرح این استفتاء چندان روشن نیست. آقای خمینی پانزده ماه پیش، در هنگامه جنگ شش روزه، اعلامیهای منتشر کرده بود که در آن به لزوم ریشه کن کردن اسرائیل «با همت ممالک اسلامی و ملل بزرگ اسلام» تأکید کرده بود.
این اعلامیه به زبان عربی نیز انتشار یافته و قطعاً به دست گروههای مبارز فلسطینی رسیده بود. گفته شده این پرسش از طرف سازمان چپ گرای الجبهة الشعبیة لتحریر فلسطین، که چند ماهی از تأسیس آن نگذشته بود، مطرح گردیده بود. جلب نظر فقهای جهان شیعه، به ویژه آنان که موضع گیری آشکاری نسبت به موضوع فلسطین داشتند، امتیازهایی برای این سازمان نوتأسیس فراهم میکرد که با وساطت برخی از اطرافیان آقای خمینی بدان دست یازیده شد.
آیتالله خمینی به هر دلیلی به این استفتاء پاسخ داد: «قبلاً هم تذکر دادهام که دولت غاصب اسرائیل با هدفهایی که دارد، برای اسلام و ممالک مسلمین خطر عظیم دارد و خوف آن است که اگر مسلمین به آنها مهلت دهند، فرصت از دست برود و جلوگیری از آنها امکان پذیر نشود. و چون احتمال خطر متوجه به اساس اسلام است، لازم است بر دول اسلامی، بخصوص، و بر سایر مسلمین، عموماً، که دفع این ماده فساد را به هر نحو که امکان دارد بنمایند و از کمک به صرف نمایند.»
یازده روز بعد، هفدهم شهریور 1347، دو تن از عراقیهای هوادار جبهه یادشده با مراجعه به دفتر آیتالله خمینی، خواستار تکثیر فتوا در کشورهای اردن، سوریه و لبنان شدند. مبنای این تقاضا نیز با توجه به ماهیت پرسش و پاسخ، که نشر و پخش در ذات آن نهفته بود، دانسته نیست. به نظر میرسد جبهه آزادی بخش فلسطین، کوشش ملموسی در انتشار این فتوا نکرد، مگر در موسم حج. البته حاکمان تازه کودتا کرده عراق، ابتدا از انتشار فتوا در آن کشور جلوگیری کردند. بنا بر گزارش ها، حزب بعث در بیست و ششم تیر 1347 دولت عبدالرحمن عارف را ساقط کرد و حسن البکر رئیس جمهور عراق شد. در زمینه کمک به فداییان فلسطینی از دیگر علمای شیعه هم استفتاء شده بود و جواب آنان نیز در مطبوعات عراقی منتشر شده بود. اما از انتشار فتوای آیتالله خمینی جلوگیری میشد. استفتائیه گرفته شده از سید محمد شیرازی، نهم آبان ماه در روزنامه الجمهوریه منتشر شد.
اواسط مهر 1347 فتوای آیتالله در بیروت منتشر گردید. 29 دی ماه همان سال به زبان فارسی در جریده النور وابسته به گروه جلال طالبانی درج شد. هشت روز بعد هفتم بهمن ماه در روزنامه الحریه، وابسته به دولت عراق، منعکس شد؛ با این تفاوت که امضاء پرسشگران/ گروهی از فداییان فلسطین حذف و به جای آن «محمد الصادقی»/ محمد صادقی تهرانی نشسته بود.
انتشار فتوای آیتالله خمینی، به ویژه در جریده دولتی الحریه را باید به حساب تخاصمهای امنیتی نظامی دولت وقت عراق با اسرائیل گذاشت. عراق فردای چاپ مطلب شده، پانزده تن را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام کرد که سیزده نفرشان یهودی بودند. چند روز بعد به متهم دیگر به جوخه آتش و طناب دار سپرده شدند. به کارگیری هر ابزار تبلیغاتی، به ویژه فتاوی مراجع شیعه علیه اسرائیل، در چنین اوضاع امری عادی بود. منابع مرتبط با ساواک عقیده داشتند که جناح راست حزب بعث، در گرفتن این استفتائات نقش داشته است. و چه بسا همین جناح برای پیشبرد منافع سیاسی وقت خود، مدتی بعد، اقدام به نشر فتوای آیتالله خمینی کرد که با اعتراض ساواک هم روبرو شد.
با وجود دیدگاههای آشکار و منتشر شده آیتالله خمینی در مورد فلسطین، در همین زمان/ نوزدهم مهرماه 1347، نمایندگان سازمان الفتح / حرکة التحریر الوطنی الفلسطینی نیز تقاضای مشابهی از آقای خمینی کردند. «از خمینی درخواست نمودهاند که بیاناتی در مورد فلسطین ایراد و نظر خود را اعلام دارد.» این بار امتناع کرد و آن دو عراقی وابسته به سازمان الفتح را به محمد صادقی تهرانی ارجاع داد تا به پرسشهای آنها پاسخ دهد.
به نظر میرسد بازخورد انتشار این فتوا در داخل ایران بسیار گسترده تر از بیرون بود.
تحریرالوسیله در ایران
نخستین خبرهایی که از چاپ و پخش تحریر الوسیله به سازمان اطلاعات و امنیت کشور رسید، میگفت که «رساله خمینی به زبان فارسی و عربی» منتشر شده است. و یا گفته میشد که «کتاب نهی از منکر خمینی» در حال دست به دست شدن است و آن، گزیده و برشی از حریر الوسیله است. رفته رفته روشن گردید که این کتاب، و در واقع جزوه، امر به معروف و نهی از منکر نام دارد و عامل اصلی چاپ و پخش آن سیدمحمدرضا سعیدی است. با پیدا شدن سرنخ، سعیدی به ساواک خوانده شد. «چندی پیش، از طرف سازمان مرا احضار و گفتند ما می دانیم شما جزوه امر به معروف و نهی از منکر را نوشته [= گزینش و منتشر کردهاید و خیال دارید مجدداً چاپ کنید؛ اما من منکر شدم.» ساواک که کوششهای سعیدی را ادامه دار دید، از محمدتقی فلسفی خواست با زبان خوش آخرین تذکرها را به او بدهد. «به من گفته شده است به شما تذکر بدهم. اگر توجه نکردید از شما جلوگیری خواهند کرد.» سعیدی «بله و چشمای به آقای فلسفی گفت، اما بر تلاشهای پیشین خود افزود. «اکنون مشغول نوشتن توضیح و تفسیر بیشتری در مورد جزوه مذکور هستم. جزوه قبل چیزی نبود.»"
«کتاب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر» فصل کوچکی از جلد اول تحریر الوسیله، و سیاسیترین بخش آن بود. نگاه آیتالله خمینی در این موضوع تفاوتهای آشکاری با دیگر همردیفان خود داشت. دست کم یک بار، اوایل دهه چهل شمسی، این پرسش را از برخی هواداران نزدیک خود کرده بود که چرا امر به معروف و نهی از منکر در رسالههای عملیه نیست؟ سپس گفته بود: «می دانید امر به معروف و نهی از منکر معنای واقعیاش چیست؟
خیال نکنید که اگر شما یک نوجوان را بدون اینکه از اعتقادش بپرسید، به نماز امر کنید و از او بخواهید که نماز بخواند، این امر به معروف واقعی است؟ خیر این مصداق ضعیفی است و خواهش به اجرای معروف است. خیال نکنید اگر شما در یک ماشین کرایه با تاکسی نشستهاید و از راننده میخواهید که موسیقی رادیو را خاموش کند، این نهی از منکر واقعی است. این یک مصداق خواهش بر ترک منکر است. امر به معروف و نهی از منکر، قدرت آمره میخواهد، قدرت ناهیه میخواهد. معنای امر و نهی این است که اهل ایمان گردهم جمع شوید، نیرو تشکیل دهید و این نیرو قدرت این را داشته باشد که امر کند، قدرت بیابد که نهی کند. شاید از همین جا بتوانید حدس بزنید که چه قدرتهای شیطانی توسط چه اشخاصی و چگونه امر به معروف و نهی از منکر را از رساله عملیه بر داشتند تا قدرت آمره پدید نیاید؛ تا قدرت ناهیه پدید نیاید.»
و اینک در ابتدای فصل یادشده در تحریر الوسیله نوشته بود: «امر به معروف و نهی از منک جزء بالاترین و شریفترین فرایض اسلام است که سایر فرایض به وسیله آن دو اقامه میشود و وجوب آن دو از ضروریات دین است.»
انتشار جزوه امر به معروف و نهی از منکر کار هر کس نبود؛ کار مبارزان خطرپذیری چون سیدمحمدرضا سعیدی بود. او چاپ دوم آن را نیز منتشر کرد.
حج و فتاوی ضداسرائیلی
در مراسم حج سال 1388 ق اسفند 1347، فتواهای گرفته شده از بزرگان اهل سنت و شیعه علیه اسرائیل به دست حاجیان رسید. دیدگاههای شرعی هفت تن از روحانیان اهل تسنن و آقایان خمینی و حکیم در جزوهای مصور چاپ شده بود. این کار به دست سازمانهای فلسطینی انجام شد و «بین حجاج، به ویژه حجاج ایرانی توزیع میشد و اکثر حجاج نیز این جزوهها را با خود به ایران آوردهاند.» بنا بر اظهار همین منبع، جزوه یادشده به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی بود، اما آنچه در ایران دیده شد، چاپ رنگ و رو رفته فتوای آقای حکیم و آنچه که به آقای خمینی نسبت داده میشد، روی کاغذ کاهی بود.
آیتالله پس از دیدن این اعلان بسیار ناراحت شد. سیدمحمود دعایی را خواست و گفت اول این که مرا «امام اکبر» خواندهاند. دوم این که کاربرد این لقب اهانت به آیتالله حکیم است. سوم این که مطالب منتسب به من بالاتر و مهم تر از فتاوی علمای دیگر نشان داده شده. چهارم این که از زبان من جملاتی نوشته شده که گفته من نیست. و افزود که اطلاعیه نباید در عراق توزیع شود؛ باید تکذیب گردد. دعایی گفت که مطالب چاپ شده از قول شما مخالفتی با دیدگاههایتان ندارد و تکذیب آن تو ذوق محمد صادقی تهرانی می زند. و شنید: «اگر آقای سیداحمد خوانساری که در تقوا و راستگویی ایشان شکی نیست، بگوید آقاروح الله در فلان مجلس گفته است «الله تعالی واحد»، چیزی که بدون شک همه به او اعتقاد داریم، ولی من در آن جلسه آن را نگفته باشم، تکذیب میکنم و اجازه نمیدهم چیزی را که نگفتهام کسی از قول من بگوید.»
دیدار در کربلا
نوروز 1348 با محرم 1389 مصادف شد. آیتالله خمینی بنا بر رسم پنج سال گذشته راهی شهر کربلا شد تا دهه اول ماه را کنار بارگاه حضرت سیدالشهدا علیه السلام بگذراند. هم زائران عتبات و هم حاجیان بازگشته از حج، آنان که مشتاق دیدن آقای خمینی بودند، میدانستند که او در این روزها در خیابان سادات، خانه حاج رئیس کویتی، اقامت دارد و نماز ظهر را در آن خانه امامت میکند. اما بیشتر افراد برای ملاقات او به مدرسه آیتالله بروجردی که شبها در آنجا اقامه نماز میکرد میرفتند. یکی از شاهدان میگوید: «روزی که آقا برای تاسوعا و عاشورا به کربلا آمدند از بس مردم برای دست بوسی ایشان ازدحام کرده بودند راه به کلی بسته شد و در چند شبی که در مدرسه و مسجد آیتالله بروجردی در کربلا نماز خواندند از دو ساعت به غروب مانده دیگر جایی برای نماز نبود و مردم قبلاً به اند مینشستند ولی برخلاف این اجتماعات منزل آقا شلوغ نبود، زیرا مردم میترسیدند به مه آقا بروند.» آنچه که از این دیدارها نظر دستگاه امنیتی ایران را جلب کرد، ملاقات بازاری تهران با آیتالله خمینی بود."
آتش در جان مسجدالاقصی
مسجدالاقصی در 30 مرداد 1348، در زمانی که درگیریهای هر از گاه کشورهای عر با اسرائیل ادامه داشت، آتش زده شد. شهر قدس و مسجدالاقصی از خرداد 1346، در اشغال اسرائیل بود. سوزاندن قبله اول جهان اسلام بر مسلمانان بسیار گران آمد، اما از کنار همین رخداد تلخ، کوششهایی برای تغییر شیوه رویارویی با اشغال فلسطین انجام گرفت که با خوش آمد یاران اسرائیل و آفرینندگان آن روبرو گشت؛ تشکیل کنفرانس سران کشورهای اسلامی در برابر برپایی اجلاس رؤسای کشورهای عربی. کشورهای مقدم درگیر با اسرائیل مصر، سوریه، لبنان، اردن و عراق را اگر جبهه گرم و فعال آن زمان در برابر اشغال فلسطین بدانیم، کشورهایی چون ایران، پاکستان، ترکیه، عربستان و برخی از دولتهای کناره جنوبی خلیج فارس را باید جبهه سرد و راکد در قبال مسأله فلسطین دانست. پیشنهاد تشکیل کنفرانس سران کشورهای اسلامی از سوی رؤسای جبهه سرد داده شد. یکی از هواداران بر مراد اجلاس رؤسای کشورهای اسلامی، محمدرضا پهلوی بود. او در حمایت از تشکیل این نشست سنگ تمام گذاشت، تا جایی که مطبوعات ایران او را مبتکر آن دانستند.
