به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، ساختن سریالی درباره حضرت زینب (س)، کمترین توقع یک مخاطب، از تلویزیون ملی جمهوری اسلامی است که سید ضیاءالدین دری آرزوی ساختش را دارد؛ اما معلوم نیست چه زمانی... . شاید زمانی که دوران اوج تاکشوهای معمول و استندآپهای مرسوم تلویزیون به پایان رسید! شاید... شاید وقتی دیگر.
در ادامه گفتوگو با این کارگردان مطرح را میخوانید:
چرا گفتند فیلم «من و دبورا» تبلیغاتی است؟ اصلا سینما در غرب در همه سطوح تبلیغاتی است.
چون ما گفته بودیم ایرانی تروریست نیست، یعنی من باید به صراحت میگفتم ایرانی تروریست است یا اینکه مبهم میساختم. یعنی هم هست، هم نیست. مزد ما برای اینکه بگوییم ایرانی تروریست نیست، این بود که در سال 1384 این فیلم در جشنواره فیلم فجر رد شد. سال بعد دوباره آقای رضا داد فیلم را از من خواست، آقای جعفری جلوه هم رفته بود. گفتم فیلم در اختیار من نیست. سر پول این فیلم با مدیریت جدید دچار مشکل شدیم. چون به من بدهکار بودند، گفتم من پول ندارم و فیلم را تمام کردم. من گفتم شما پول را به من بدهید که این چهار قسمت سریالش را تمام کنم و ادیت کنم و به شما بدهم. این موضوع کش پیدا کرد، چون من که از این تهیه کنندههای ارگانی و غیرارگانی نبودم که پول در دستم باشد.
یک مدیری، در یک مقطعی، ساخت فیلمی را تایید کرده، ما هم ساخته بودیم. به ما گفته باقیات الصالحات است. نمیدانستم به جای باقیات الصالحات چه بگوییم، داشتند عذابم میدادند. بالاخره یکی از مدیران سازمان که مرد محترمی بود گفت:" دری! کار دارد به اداره حقوقی میکشد و برای شما بد میشود . باید بروی دادگاه و ... . گفتم:" شما دویست تومان به من دادید و یک فیلم آماده دارید. فیلم را بعد پیش آقای ضرغامی بردیم و او فیلم را تماشا کرد. گفت: خوب است. دو مرتبه این اتفاق افتاد. بعد از دو سه سال، به خاطر اینکه فیلم جریان حقوقی پیدا نکند، رفتیم در جلسه مالی و با آنها تفاهم کردیم. آنها گفتند سریال را نمیخواهیم. چون برای سریال و به اضافه اینکه شده بود به شیوه سی و پنج میلیمتری فیلمبرداری کرده بودیم، باید سی درصد به بودجه اضافه میشد که 420 میلیون میشد. گفتند نمیخواهیم که تسویه حساب کنیم. بعدها هم گفتند فیلم را نمیخواهیم و در آرشیو نگه داشتند. شاید به خاطر اینکه اوباما رئیس جمهور شده بود و پیش خودشان فکر میکردند که به این مسائل دامن نزنند. ولی الان که مسئله داعش مطرح است و ترامپ حرفهای عجیبی میزند، این فیلم قابل پخش و خوب است. حالا شایدم آن خانم چون بیحجاب بوده، از پخش آن منصرف شدهاند.
پس از اتمام کلاه پهلوی، نهادهای بیرون از سازمان صدا و سیما پیشنهاد کار به شما ندادهاند تا به قول خودشان آثار استراتژیکتر و ملیتری بسازنند، مثل حوزه هنری.
من به حوزه فیلمنامه دادم، اصلا عوامل کنونی حوزه من را ندیدند. اگر چه من سه سال با آقای خاموشی در شورای پروانه نمایش بودیم. ایشان را دیدم و خیلی هم رفیق هستیم و خیلی هم احترام گذاشتند. گفت: من فیلمنامهات، میخوانم. یک رابطی داشت که مورد اعتمادش بود، به او فیلمنامه را دادیم. ولی حس کلی این بود که آقای خاموشی حوزه هنری را واگذار کرده تا در حیطه خودشان، تصمیماتشان را خودشان بگیرند. برای تولید ما را ندیدند و روی خط ما نیامدند. بالاخره نماینده ایشان آمد روی خط و گفت: آقای دری این فیلمنامه، کار قشنگی است که پیشنهاد دادید ولی ....
الان جزو ماموریتهای حوزه نیست.
بله الان جزو کار ما نیست ... .
این شرایط و همین عبارتهای کلیشهای در شرایط کنونی برای فیلمساز رخوت، خستگی و ناامیدی به همراه خواهد داشت.
