به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، سردار سرلشکر «قاسم سلیمانی» فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دهمین کنگره بزرگداشت شهدای استان کرمان که در مهرماه سال 86 برگزار شد، سخنان مهمی بیان کرد که تاکنون در رسانهای خبری منتشر نشده است. اکنون به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس، این سخنان منتشر میشود:
بسم الله الرحمن الرحیم. با صلوات نثار روح حضرت امام(ره) و برای شادی روح شهیدان استان کرمان، شهدای لشکر 41 ثارالله و دیگر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران.
بنده عذرخواهی میکنم از اینکه در چنین جلساتی همیشه من مزاحم هستم، این هم یکی از جایگاههایی است که پیوسته خجالت میکشم. این فیلمها، تصاویر و صحنههایی که نشان دادند، در همهی اینها بودیم و توفیق عظمایی نصیب دوستانمان شد و ما از آن محروم شدیم و امروز باید سخنران جلسات آنها باشیم. از خدا میخواهیم که به آبروی شهدای بزرگوار عاقبت ما را ختم به شهادت بگرداند و ما را از این فیض عظیم عظما محروم نگرداند.
در جبههها، در شبهای عملیات، در سختترین شرایط، در زمانی که مجروحین از درد زخمها به خود میپیچیدند، در غربتهای جنگ، در نیمه جانهایی که در نیزارها، وسط آتش جا میماندند و در دل شبها، نام حضرت امیرالمومنین(ع)، نام حضرت زهرا(س)، نام امام حسن(ع)، نام امام حسین(ع)، نام حضرت زینب(س)، نام حضرت ابوالفضل(ع) این نامها به ما جان میداد، امید میداد و احساس میکردیم یک پشتوانه الهی ما را هدایت میکند و با توکل بر خدا به سختترین صحنههای جنگ وارد میشدیم.
نسبت به شناخت مقام شهدا عاجزیم
یادوارهی شهداست، نسبت به شناخت مقام شهدا عاجزیم، همین بس که آنها عند ربهم یزرقونند. حقیقتاً از مجموعه آیات قرآن و روایات و احادیث هم اینگونه استنباط میشود که انسان نسبت به درک مقام شهدا عاجز است و نمیتوانیم آنرا خوب درک کنیم.
بعضی وقتها انسان به دوستی میرسد التماس میکند دعا کن شهید بشوم. عموماً ما تعارف میکنیم و میگوئیم نه خدا شما را حفظ کند، شما ضروری هستید. این یک دعای عظیم است که نباید ما نسبت به یکدیگر ازآن غافل شویم، فیض بزرگی است که از درک حقیقت چنین فیض بزرگی عاجز هستیم.
امیدواریم لشکر ثارالله یکی از لشکرهای امام زمان(عج) باشد
لشکر ثارالله در دوران دفاع مقدس که اساس پیدایش آن هم خدایی بود و امیدواریم یکی از لشکرهای امام زمان(عج) باشد و شهدای ما از یاران آن حضرت بوده و در رکاب امام زمان(عج) علیه کفر بجنگند و آن حکومت وعده داده شدهی الهی را احیا کنند، در جنگ توانست انسانهای بزرگی را پرورش دهد. شما بعضی وقتها در جامعه دیدهاید آدمهای خوبی وارد ساختارها و سازمانها میشوند اما بعد از مدتی تغییر چهره میدهند، عوض میشوند و یکسری پوسیدگیها و انحرافات در آنها بوجود میآید. ما فراوان در طول عمرمان دیدهایم و میبینیم که آدمهایی با انگیزههای بزرگ و بالا با روح مطهر و با عنایت وارد یک سازمان میشوند اما بعد از مدتی تغییر چهره میدهند، عوض میشوند، متلاشی میشوند و دچار مشکل میشوند. آیا نسل امروز که وارد بخشی از مجموعههای ما میشوند، با نسل جنگ متفاوت است؟
آیا نسل دفاع مقدس، نسل ویژهای بودند؟
در بخشی از ابعاد نسل امروز، وارستگیهای بیشتری نسبت به نسل دوران دفاع مقدس وجود دارد، دانستنیهای این نسل نسبت به دوران ورود ما به جبهه بیشتر است، امکانات معنوی این نسل بیشتر از دوران قبلی است، اما در عین حال ما آن فضای جبهه را امروز در ساختارهای موجود نمیبینیم؟چرا؟
در جبهههای ما چه اتفاقی افتاد که اینگونه موجب رشد بچهها شد؟ در جبههها انسانهایی که بعضاً تصاویرشان در همین جمع موجود است به مرحله یقین رسیدند، ما علت اصلی را از ظرف جبهه میدانیم.
