به گزارش دفاع پرس از کرمان، شهید «ابراهیم هندوزاده» در مرداد ماه سال 1339 درشهر کرمان به دنيا آمد.
ابراهیم درسال 1357، موفق به اخذ ديپلم گرفت و در سال 1359 وارد سپاه شد و به منظور مبارزه با ضدانقلاب به کردستان رفت و در سال 1360 رهسپار جبهه هاي حق علیه باطل شد و در اسفند ماه1364 بر اثر بمباران شیمایی به شهادت رسيد.
در ادامه به بخشی از خاطرات شهید «ابراهیم هندوزاده» برگرفته از کتاب «بوسه و تاول » به روایت همرزمانش می پردازیم.
امام عزيز را ديدم که دستش را بوسيدم
«ابراهيم هندوزاده» 16 آبان 1361 در دفترچهي يادداشتش نوشته است: «قبل از نماز صبح درعالم خواب، برادر معافي (يکي از رزمندگان شهيد) را ديدم. منتظر بود تا وضو بگيرد. من هم قصد داشتم وضو بگيرم. وقتي به هم رسيديم، ناگهان به طرفم آمد. دست ها را به گردن هم انداختيم و تا وقتي که از خواب بيدار شدم، يکديگر را بوسيديم و گريه کرديم. همين روز قبل از اين، خواب امام عزيز را ديدم که دستش را بوسيدم. همچنين مصطفي (هندوزاده) هم با من بود. او هم دست امام (ره) را بوسيد.در جايي ديگر نوشته است:«شنبه 11 دي 1361، امروز بهترين دگرگوني در طول جبهه برايم پيش آمد و خداوند نظر لطف و مرحمت به بندهي ذليل خود نمود. امروز را براي خودم روز اميدواري در تاريخ جبهه مي دانم. با توکل به خدا، هر چه پيش آيد. زيرا ورود به کار عملياتي و رهايي از واحد تدارکات است.
راوی: مجتبی هندوزاده
بمباران شیمیایی
هواپيماهاي عراقي قرارگاه تاكتيكي لشـكر را بمباران شيميايي كردند. به عنوان اولين اقدام بايد منطقهي آلوده را تـرك ميكـرديـم. همه سـوار بر دو دستگاه وانت از محل دور شديم. كمي بعد متوجه شديم ابراهيم در هيچ يك از ماشين ها نيست. به سرعت برگشتيم. وي در حالي كه دستمال خيسي مقابل بيني و دهان گرفته بود، از چادري به چادر ديگرميرفت. فرياد زدم:« چه كار ميكني؟» گفت:« چــادرهــا را جستجـو مي كنـم تـا كسي جا نمانده باشد.»
راوی: مهدی شفازند
دانشمندان سلاح هاي شيميايي در کشورهای اروپایی با کالبد شکافي شهداي ما، نواقص سلاح هاي خود را برطرف کردند
جنازهي ابراهيم را از انگلستان آوردند. بايد او را غسل ميداديم. وقتي لباسهايش را بيرون آوردند، خط باريکي روي بدنش به چشمم ميخورد. جلو رفتم و با دقت نگاه کردم. بدن را شکافته و مجدداً دوخته بودند. جنازه را برگرداندم. آه از نهادم برآمد. سر تا سر پشتش را نيز شکافته بودند. کار از کار گذشته بود. در آن شرايط به خاطر آرامش دل داغدار پدر و به ويژه مادرم نمي توانستم حرفي بزنم.
دانشمندان انگليسي به کمک پزشکان بيمارستان «ولينگتنلندن»، ابراهيم را کالبد شکافي کرده بودند تا نتيجهي تاثير گازهاي شيميايي را که خودشان ساخته و در اختيار صدام قرار داده بودند، بر روي اندامهاي داخلي او ببينند. من نمي دانم چند نفر از مجروحين بمباران هاي شيميايي عراق به اروپا اعزام شدند وچه تعداد از اين مجروحين وقتي در کشورهاي سازندهي سلاح هاي شيميايي به شهادت رسيدند، توسط سازندگان اين سلاح ها کالبد شکافي شدند! همين قدر مي دانم دانشمندان و متخصصان سلاح هاي شيميايي در کشورهايي مثل آلمان و فرانسه و انگلستان با کالبد شکافي جنازهي شهداي شيميايي ما و مشاهدهي تأثير گازهاي مسموم کننده بر قلب و شش و کبد و کليه و ساير اعضاي بدن شهدا، توانستند معايب و نواقص سلاح هاي خود را برطرف کنند.
راوی: مجتبی هندوزاده
آب به صورتش مي زد تا کسي اشک هايش را نبيند
ابراهـيم خلوت هاي پر شـکوه و پـر از راز و نيـاز داشت، گاهي از همه فاصله ميگرفت و در گوشه اي از بيابان با خداي خودش خلوت مي کرد. در چنين مواقعي صداي گريه اش از دور شنيده مي شد. هر وقت از کرمان به قصد جبهه حرکت ميکرد، حتماً به قم سري ميزد.
به مسجد جمکران ميرفت و تجديد عهد و پيمان ميکرد. گاهي که نوارهاي مذهبي و سخنراني ميگذاشتيم، معمولا کنار خروجي سنگر مي نشست و آرام و بي صدا اشک مي ريخت. همين که نوار به پايان مي رسيد، به سرعت بلند مي شد و به طرف منبع آب مي رفت. آب به صورتش مي زد تا کسي اشک هايش را نبيند. شب ها کم مي خوابيد. نيمه شب به بهانه اي از سنگر يا چادر خارج ميشد و درگوشه اي عبادت مي کرد.
بعد از کارهاي روزانه، قرآن کوچکي را که هميشه همراه داشت، بيرون مي آورد وسورهي يس يا واقعه را مي خواند. اين سوره ها را ايستاده مي خواند. هنگام عمليات والفجر 8 دعاي جوشن کبير را مي خواند و باصداي بلند گريه مي کرد.
راوی: هادی حجت
انتهای پیام/