طبیعی است که میآورد، مگر آقای تقوایی به تدریج از صحنه محو نشد. البته وی هیچ وقت نمیگوید کسی مانع فیلمسازی اوست. همیشه میگوید هیچ کسی مانع فیلمسازی من نیست، اما چرا کار نمیکند؟ احساس میکند که شرایط مهیا نیست. او یک جایگاهی دارد، در آن جایگاه باید کار کند، احساس میکند مثل فیلم اولیها دچار گیرو گورهایی بشود. پیش خودش میگوید، جسم من اجازه نمیدهد که این حرصها را بخورم.
در مورد خودم چیزی نمیتوانم بگویم. شاید یک موضوع غلطی را دارند، اشاعه میدهند مبنی بر اینکه او رفته کلاه پهلوی ساخته هشت سال طول کشیده و ... . در حالی که نمیدانند که کلاه پهلوی از نقطه صفر تا صد 14 میلیارد تومان نشده. این رقم الف ویژه نیست. کدام یک از سریالهایی که در اشل الف ویژه اسم میگذاریم، با چنین بودجهای ساخته شده؟ در کدام سریالی، اوسط تولید متجاوز از هشت بار پروژه را متوقف میکنند و میگویند فیلمنامه را عوض کنید. یعنی بالغ بر سیزده ماه کار خوابیده و دوباره نوشته شد. چگونه میشود به یک سریال پول ندهند و تهیهکننده به جایی برسد که حیثیتش در برابر سیستم تولیدش، خدشهدار شود؟ معلوم است آن کار راندمان پیدا نمیکند، حالا برای کار آقای ورزی هم منیریه ساختند، هم امیریه.
این تفاوتها را متوجه نمیشوم بین کارگردانها و فیلمسازها که در تلویزیون این گونه رفتار میکنند.
حتما ایشان بهتر و شایستهتر است، یا اصلا میزان تحقیری که در طول ساخت کلاه پهلوی به من وارد شد، بعید می دانم تا الان کارگردانی در ایران تحمل کرده باشد.
چرا کار را رها نکردید؟
نمیتوانستم، آبرویم بود. من زمانی میتوانم کاری را رها کنم که اعلام کنم و حرفم به گوش مردم برسد.
وقتی داشتند 350 دقیقه از سریالتان را سانسور میکردند، نباید کار را رها میکردید؟
نمیتوانستم، تن داده بودم به سیستم. وقتی تن داده بودم، نمیتوانم بهانه بیاورم. اینها شوء است. شما برای این نظام، برای این مملکت داری فیلم میسازی، آنها هم میگویند ما معیار هستیم و تشخیص میدهیم که اینها نباشد، نمیشود دعوا کرد.
شما هنوز در لیست سیاه هستید؟
بله. به نظرت وقتی یک عدهای سریال میدهند، من میتوانم بروم کار کنم؟ در بخش ساختاری، هم در «کلاه پهلوی» و هم در «کیف انگلیسی»، قربانی بودجه شدم. چون سریالهای این تیپی را جزئیات میسازد، شکوه را جزئیات میدهد. من الان یک داستانی دارم که آقای افخمی سه سال پیش به من گفت: اگر جای تو باشم، تمام کارم را میگذارم زمین و میافتم دنبال این کار و این را بسازم. مثل پروژههای جاه طلبانهای که بعضی از رفقا میکنند. ولی آنها میتوانند سریال بگیرند، من نمیتوانم بگیرم.
چرا و به چه دلیل؟
من میگویم هر چیزی باید در مدار خودش باشد. من میخواهم فیلم بسازم، بروم پیش رهبر مملکت و بگویم حضرت آقا به من پول بدهید که میخواهم فیلم بسازم وگرنه من فیلم ساز نظام نیستم و از این مملکت میروم! من چندبار که قسمت شده خدمت آقا بودیم، حتی یکی رفقا میگفت: برو جلو، گفتم: بروم جلو برای چه؟ یا یک بار در حضور ایشان، برای اولین بار اجازه دادند که حرف بزنیم، ما حرف زدیم و ایشان وقتی که صحبت کردند دو بار به حرفهای بنده اشاره کردند و گفتند نظراتتان را بدهید، مکتوب.
حس میکنم این کار اصلا درست نیست که پیش عالیترین مقام مملکتی بروی و بگویی پول بدهید من میخواهم فیلم بسازم. ما سینما داریم یا نه؟ برای همین میگویم تکلیف ما با سینما در این مملکت روشن نیست. مگر من فیلمساز این مملکت نبودم؟ مگر من برای این مملکت کار اساسی انجام ندادم؟ مگر آن کسی که فقط راجع به تاریخ صدر اسلام مثل همکار من آقای داوود میرباقری میسازد، او ارزشی است و من بی ارزش هستم؟ چون راجع به رابطه بورژوازی ساختم، از دید برخی بی ارزشم؟! تخصص من ساختن درباره، آراء و افکار و اعتقادات و حتی ایدئولوژی بی ارزش است، پس خود من هم بی ارزش هستم.
نمیتواند اینگونه باشد. سریال شما درباره حجاب، از مقولههای اساسی مذهب ماست. از اصول ارزشمند ماست، آن هم در شرایطی که در مورد حجابی جامعه با هجوم مواجه است.