5پایه مهم در جنگ به عنوان قالب اصلی ظرف جبهه مطرح بودند که عبارتند از اول جهاد، خیلی تفاوت وجود دارد بین جهاد و جنگ بعنوان یک عمل نظامی، جهاد ویژگیها و ساختار خود را دارد، لذا همهی عملهایی را که در جبهه صورت میگرفت حتی اعمال نظامی بر پایه جهاد بود. جهاد است که بن بستها را میشکند، عمل نظامی بنبست دارد ولی جهاد بنبست ندارد. در عمل نظامی، عقل نظامی به ما اجازه عملیاتهایی مثل بیت المقدس، فتح المبین، طریق القدس، والفجر 8، کربلای 5 و... را نمیداد. ما با یک توان نابرابر و امکانات کاملاً ابتدایی در مقابل دشمن قرار داشتیم.
ما میگفتیم غواصهایمان وارد آب شدند، رفتند و خط را شکستند. غواص در عرف نظامی نیروی ویژهای است که در نظامهای آموزشی دنیا، تحت تعلیم و آموزش قرار میگیرد، اول ورزیده میشود؛ آماده میشود تا نام غواص بر او گذاشته شود و بعد از آن برای عملی که میخواهد انجام دهد؛ دهها بار تمرین میکند.
ما امروز در کتابهای درسی نظامی هم این را فراوان میبینیم، اما وقتی به گردان غواص خودمان نگاه میکنیم از پیرمردی مانند قباد شمس الدینی در آن هست تا نوجوان کم سن و سالی مانند حسین عالی و حسن یزدانی و خیلی از اشخاص دیگر.
شک میکردیم که آیا این دو سه سالی که شهید حسن یزدانی امام جماعت ما بوده، به سن تکلیف رسیده بود یا نه؟
شما چهرهها را نگاه کنید، فیلمهای عملیات والفجر 8 را نگاه کنید. آنهایی که خالق آن عملیات سنگین و پیچیدهی نظامی بودند، بخش عظیمی از آنها هنوز مو در صورتشان نروئیده بود، نوجوان بودند. شهید حسن یزدانی که امام جماعت ما بود، یک وقت شک میکردیم که آیا این دو سه سالی که او بعضاً امام جماعت ما بوده، به سن تکلیف رسیده بود یا نه؟ وقتی که این بسیجی به غواصی تبدیل شد که رفت و آن عملیات والفجر 8 را انجام داد و آن حادثه عظیم را خلق کرد، این بسیار مهم است.
اصل این جسارت و این شجاعت و عمل جهادی مهم بود و این روح جهادی بود که بن بستها را میشکست، در صحنه جهاد تا آخرین نفس مقاومت میکرد. پایه دوم جبهه، اخلاق بود. یک اجتماع عظیم سه هزار روزه؛ یعنی 3 هزار شبانه روز انسانهای متفاوت، در سنین مختلف در سطوح گوناگون، از جغرافیای متفاوت کنار هم قرار بگیرند و همه مسلح بخواهند، بجنگند و کوچکترین دعوایی، توهینی، سخن درشت و ناراحتی بوجود نیاید.
هیچ درجهای نبود، نه کسی سردار بود، نه سرهنگ، نه سرگرد، اینها نبود، کسی به این درجات فکر نمیکرد. کلمهی متداول آنجا "برادر" بود. هیچ بالاتر و پایینتری وجود نداشت، تمردی نبود، ادب در جبههها حاکم بود.
اگر دشمن شما را دید چه میکنید؟
پایه سوم جنگ ما، معنویت بود. من این مثال را بارها زدهام، تکرارش هم هیچ اشکالی ندارد. درموسم حج، وقتی که حج گزاران مُحرم میشوند و به عرفات و منا و مشعر و رمی و مطاف میروند و همهی اعمال معنوی است و همواره مشغول ذکر خدا هستند، جبهههای ما نیز چنین فضایی داشت، یک حج حقیقی بود، مثل حج ابراهیم و اسماعیل، هیچ گونه خود ستایی؛ غرور و تکبر در آن نبود. کسی به چیزی تظاهر نمیکرد. در عملیات والفجر 8 که امید برای پیروزی خیلی کم بود، صحنهی سختی بود، آقای علایی هنگام شروع عملیات از شهید حاج احمد امینی سئوال کرد: اگر دشمن شما را دید، چه میکنید؟
او توضیح داد، ولی ظاهراً آقای علایی قانع نشد. شهید امینی گفت: "وجعلنا میخوانیم"؛ و همین طور هم شد.
