به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، از صدر اسلام تا امروز، دیار سلمان فارسی، بیشمار جوانان رشیدی را که در راه حق جانفشانی کردهاند، به خود دیده است. به راستی که تولد «ابراهیم» برگ زرینی در تاریخ انقلاب است؛ زیرا با مطالعه سرگذشت زندگی شهید «ابراهیم هادی» به یک انسان کامل در همه زمینههای زندگی میرسیم.
شهید هادی چهارمین فرزنده خانواده بود. پدرش مشهدی محمدحسین به ابراهیم علاقه خاصی داشت. ابراهیم نیز منزلت پدر خویش را بهخوبی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند.
ابراهیم نوجوانی بیش نبود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگیاش را به پیش برد.
در ادامه بُرشهایی از کتاب جالب و خواندنی «سلام بر ابراهیم» را منتشر کردهایم که در ادامه میخوانید.
«راوی: رضا هادی
در خانهای کوچک و مستاجری در حوالی میدان خراسان تهران زندگی میکردیم. اولین روزهای اردیبهشت سال 1336 بود. پدر چند روزی است که خیلی خوشحال است. خدا در اولین روز این ماه، پسری به او عطا کرد. او دائما از خدا تشکر میکرد. هرچند حالا در خانه سه پسر و یک دختر هستیم، ولی پدر برای این پسر تازه متولد شده خیلی ذوق میکند. البته حق هم دارد. پسر خیلی با نمکی است. اسم بچه را هم انتخاب کرد؛ «ابراهیم».
پدرمان نام پیامبری را بر او نهاد که مظهر صبر و قهرمان توکل و توحید بود. این اسم واقعا برازنده او بود. بستگان و دوستان هر وقت او را میدیدند با تعجب میگفتند: حسین آقا، تو ســه تا فرزند دیگه هم داری، چرا برای این پسر اینقدر خوشحالی میکنی؟ پدر با آرامش خاصی جواب میداد: این پسر حالت عجیبی دارد. من مطمئن هستم که ابراهیمِ من، بنده خوب خدا میشود، این پسر نام من را هم زنده میکند. هر چند بعد از او، خدا یک پسر و یک دختر دیگر به خانواده ما عطا کرد، اما از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد.
ابراهیم دوران دبستان را به مدرســه طالقانی در خیابان زیبا رفت. اخلاق خاصی داشت. توی همان دوران دبستان نمازش ترک نمیشد.
یکبار هم در همان سالهای دبستان به دوستش گفته بود: بابای من آدم خیلی خوبیه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توی خواب دیده. وقتی هم که خیلی آرزوی زیارت کربلا داشــته، حضرت عباس (ع) را در خواب دیده که به دیدنش آمده و با او حرف زده.
زمانی هم که سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم میگه، آقای خمینی که شاه چند ساله تبعیدش کرده، آدم خیلی خوبیه. حتــی بابام میگه: همه باید به دستورات اون آقا عمل کنند. چون مثل دستورات امام زمان (عج) میمونه.
دوستانش هم گفته بودند: ابراهیم دیگه این حرفها رو نزن. آقای ناظم بفهمه اخراجت میکنه. شــاید برای دوســتانِ ابراهیم شــنیدن این حرفها عجیب بود. ولی او به حرفهای پدر خیلی اعتقاد داشت.»
انتهای پیام/ 114