بنابراین آیا من ارزشی نیستم، اگر نیستم که هیچ اصراری ندارم که بگویم من ارزشی هستم. من اصلا داد نمیزنم، من همین هستم. بعد هم بگویم من با حاکمیت هستم. من خودم هستم، من خجالت میکشم که به رهبر مملکت بگویم که به من پول بدهید تا فیلم بسازم و وقتی میبینیم در نشستهایی که هنرمندان را میبرند و ما حذف میشویم. ریشه این مسئله را باید در کجا جستجو کنیم؟ یا وقتی آقا بیمارستان بودند، یک عده بخصوصی برای عیادت میروند و ما را دعوت نمیکنند.
شما داوطلب بودید که ایشان را ملاقات کنید؟
من زنگ زدم به بیت رهبری، شش خط عوض شد تا کسی به ما جواب داد. من پیش خودم فکر میکردم که خوب است برویم دیدن آقا، میشود برویم؟ ولی اینها یک کانال است، آن کانال تعیین میکند که چه کسانی بروند خدمت آقا و آقا هم یک بیت شعر خواند و هیچ کدامشان نفهمیدند برای چه کسی است. یک خجالت بزرگ بر پیشانی سینماگران ارزشی باقی ماند که حتی یک شعر از پروین اعتصامی را تشخیص ندادند. برای اینکه شعر نخواندند. البته من میتوانم شعر شاعری را ندانم، ولی به هر حال شما باید سبکها را بشناسید و اشعار یک بار به گوشتان خورده باشد.
پنج قصه جاه طلبانهای که در ذهن دارید و در آینده بخواهید بسازید، چیست؟
من برای اولین شهید تاریخ معاصر ایران در خلیج فارس ـ رئیسعلی دلواری ـ کاری جهانی دارم با اشل جهانی و با بودجه ای 30 میلیون دلاری، که به سهولت میتوانیم شریک هندی برایش بگیریم. چون فیلم در هندوستان میگذرد و به سهولت میتوانیم پولش را در بیاوریم، چون بازیگران بینالمللی میخواهد. این طوری نیست که با بازیگران خودمان بسازیم و حرفمان را به جهان بزنیم که خلیج فارس یعنی چه؟ داستانی است که با قتل ناجوانمردانه رئیسعلی دلواری آغاز میشود، یعنی از آخرین جنگ رئیسعلی.
پروژههای دیگری که در نظر دارید.
میگویند که تو باید بروی بورژوازی بسازی. همشهریان پدر من- ساوهایها- مردم به شدت مذهبی هستند، مثل قم و گلپایگان. دوست دارند فیلم سازی که ژن ساوهای دارد، کار مذهبی هم داشته باشد، به خصوص که من تعزیه خوان بودم. تعزیه طفلان مسلم را بلد هستم. ساوهایهایی که میآیند برای مراسم تولد حضرت زهرا(س)، به ما میگویند که تو سید هستی، یک کار صدر اسلام کار کن.
شما که آنقدر به حضرت فاطمه (س) ارادت دارید، در مورد خود ایشان چیزی در ذهنتان نیست؟
حضرت فاطمه(س) سخت است و دست نیافتنی است، چون بطن تشیع برای اوست. ما همه بچههای او هستیم حتی غیر سادات. شیعه یعنی بطن فاطمه زهرا(س)، این تعبیر من است. ولی در کل حضرت زینب (س) را دوست دارم که هم ریشه در آموزههای دکتر شریعتی دارد، هم ظهر عاشورا را با خودش حمل میکند و بعد مسیری که پس از ظهر عاشورا میرود ، مهم است.
سریال درباره حضرت زینب (س) حتی اگر متوسط هم در بیاید، موفقیتش قابل پیش بینی است. به خاطر اینکه زنان این مملکت شیفته حضرت زینب(س) هستند،
زنان جامعه اگر بشینند تماشا کنند، به نظرم پرمخاطب ترین سریال سیما خواهد شد.
پیشنهاد دادند؟
شبکه سه پیشنهاد داد و آنها انداختند در دهان مردم. ما یک قراری گذاشتیم که میخواهیم انجام بدهیم، شبکه سه گفت: باشد، اواخر دوره آقای ضرغامی بود. بلافاصله گفتند که سریال حضرت زینب(س) را آقای دری میسازد. پیشینه(پروپوزال) دارد. فیلمنامه، هزینه دارد. نشستن و مطالعه و تحقیق دارد و این ماجرا رسید به اواخر دوره آقای ضرغامی و گفتند برای رئیس بعدی سازمان وظیفه ایجاد نکنیم. خود آنها بیایند و تصمیم بگیرند و ماند. اما مطبوعات رها نکردند کار ما هندوانه به شرط چاقو که نیست، من این را به عنوان پروژه فاخر ولی نه با پول خیلی زیاد، با یک بودجه مناسب یعنی بدون اینکه از شکوه روایت کاسته بشود، بنویسم. ایستادگی کردم و گفتم اگر روی فیلمنامه، به عنوان فنداسیون، سرمایه گذاری درست کنید، از آن طرف پول شتر و علف کاه و یونجه و لباس و ریش و پشم کلاه خود را نمیدهید. اجازه دهید یک فیلم دراماتیک زیبا ساخته شود و روی آن کار شود.