شهید صدوقی در چولانهای ساحل دشمن، وقتی دشمن پا گذاشت روی دستش، در حالی که ستون غواص پشت سرش خوابیده بود، این فشار پای دشمن دستش را به درد آورده بود و او دم نمیزد. زیر همین فشار پای دشمن، آیهی وجعلنا را میخواند و این آیه معجزه میکرد.
از معنویت جنگ بسیار گفته شد و باز هم باید گفت.
پایهی چهارم جنگ، عبودیت بود، بندگی محض خدا، برای خدا عمل کردن، در راه خدا عمل کردن و غیر خدا را نادیده گرفتن. این عامل مهمی در جنگ بود.
عامل و پایه پنجم، ولایت بود. بیش از 90 درصد از رزمندگان امام(ره) را از نزدیک ندیده بودند، اما عاشق امام(ره) بودند. برای لبخند امام، رضایت امام و رفع نگرانی امام، جانشان را در طبق اخلاص گذاشته بودند و این تنها منحصر به امام(ره) نبود و چون میدانستند که فرماندهای که دارند، منتصب به امام است، مثل امام از او اطاعت میکردند، چه فرماندهی گردان بود یا گروهان و یا لشکر و تمردی در کار نبود. من به یاد ندارم در شبهای سنگین عملیات کسی جلوی من و یا فرماندهی گروهان، دسته یا تیپ بایستد و بگوید "من به عملیات نمیروم".
جویهای کوچکی از خون به راه افتاده بود
در کربلای 4 فاصلهی ما با دشمن کمتر از 400 متر بود. به اندازهی عرض رودخانهی اروند، که درآنجا کمترین عرض را داشت. هرکاری آنها میکردند ما میدیدیم و هرکاری که ما میکردیم، آنها میدیدند. لب ساحل هم نیزاری نبود که خطوط ما را پوشش بدهد، خاکریز کوچکی لب اروند زده بودیم و بچهها نشسته بودند، فینهای غواصی را پا میکردند. همه به هم چسپیده بودیم. لشکرهای ثارالله، کربلا، امام حسین(ع)، نجف اشرف، نصر و چند لشکر که در کربلای 4 عملیات میکردند. دشمن، آتش را باز کرد و مثل تگرگ گلوله میبارید. هیچ پناهگاهی نبود که کسی سنگر بگیرد، جویهای کوچکی از خون به راه افتاده بود. فرمانده گردان به من گفت:"بروم؟"
گفتم:" برو."
دیگه بحث غافلگیر کردن نبود. با صدای الله اکبر و لااله الا الله و یا زهرا(س)خط را شکستند. این کار کوچکی نبود. چنین تعبدی، ایمان میخواهد.
از آن شب طوفانی در والفجر 8 فراوان تعریف کردیم که همهی محاسبات را به هم زد. وقتی غواصها وارد آب شدند، آب اجازه نمیداد، فقط یک سئوال کردند که:"برویم؟"
نه استدلال، نه حرف دیگری، رفتند و آن حادثهی بزرگ عملیات والفجر 8 را بوجود آوردند.
اینها 5 پایه مهمی بودند که آن ظرف جبهه را بوجود آورده بودند. لذا داخل این ظرف، هر مظروفی قرار میگرفت، بر اساس این 5 پایه شکل میگرفت. در جبهه آدمهایی بودند با دیدگاههای گوناگون که در درونشان گوهرهای ذی قیمتی وجود داشت و در جبهه به یک اسطوره تبدیل شدند و اکثراً به شهادت رسیدند. این 5 عامل باعث شد سه ویژگی از درون جنگ ما بروز کند.
سه ویژگی مهم جنگ
ویژگی اول؛ "معنویت زایی"
یکی "معنویت زایی" که عموم معنویت درون جامعهی ما از جنگ لبریز شد و کسی نمیتواند انکار کند که سرمنشا تحولات معنوی بزرگ درون جامعه ما، "دفاع مقدس" بوده، که هرچند ناخواسته بود ولی به یک انقلاب فرهنگی در جامعه تبدیل شد.
ویژگی دوم؛ اندیشهزایی
ویژگی دیگر اندیشهزایی بود. جنگ در بخش "اندایشه زایی"، به حوزه علمیه شبیه بود. همانگونه که در حوزه طلاب با هم مباحثه میکنند، مجادله میکنند و برای انجام وظیفه خطیری که بر عهده دارند، بحث میکنند تا آماده شوند، صحنهی جنگ نیز چنین بود. رزمندگان به دنبال وارستگی بودند و به حوزهها اقتدا میکردند و همین باعث شد که یک خبرگی و زبدگی در بچههای جنگ بوجود بیاید.