شاه حسابی هم در بانک ملی گشود و با واریز یک میلیون ریال از مردم خواست کمکهای خود را برای بازسازی مسجدالاقصی به آنجا بریزند. اهرمهای تبلیغاتی، مجالی تازه یافته، در معرفی پادشاه اسلام پناه ایران به حرکت درآمدند. کوششها به بار نشست و کنفرانس یادشده در 30 شهریور 1348 در مغرب گشایش یافت. این نخستین گردهمایی سران ممالک اسلامی بود. قطعنامههای که در پایان اجلاس خوانده شد، روح سازشکاری دولتهای جمع شده در رباط پایتخت مراکش را آشکارتر کرد. آنان در این بیانیه تلویحاً موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخته خواستار بازگشت او به سرزمینهای پیش از جنگ / ژوئن 1967 شده بودند.
بنابر قرائن، آیتالله خمینی در پی آتش زدن مسجدالاقصی مطلبی نوشت. راجع به حریق مسجدالاقصی و این که نباید تعمیر شود تا سلطه اسرائیل در کار است چیزی نوشتهام و در بعضی جراید این جا منتشر شده است.
در این نوشته نسخه ای در دست نیست. روزنامه الجمهوریه عراق در اول آبان ماه با همین مضمون، البته با اشاره به کنفرانس برپا شده در مراکش، و در قالب مصاحبه با آیتالله، خبری درج کرد: «حضرت آیتالله خمینی، مرجع دینی، از کلیه مسلمانان خواستند که صفوف خود را در برابر دشمنان متحد سازند. حضرت آیتالله طی گفتوگویی با خبرگزاری عراق اظهار داشتند کنفرانس اسلامی که در رباط منعقد گردید منشأ خدمتی به سود مسلمانان نشد، بلکه به دشمنان اسلام کمک کرد؛ زیرا کنفرانس تلاش داشت که جنایت صهیونیسم در آتش زدن مسجدالاقصی لوث شود. جای شگفتی نیست که کنفرانس مزبور با شکست مواجه شد، زیرا بعضی از شرکت کنندگان در این کنفرانس نیت صادقانه نداشتند و به علاوه تناقضاتی میان شرکت کنندگان در این کنفرانس وجود داشت. حضرت آیتالله افزودند: تا زمانی که فلسطین اشغال شده آزاد نشده است مسلمانان مسجدالاقصی را نباید تجدید بنا کنند.بگذارند جنایت صهیونیسم هماره در برابر چشمان مسلمانان مجسم باشد و مایه حرکتی برای آزادی فلسطین گردد.
نکته خواندنی در این خبر، اشاره غیر مستقیم آیتالله به حضور حاکمان صداقت نداشتند. طبیعی است که او شناخت کاملی از نیت شاه و دولت او اسرائیل داشت، اما نامی از آنها بر زبان نراند و بر روش پیشین خود، اجازه ندادن عراق در ورود به موضوع مخالفتش با حکومت ایران، تأکید کرد. کسانی که این خبر را تهیه کردند، دو بعثی بهظاهر خبرنگار بودند. آنان در این مصاحبه خواستههای دیگر حمله به حکومت ایران و حمایت از حاکمیت عراق، داشتند که به آنها نرسیدند. یک بعثی درباره گفتوگوی خبری خود با آیتالله خمینی به نماینده ساواک گفت: «ضمن استعاد نظر خمینی درباره آتشسوزی مسجدالاقصی و تشکیل کنفرانس اسلامی رباط از او خواسته شد که تصمیمات متخذه در این کنفرانس را تقبیح و مخالفت خود را با دولت ایران عنوان نماید. خمینی در پاسخ اظهار داشت که «چنانچه دولت عراق قصد تحمیل عقیده به وی دارد، همانطور که قبلاً هم گفته است، حاضر است پروانه اقامتی را که به او داده شده تسلیم و عراق را به قصد کشور دیگری ترک کند».
منبع: فارس