من هدفم این بود که هزینه تولید را ارزان کنم، چون پایه تمام هزینهها در فیلمنامه است. فیلمنامه مینویسد، لشکری فلان، لشکری بهمان ... ، یعنی حداقل دو هزار نفر باید بیاوری، ناهار بدهی تا بشود از طریق دیجیتال بیست هزار نفر. با بیست نفر که نمیتوانی. بالاخره دو هزار تا را تکثیر میکنند، تازه باید چیدمان بشوند. این الف ویژههایی که صدایش میآید و تلویزیون میخواهد انجام بدهد، حضرت موسی(ع) و سلمان فارسی احتمالا صد میلیارد هزینه دارد. من میخواستم با بودجه بیست سی میلیاردی این سریال را بسازم، ولی به اندازه سیزده قسمت، نه صدو سی قسمت، چون جواب نمیدهد. سریال درباره حضرت زینب (س) حتی اگر متوسط هم در بیاید، موفقیتش قابل پیش بینی است. به خاطر اینکه زنان این مملکت شیفته حضرت زینب(س) هستند، زنان جامعه اگر بشینند تماشا کنند، به نظرم پرمخاطب ترین سریال سیما خواهد شد.
چهره را هم نشان میدهید ؟
چهره را هم می توانید نشان بدهید، راه دارد. چون شما دو تا چشم دارید، هیچی ندارید. به خاطر اینکه ایشان به خاطر طول این سفر که حدود سی چهل روز بوده، با نامحرم سروکار داشته است. چاره دارد، در عین حال باید طراحی بشود و درست بشود. حتی به عقیده من آن دو تا چشم میتواند قرض گرفته بشود در سیستم دیجیتال؛ که اگر فلان خانم گفت چشمان من بود، بگوییم نبود.
پس تمهیدات آن را هم اندیشیدهاید؟
بله و بعد هم این طرح را میشود به حضرت آقا ارائه کرد تا دیگر علما. ممکن است روی این قضیه حساس باشند. بنابراین این سریال میتواند ساخته شود. طرح دیگری دارم که الان بشود در سینمای خانگی ساخته شود که به حوزه هنری دادیم و گفتند: نه، به نام پهلوان خشمگین. ممکن است هر آن با نهادهای دیگری به تفاهم مالی برسیم، ساخته بشود. فیلمنامهای بسیار خاص درباره زندگی یک قهرمان معاصر با میرزا کوچک خان در کردستان به نام سنجرخان. تاریخ در مورد ایشان غفلت کرده، هیچ کسی او را نمیشناسد، حتی تاریخ نگارهای بزرگ ما. آنها هم مطلع نیستند، ولی مطلعین محلی یک کارهایی در موردش کردند. فیلمنامهاش الان تمام شده، پروتکل آن بین استانداری کردستان و آقای دارابی(معاون امور استانهای صداو سیما) به امضا رسیده که این کار ساخته شود، فاخر و استانی است. ولی اثری که در ابتدا اشاره کردم، در مورد ترور ناجوانمردانه رئیسعلی دلواری، اثری جهانی است و هشتاد و پنج درصد انگلیسی است، ده درصد هندی، ده درصد بوشهری و ... .
این از آن فیلمهایی است که فقط باید برویم به رهبری بگوییم تا پول بدهند. البته بحث سر این است که ما به سهولت میتوانیم در بخش خصوصی سینما، اگر تکلیفش روشن باشد، در بخش خصوصی میتوانید، فیلم بسازید. کافیست دو تا بازیگر هندی مطرح بگذاری، یعنی مارکت یک میلیاردی هند. یک سلمان خان را بگذارید کافیست. حرف ما را هم میزند، با ما درد مشترک دارد. سیصد سال مستعمره بودند، در هند سالی سیصد فیلم ضد استعماری ساخته میشود.
چند روزی است به ذهنم رسیده که در بخش فرهنگی در بسیج، سینمای ما برای بسیج چه کار کرده؟ بسیج یعنی هلهله، یعنی شادی، یعنی هیجان، یعنی یک روحیه شاداب که آمریکا خوف کند. او از یک موشک هستهای کره شمالی میترسد، میخواهد با او مذاکره کند.