لذا حسین یوسف الهی، محمد رضا مرادی و امثال آنها را ببینید که چند ساله بودند و مسئولیت اطلاعات را بر عهده داشتند. نادری فرمانده گردان سیرجان، کم سن و سالترین فرمانده گردان بود که 350 نفر را اداره میکرد. او در روزهای آخر جنگ به تنهایی به لشکر زرهی دشمن حمله کرد و خطوط سه راه حسینیه را شکست و محاصره را از بین برد و چهار لشکر که در محاصرهی دشمن بودند را رها کرد.
جبهه مثل یک کورهای بود که افرادی که از درون آن بیرون میآمدند عمدتاً پخته و آب دیده بودند. در جنگ آدم ترسو نمیتوانست شجاع باشد و آدم شجاع زمینهی بروز شجاعتش فراهم بود.آدم با ایمان، به ایمانش استحکام پیدا میکرد و آدمی که ضعف ایمان داشت، امکان نداشت بتواند این ضعف را پنهان کند. هرچیز در جنگ بروز میکرد و رو میشد.
تمام دفاع ما در طول جنگ نامتقارن بود
همهی خصوصیات در جنگ برجسته میشد و چیزی مخفی نمیماند. فرماندهان عزیزی چون باکری، همت، زنگی آبادی، کازرونی؛ میرحسینی و دیگران در دانشکدهها درس نخواندند و در میدان عملی جنگ پرورش یافتند.
لذا کسی که فرمانده گردان بود و مسئولیت یک محور را برعهده داشت، انتخاب او کاملاً دقیق بود. بعضی از برادران اواخر به کلاسهای آموزشی دانشگاه سپاه رفته و یا دورههای دافوس را گذرانده بودند، وقتی به جبهه میآمدند دچار مشکل میشدند چون آن چیزی که خوانده بودند با آن چیزی که در عمل میدیدند، قابل مقایسه نبود. شاید اعتراف خوبی نباشد ولی ما اواخر جنگ مانع میشدیم که فرمانده گردانهایمان به چنین کلاسهایی بروند چون شاکلهی جنگ ما به چنین آموزشهایی نمیخورد. ما درگیر یک جنگ نابرابر بودیم و جنگ نابرابر ابزار و تفکر خودش را میطلبد. لذا تمام دفاع ما در طول جنگ نامتقارن بود.
ویژگی سوم جنگ که امروزه هم، شما میبینید و نمونههایی از آنها وجود دارد این است که بچههایی که بیشتر در جنگ غوطهور بودند، امروزه در مدیریتهای عمومی جامعه موفقتر هستند، چون اینها در سختترین دورهها مدیریت کردهاند.
نکته سوم "ابتکار زایی" بود
ما باید عواملی که در جبهه چنین تربیتها و شخصیتهای بزرگی را بوجود آورد، خوب بشناسیم، تا بتوانیم آن در جامعه امروز ترویج دهیم.
آن چیزی که امروزه دشمنان ما را در تردید جدی و اساسی برای ضربه زدن به کشور ما نگه داشته، نه ملاحظات سیاسی است، نه توجهشان به جهان عالم، آن چیزی که دشمنان ما را متوقف کرده، هشت سال دفاع مقدس و موضوعات دیگری است که دشمن آن را به خوبی فهمیده است و ما هیچ وقت نمیگوییم دشمن به ما حمله نمیکند، ممکن است حرکتی را نابجا انجام بدهد ولی ما برای هر حرکت دشمن آمادهایم و هرضربهای که بخواهند بر علیه جمهوری اسلامی وارد کنند، ناکام و محکوم به شکست است. آنها ممکن است عملی را انجام دهند ولی نمیدانند نتیجهی آن چه میشود و میزان موفقیت خود را نمیتوانند حدس بزنند.
هیچ حادثهای که دشمن آنرا امتحان کرد سختتر و شدیدتر از جنگ 33 روزهی لبنان نمیباشد و هیچ دشمنی کلاسیکتر و ورزیدهتر از اسرائیل نبود، آنها در کمال ناباوری دیدند که قویترین ارتش دنیا به دست یک مجموعه کوچک به نام حزب الله شکست خورد و منهدم شد. ایران هزاران سازمان مثل حزب الله و میلیونها انسان مانند عناصر حزب الله در وجود خود دارد. حقیقتاً این ملت با اتکا به خداوند تبارک وتعالی، ملتی شکست ناپذیر است و با ایمان به ائمه معصومین(ع) و اطمینان از نصرت خداوند به راه خود میرود. خدا را قسم میدهم بر محمد وآل محمد(ص) و رهبر عزیزمان را تحت حمایت خویش محافظت بفرماید و بر طول عمرش بیفزاید، دشمنانش را متوقف و دوستانش را متعهد بگرداند و شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرماید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته