بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2»؛

تسبیح‌های شاه‌مقصود گران‌قیمتی که ابراهیم هدیه می‌داد

در قسمتی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2»، این‌گونه آمده است: «وقتی یکی از دوستان می‌گفت چه تسبیح زیبایی داری، بلافاصله ابراهیم تسبیح را هدیه می‌کرد. نه‌تنها تسبیح که بارها حتی پیراهنش را بخشیده بود.»
کد خبر: ۲۹۹۴۸۳
تاریخ انتشار: ۲۳ تير ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۰ - 14July 2018

تسبیح‌های شاه‌مقصود گران‌قیمتی که ابراهیم هدیه می‌دادبه گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیان‌گذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان‌غرب بود. بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان غریب کشورمان در کتاب «سلام بر ابراهیم 2» گردآوری شده است که در ادامه می‌خوانید:

الله اکبر

«حضور در کنار ابراهیم، اخلاق و رفتار ما را کاملا تغییر داد. ما شخصی را به‌عنوان الگو می‌دیدیم که دنیا و باارزش‌ترین مواهب دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت.

بار‌ها دیده بودم که ابراهیم، تسبیح شاه‌مقصود گران قیمت خریده؛ واقعا هم این تسبیح زیبنده دست ابراهیم بود.

وقتی یکی از دوستان می‌گفت: چه تسبیح زیبایی داری، بلافاصله ابراهیم تسبیح را هدیه می‌کرد. نه‌تنها تسبیح که بار‌ها حتی پیراهنش را بخشیده بود.

من یک انگشتر زیبا داشتم که مادرم از مشهد برایم آورده بود. خیلی مراقب انگشترم بودم. تا اینکه یک‌روز، رزمنده‌ای به انگشتر من خیره شد. خیلی خوشش آمد. یکباره انگشترم را درآوردم و به او هدیه دادم. تنها چیزی که آن لحظه در ذهنم بود، کار‌های ابراهیم بود. یقین داشتم که اگر او بود، همین کار را می‌کرد. این‌ها تاثیر غیرمستقیم کار‌های اوست.

اما یکی از درس‌هایی که از محضر ابراهیم گرفتم و برایم بسیار کاربرد داشت، درس «الله اکبر» بود. این ذکر شریف را بار‌ها و بار‌ها در نماز تکرار کرده بودم، اما نه به آن صورتی که ابراهیم به حقیقت الله اکبر توجه می‌کرد.

ابراهیم می‌گفت: «می‌دانی الله اکبر یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در ذهن داری بزرگتر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی با عظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کمک کند. الله‌اکبر یعنی خدای به این عظمت، در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند.»

برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، بخصوص وقتی در بن‌بست قرار گرفتید، فریاد بزنید: «الله اکبر» خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر توکل شما زیاد می‌شود.»

سال 1361 ابراهیم به خاطر مجروح شدن در تهران بود. در عملیات مسلم ابن عقیل، گردان ما قرار بود که به منطقه‌ای به نام «میان‌تنگ» نفوذ کند. سه گروهان بودیم که باید از مسیر مشخص شده جلو می‌رفتیم. گروهان ما وسط قرار داشت. به دلایلی فرماندهان روی گروهان ما حساب نمی‌کردند. آن‌ها فکر نمی‌کردند که ما به اهداف خودمان برسیم؛ لذا با فرماندهان دو گروهان مجاور صحبت کردند که وقتی منطقه را تصرف کردید، محور وسط را نیز پاکسازی کنید. درگیری آغاز شد. ما به میدان مین برخورد کردیم و چند شهید و مجروح دادیم. عملیات در محور ما به سختی پیش می‌رفت، در محور‌های مجاور که دو گروهان دیگر بودند نیز همین وضعیت بود. ما جلو رفتیم. دو سنگر تیربار و آر پی جیِ دشمن جلوی راه ما را بسته بود. اگر این دو سنگر را می‌گرفتیم پشت سر آن‌ها خالی و قابل تصرف بود، اما آن‌ها شدیداً مقاومت می‌کردند. فاصله ما با دشمن کمتر از 20 متر بود. اما در چندین سنگر گیر افتاده بودیم. جرات اینکه سرمان را بالا آوریم، نداشتیم. یک‌باره یاد ابراهیم افتادم. یاد فریاد‌های الله اکبر، با خودم گفتم اگر ابراهیم اینجا بود حتما.... نیرو‌های ما 10 یا 15 نفر بیشتر نبودند. گفتم بچه‌ها با اعتقاد فریاد بزنید الله اکبر. با صدای بلند شروع کردیم به فریاد زدن. یکباره صدای تیراندازی عراقی‌ها قطع شد. به سختی سرمان را بالا آوردیم. دیدیدم عراقی‌ها از تپه سرازیر شده و مشغول فرار هستند. سنگر‌ها و محور میانی را پاکسازی کردیم. با همان نیروی کم و با قدرت الله اکبر، محور چپ را هم آزاد کردیم تا گروهان سمت چپ جلو بیاید. بعد به سراغ محور سمت راست رفتیم. با همان فریاد، دشمن بلافاصله عقب‌نشینی کرد. گروهانی که هیچ امیدی به موفقیت نداشت، با درسی که ابراهیم به آن‌ها آموخته بود، محور‌های بقیه گروهان‌ها را نیز آزاد نمود.

یادم هست وقتی برای عملیات‌ها می‌رفتیم، ما تا می‌توانستیم سلاح و مهمات و... می‌بردیم. اما ابراهیم تقریبا هیچ سلاحی با خود نمی‌برد. او توکل عجیبی به خدا داشت. وقتی علت را می‌پرسیدیم، می‌گفت: درگیری که شروع شود به اندازه کافی سلاح و مهمات برای ما مهیا می‌شود.

بعد ادامه می‌داد: با اولین تیر و ترکشی که خبر از شروع درگیری است، بعضی نیرو‌ها به زمین می‌افتند و سلاح و مهمات آن‌ها بی‌استفاده می‌شود. آن وقت ما استفاده می‌کنیم. به‌جای آن من سعی می‌کنم وسایل دیگری با خودم حمل می‌کنم. واقعا راست می‌گفت: بار‌ها دیده بودم که بدون سلاح جلو می‌آمد و با شروع درگیری، از سلاح‌های روی زمین افتاده استفاده می‌کرد.»

انتهای پیام/ 114

نظر شما
پربیننده ها