سینما برای بسیج چه کار کرده؟ شما یک فیلم بسیجی به من نشان بدهید که معنی بسیج بدهد؟
بعد به ما میگوید که چرا موشک دوربرد میسازی؟ بهترین موشک ما، بسیج ماست. ما هسته مقاومت را داریم، سینما برای بسیج چه کار کرده؟ شما یک فیلم بسیجی به من نشان بدهید که معنی بسیج بدهد؟ معنی بسیج برای امروز. بسیج دیروز تمام شده، اینها ادامه دهنده آنها هستند، آیا اینها میتوانند مثل آنها ادامه دهند. اینها نمیتوانند آن طوری ادامه دهند. اگر ما درگیر جنگی بشویم، بسیج امروز اگر قرار است مثل بسیج دیروز بجنگد، قطعا شکست میخورد. بسیج امروز اینهایی که گفتم است، یعنی هیجان، خودنمایی و دیده شدن و سلبریتی شدن. آیا این شده؟ من ارزشی نیستم؟ کشف میخواهد، شما ببینید چینیها چه کار میکنند، با یک موسیقی، ما برای موسیقی بسیج چه کار کردیم؟ ما دعای کمیلشان را نشان بدهیم. کسی که آمده آنجا معتقد است دعای کمیل هم میرود. ما اینها را ایزوله و منزوی میکنیم. بسیج امروز باید در خیابان کاری کند که کسی یادش نرود.
یک فیلم بسیجی بسازید که ده تا جایزه فجر بگیرد. امروز بگویند آقای دری بساز، اگر من این فیلم را نساختم. اگر باعث نشد که حداقل بیست درصد به بسیج بپیوندند. بسیج امروز شعف میخواهد، حضور اجتماعی میخواهد.
هرچه از زمان فیلم کلاه پهلوی بیشتر میگذرد، فاصله مدیران سازمان با شما بیشتر میشود؟
رسانه ملی دارای شرح وظایفی است که اساسا در قانون اساسی به صورت سیاسی دیده شده است. در واقع وجه سیاسی آن بیشتر دیده شده به نسبت وجههای دیگر که شامل پر کردن اوقات فراغت مردم و.... است. من معتقدم که این وجه سیاسی نباید پررنگ باشد، زیرا لزومی ندارد که مردم همه مسائل سیاسی را بدانند و حتی در کشورهای پیشرفته سطح اطلاعات سیاسی مردم از پیش تعیین شده است. زمانی که قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی را مینوشتند بیشتر متوجه وجه نظام در رسانه ملی بودند، زیرا این رسانه آینه نظام در برابر مردم بود.
در دهه اول حضرت امام(ره) همه چیز را گارانتی میکرد و مردم اعتراضی نمیکردند که چرا تمامی برنامههای تلویزیون مذهبی است. در آن زمان حضرت امام (ره) از مردم جلو زدند. بعد از رحلت امام، احساس کردیم که تکلیف قانون اساسی در ارتباط با رسانه ملی معلوم نیست و شرح وظایف آن روشن نیست.
دولت، دولت است. این دولت چه یک دولت لاییک باشد و چه دولت اسلامی، اگر بلد نباشد تورم را حل کند، دولت ناکارآمدی خواهد بود.
رسانه پیچیده ترین کار است، داریم به علت همین پیچیدگیها و ارتباطی که با میلیونها انسان دارد من و امثال من که سالهاست در این رسانه فعالیت میکنیم و در این حوزه ادعا داریم، بسیاری از مواقع اشتباه میکنیم. این ارتباط با انسانهایی است که هم اکنون متوجه شدند که قرار نیست این رسانه معجزه کند. دولت، دولت است. این دولت چه یک دولت لاییک باشد و چه دولت اسلامی، اگر بلد نباشد تورم را حل کند، دولت ناکارآمدی خواهد بود.
دولت ها انتظار دارند تا خودشان را عین نظام معرفی کنند و در طی 4 و یا 8سال خدمت انتظار دارند که از آنها عین نظام تبلیغ شود.
در دنیا با نگاه کردن به جمهوری اسلامی و تورمهای موجود در آن تعجب میکنند. اگر چنین تورمی در آمریکا رخ دهد تبدیل به وال استریت میشود و در فرانسه هم دیدیم که برخورد مردم با تورم چگونه بود، در زمان آقای ژاک شیراک چیزی نمانده بود که مردم تانک به خیابانها بیاورند. اما در جمهوری اسلامی صبح که از خواب بیدار میشویم نرخ دلار به طرز چشم گیری بالا رفته و مردم عکس العمل جدی نشان نمیدهند. و رئیس رسانه ملی ذیل مقام معظم رهبری تعیین میشود و دارای شورای نظارت است که از سه قوه در آن حضور دارند، لیکن ما در سه دهه گذشته با اختلافاتی میان صدا و سیما و دولتهایی که بر سرکار بودند مواجه شدیم.
دولتها انتظار دارند تا خودشان را عین نظام معرفی کنند و در طی 4 و یا 8 سال خدمت انتظار دارند که از آنها عین نظام تبلیغ شود. در حالی که نسبت به این دولتها انتقادات اجتماعی وجود دارد و به محض اینکه شروع کنیم، از قهرمان و پهلوان میآیند و اگر شانس بیاورند منفور نروند کار بزرگی کردهاند.
بنابر این ضریب محبوبیت آنها به مرور رو به کاهش میرود و انتظار تبلیغ دارند و رسانه ملی هم تبلیغ نمیکند و از این مرحله به بعد اختلافها به وجود میآید. رسانه ملی معتقد است که باید مبلغ نظام باشد، نه مبلغ دولتها و از دولتها فقط کارهایی که انجام میدهند مانند افتتاحیهها را پخش کند. حتی اگر آن دولت کار اشتباهی نیز انجام دهد هم آن را پخش میکند و مردم را مطلع میسازد. در وجه فرهنگی در طی سه دهه گذشته، مدیران برجسته بسیاری در تلویزیون داشتیم که بسیار فکور بودند و قصد خدمت فرهنگی داشتند. برخی از این مدیران هنوز بر سرکار هستند و فعالیت میکنند اما با گذر زمان پیر و محافظه کار شدهاند و دیگر آن افراد سابق نیستند. از طرفی موج فضای کشور که یک فضای آلوده به اصطلاح سایبری و مجازی شده است، باعث میشود که شبکههای معاند سر کار آیند. مثلا شبکههایی که مرداک ساخت که بعد از چند سال، شبکه هایی مثل جم و من و تو بر سر کار آمدند، اعلام کرد که رسالت خودش را انجام داده است و شبکههایش را بست.
بنابراین فضای آسمان ما انباشته از اینهاست. در بحث سیاسی مواردی که به ما مربوط میشود مواردی که بیان کردم دیدگاه شخصی من بود و امیدوارم که روزی دارای یک متمم قانون اساسی شویم تا تکلیف رسانه ملی در آن به وضوح روشن شده باشد، تا روزی که ما نمیتوانیم شبکههای خصوصی داشته باشیم.
بسیاری در تلویزیون داشتیم که بسیار فکور بودند و قصد خدمت فرهنگی داشتند.
مدیران ما در این حوزه، مدیرانی متدین و انقلابی هستند و نمیتوانند خودشان را با شبکه GEM و امثالهم منطبق کند، هرچند که تلاش خود را در این زمینه انجام میدهند اما دقیقا بلد نیستند که چه کنند. این مدیران رسانه ملی میخواهند با ادبیات جمهوری اسلامی، ژست BBC بگیرند که امکان پذیر نیست. میخواهند راه رفتن آنها را تقلید کنند و در نتیجه راه رفتن خود را از یاد میبرند، زیرا ابتکار به خرج نمیدهند. اگر در اخبار BBC مطالب بین مجریها پاس کاری میشود، ادبیات فارسی آنها با ما متفاوت است، آنچه که مجریان ما به زبان میآوردند، یک فارسیِ دِمودِه پر از تکلف و حرفهای اضافی پر از تعارف است. مجریان ما باید بیاموزند و یاد بگیرند و تمرین کنند و ما باید زبان فارسی رسانه ملی را اصلاح کنیم.
در ابتدا باید در تلویزیون غربالگری کنیم و ببینیم آدمها بر اساس وزنشان مقام دارند یا خیر. یکی از افراد سازمان به من میگفت که به سایت سازمان رفته و از یک نفر 9 نام فامیلی پیدا کرده است، یعنی یک زنجیره ی 9 نفره از یک خانواده با یک اسم فامیلی در نقاط مختلف رسانه ی ملی اعم از مراکز استانها و تهران و شبکه ها وجود دارد.
مدیران سینما برای عدم ریزش مخاطب چه کنند؟
مدیر فکر میکند که بلد است، و شاهکار کرده است، در ابتدا باید در تلویزیون غربالگری کنیم و ببینیم آدمها بر اساس وزنشان مقام دارند یا خیر. این مسئله در تلویزیون به هم ریخته است، من نمیخواهم در اینجا زبان انتقادی داشته باشم، یکی از کارمندان سازمان به من میگفت که به سایت سازمان رفته و از یک نفر 9 نام فامیلی پیدا کرده است، یعنی یک زنجیره 9 نفره از یک خانواده با یک اسم فامیلی در نقاط مختلف رسانه ملی اعم از مراکز استانها و تهران و شبکهها وجود دارد.
افرادی که علاقه دارند به عنوان آقازاده یا نیمچه آقازاده در این رسانه فعالیت کنند،
به این علت است که ترجیح در فضایی حضور داشته باشند که دارای سرویس دهی خوبی است، به همین علت است که به سمت بسیج نمیروند.
در چنین شرایطی قطعا نمیتوان راه حلی یافت. صدا و سیما یکی از مراکزی است که سرویس دهی خوبی دارد، حقوق و مزایای خوبی دارد، دارای مهدکودک خوبی است، دارای بیمارستان خوبی نیز هست، بنابراین افرادی که علاقه دارند به عنوان آقازاده یا نیمچه آقازاده در این رسانه فعالیت کنند، به این علت است که ترجیح در فضایی حضور داشته باشند که دارای سرویس دهی خوبی است، به همین علت است که به سمت بسیج نمیروند. به سمت صدا و سیما میآیند درحالی که نه بلدند و نه رسانه را میشناسند و نه مردم را، حتی به گذشته و حال نیز آشنایی ندارند، و فقط و فقط اصطلاحا دارای ژن خوب هستند.
چنین مواردی باید اصلاح شود و سپس کاردانها بر سر کار بیایند. برای مثال خانم جوانی را میبینیم که صورت مطلوب و مهربانی دارد و وارد تلویزیون شده و گویندگی میکند، در حالی که مشخص نیست که آیا این خانم به میزان کافی با این حرفه آشنایی دارد یا خیر و یا دوره مربوطه را گذرانده است یا خیر. اگر به گویندگان اخبار خودمان توجه کنیم همگی دارای یک خط صدا هستند به صورتی که گویی یک جنس صدا مدام تکرار و تکثیر میشود و افرادی که گویندگان را انتخاب میکنند فقط این جنس صدا را منتخب قرار میدهند و توجه نمیکنند که به تنوع نیاز است.
برای اصلاح این مورد باید بسیار سختگیرانه برخورد کرد، شاید سی سال زمان نیاز باشد تا دیوید فراست پیدا شود ولی هنوز در BBC جایگزینی برای دیوید فراست یافت نشده. (دیوید فراست شخص معروفی است که با شاه و نیکسون مصاحبه کرده بود) و حتی از میان جامعه سیصد میلیونی آمریکا هیچ کس نمیتواند جایگزین لری کینگ شود. این افراد استعدادهای خاصی هستند و رسانه به استعدادهای واقعی نیاز دارد. آیا آقایان و بانوان جوانی که به عنوان مجری بر سر کار میآیند تخصص لازم را دارند؟ یک مجری باید حداقل با یک الی دو زبان خارجی آشنایی داشته باشد، باید بسیار به روز باشد، باید از تمامی اخبار جهان اطلاع داشته باشد.
حضرت آقا در جایی اشاره میفرمایند و تذکر میدهند که برنامه های تلویزیون را درست کنید و تلاش کنید تا جذاب باشد، و در عوض ابتکار تمامی مدیران برای جذابیت به سمت طنز میرود و تمامی برنامه ها طنز میشوند و وقتی نتیجه نمیگیرند میروند به سراغ بازیگران سینما و آن ها را می آورند
آیا مجریهای ما واجد چنین شرایطی هستند؟
پاسخ این سوال را مدیران باید بدهند. به همین دلیل است که حضرت آقا در جایی اشاره میفرمایند و تذکر میدهند که برنامههای تلویزیون را درست کنید و تلاش کنید تا جذاب باشد، و در عوض ابتکار تمامی مدیران برای جذابیت به سمت طنز میرود و تمامی برنامهها طنز میشوند و وقتی نتیجه نمیگیرند میروند به سراغ بازیگران سینما و آنها را میآورند. انتظار دارند که نتیجه سریع و فوری بگیرند.
آقای مهران مدیری که در کار خود با تجربه شده است، برنامه میسازد ولی در سنی نیست که زمان بگذارد و حتی به لحاظ هزینه هم به صرفه نیست، و بعد از 3 فصل اجرای یک کار خودش به این نتیجه میرسد که نیازی به ادامه نیست. در عین حال کسی نیست که جایگزین او شود، زیرا مدیران چنین افرادی را پرورش ندادهاند و هیچ مکانی برای پرورش افرادِ جایگزین ساخته نشده است و میدانی برای حضور افراد با استعداد وجود ندارد. اخیرا یک کارگردان سرشناس اظهار نظری کرده بود که در فیلمهایش به دنبال ارسال پیام نیست و پیام را پست میبرد، این حرف درست است. نه این که پیامی برای انتقال نداشته باشد اما به قدری دانش و سیاست دارد که خودش را از دایره برای مثال صهیونیسم بیرون میکشد به این علت که اجازه ندهد نابودش کنند.
حال در اینجا ما فیلمهایی میسازیم که پیام آن در رابطه با فلان مسئله است و به اندازه 800 صحفه در رابطه با پیام فیلممان صحبت میکنیم و بیننده هرچه بیشتر دقیق میشود متوجه میشود که این پیامها در فیلم وجود ندارد. بهتر است که اجازه دهیم تا مردم سریالهای GEM را ببینند، زیرا چشم و گوش عقلانی آنها باز میشود چرا که همه سریالهای ترک کپی یکدیگر است و مردم به تدریج متوجه این شباهت میشوند و از خود سوال میکنند که چرا به تماشای برنامههای تکراری مینشینند و خود را در جایی متوقف میکنند. البته سازندگان چنین آثاری زرنگ است و سریالهای تولید سال 2016 به بعد ترکی به ضرب آهنگ سریالهای آمریکایی نزدیک میشود حتی چندین سریال اکشن ساختهاند.
بنابراین اینکه بخواهیم به صورت مسکن به عالیترین مقام نظام بقبولانیم که راندمان کار ما درست است و مخاطب را جذب کردهایم کار درستی نیست. همان مردمی که به تماشای GEM مینشینند اثبات میکنند که خواهان برنامه فارسی زبان هستند و هنگامی که در رسانه ملی با برنامههای جذاب مواجه نمیشود به GEM روی میآورند. اگر مدیران تلویزیون تصور میکنند که با همین اندک برنامه جذاب که به انتهای خود نزدیک هستند و جایگزینی ندارند میتوانند مخاطب جذب کنند بدانند که مخاطب به سمت همین شبکه ی GEM روی می آورد.
تمامی کارمندان فارسی زبان شبکه من و تو و عوامل فنی آن برای پر کردن 6 ساعت از باکس شبکه به 30 نفر هم نمیرسند. در حالی که در تلویزیون (48هزار) نفر پرسنل داریم.
در شبکه من و تو و BBC افرادی حضور دارند که سال 88 از ایران خارج شدند، آقای صادق صبا این افراد را جذب کرد. من معتقدم که این افرادی که مهاجرت کردند تا به آن زمان چنین هدفی نداشتند و به جز تعداد محدودی از آنها، اکثریت زیر خط استعداد کشور هستند، اما میبینید که با تعلیم دادن به آنها چه مجریانی پرورش دادهاند. ولی ما به افراد امثال آنها نه میدان دادیم نه یاد دادیم و فرزندان خودمان را بر سر کار نیاوردیم، فارق از اینکه به این نکته توجه کنیم که باقی جوانها نیز فرزندان ما هستند.
ریزش مخاطب به دلیل عقب بودن مدیریتی است که خودش توان کافی را ندارد، سپس ناگزیر میشود که از هرکسی که دوست دارد مشاوره بگیرد. حد رسانه ملی ما تبدیل به مشاورههای کشکی شده است. در تلویزیون با معضل تهیه کننده محوری مواجه هستیم، روزگاری بود که منِ نوعی به عنوان نویسنده و کارگردان مطرح بودم و من حق انتخاب داشتم که با چه کسی کار کنم. هم اکنون تلویزیون ترجیح میدهد تا با تهیه کنندگانی کار کند که مشخص نیست کجا آموزش تهیه کنندگی دیدهاند. وقتی پای پول به میان میآید تهیه کنندگی ساده میشود. دیگر این تهیه کننده است که انتخاب میکند با چه کارگردانی کار کند. شاید برخی معتقد باشند که همه جای دنیا به همین شکل است اما در نظر نمیگیرند که تلویزیون ما به صورت انحصاری مونوپلیسم است و مالک آن نظام است و کسی حق ندارد تا فرصتِ سایرین را از آنها سلب کند. اگر حتی سه شبکه خصوص مورد تایید نظام داشته باشیم، با اطمینان میگویم که 99% افرادی که در رسانه ملی حضور دارند قادر به حضور در آن شبکههای خصوصی نخواهند بود، مگر با پارتی. مخصوصا اگر ملاک این شبکههای خصوصی استعداد باشد امکان ندارد که این افراد را استخدام کنند. رسانه زمانی میتواند بگوید که ما ساخت فیلم را به تهیه کننده سپردهایم و تهیه کننده حق انتخاب دارد که سیستم، سیستمِ بخش خصوصی باشد، وقتی این سیستم خصوصی نیست باید عدالت اسلامی برقرار شود، در غیر این صورت جز خیانت کاری صورت نگرفته است، زیرا انتخابها غلط است و هم وقت مردم را میگیرند و هم از بیت المال استفاده نادرست میکنند و نمیتوان آنتن تلویزیون را نجات داد. به عنوان مثال اگر من بخواهم برنامهای را به تلویزیون ببرم، مدیر به من توجهی نمیکند، منی که با ماشین به داخل میرفتم هم اکنون به من اجازه ورود به سازمان نمیدهند. یکی از مدیرانی که طی 3 سال هر هفته با هم جلسه اداری داشتیم به یکی از بخشهای مهم سازمان ورود کرد و رئیس شد، از او وقت ملاقات گرفتم و گفتم که کاری در شرف شروع داشتم و با این جابهجایی ها فاصله افتاده است. او گفت به من 2 هفته زمان بدهید و 2 هفته آینده گفتند هفته بعد و هفته بعد که تماس گرفتم دیگر پاسخ نداد. من از کانال مرسوم اقدام کردم و 45 روز زمان برد تا متوجه شدم منشی ایشان چه کسی است. پیش منشی رفتم و درخواست قرار ملاقات کردم و گفتند خبر میدهند و هنوز بعد از 2 سال خبری نشده است، من نمیدانم که طرحم را به چه کسی باید ارائه دهم. یک جوان مستعد نمیتواند وارد این رسانه شود و اگر هم وارد شود باید تاوان مالی سنگینی بدهد. بنابراین انتظار نمیرود که در تلویزیون اتفاق خاصی رخ دهد.
منبع: تسنیم