گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس- رسول حسنی؛ یکی از وجوه بارز و کمنظیر فیلم مستند فاصله برداری میان مخاطب، صاحب اثر و خود اثر است. این مثلث در دل خود رمزهای شگفتآوری دارد که در سینمای داستانی دیده نمیشود. در فیلم داستانی فقط حضور تماشاگر در دنیای اثر اتفاق میافتد و دیگر اثر و صاحب آن از ساحت اندیشه مخاطب خارج میشوند؛ برای همین است که مخاطب در فیلم داستانی، نیازمند «کاتارسیس» است.
آنچه در بالا در خصوص فیلم مستند و داستانی گفته شد در شرایطی روی میدهد که اثر ساخت و ساختار مناسبی داشته باشد. مضاف بر این قهرمانی وجود داشته باشد که مخاطب مختصات او را درک کند. هرچقدر قهرمان فیلم به مخاطب نزدیک باشد، درام رنگ بیشتری به خود میگیرد و فیلم در ذهن بیننده رسوب کرده او را وادار به اندیشه میکند که این مورد در کمتر مستندی اتفاق میافتد.
یعنی کارگردان به راحتی نمیتواند مخاطب را با خود همراه کند. بخصوص اگر مستند در گونه مستند «پرتره» قرار گیرد. در این گونه از مستند به دلیل کلیشههای رایج، برای مخاطب جذابیت ندارد. پس کارگردان چارهای ندارد تا دوربینش را جور دیگری تنظیم و مخاطبش را وارد اتمسفر تازهای کند.
«مرز مه آلود» ساخته «آتبین حسینی» از معدود مستندهای پرتره است که چنین رویکردی دارد. حسینی برای روایت داستان مستند خود به قدری به زندگی مردم مرزنشین روستای «خواجه بلاغ» نزدیک شده که مخاطب خود را جزئی از آنها دانسته و بدین صورت پیدا کردن شخصیت اصلی ماجرا مهم میشود. حسینعلی خان، حسین آقا، صدآفرین همه در واقع یک شخصیت واحدی هستند که برای مردم تبدیل به اسطوره شده اند.
«حسینعلی صدآفرین» در سال ۱۳۲۰ بدست ارتش روسیه به شهادت رسیده است. این تنها جمله واضحی است که این مرد اسطورهای را میشناساند. به نحوی که برخی معتقدند افسانه «کوراغلو» از او نشأت گرفته است و هنوز صدای پای اسبش را از دل کوه و دشت میشنوند و مادران ترک حماسه صدآفرین را برای فرزندانشان میخوانند.
اما اصل واقعه حسینعلی خان بدین شرح است: حسینعلی معاون پاسگاه مرزی در روستای «خواجه بلاغ» است. رضا شاه در جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی کرده و به تمام پاسگاههای مرزی دستور میدهد همه باید بر این بیطرفی پایبند باشند و در صورت ورود ارتش روس حق مقابله ندارند. قشون روس از طریق این پاسگاه وارد ایران میشوند؛ فرمانده پاسگاه دستور ترک پاسگاه و حرکت به سمت شهر را میدهد اما حسینعلی مخالفت میکند و علی رغم دستور مافوقش و فرمان شاه، تصمیم به مقابله با ارتش روس میگیرد.
او از دیگر نظامیان میخواهد بمانند اما کسی موافقت نمیکند. حتی از دادن فشنگ به حسینعلی نیز ممانعت میکنند. با رفتن نظامیان ایرانی و ورود قشون روس، حسینعلی تا آخرین فشنگ مبارزه میکند و آنها را نزدیک به چهار ساعت از ورود به روستا منع میکند. تا جایی که فرمانده روس دستور تخریب پاسگاه را با توپ میدهد. وقتی حسینعلی به اسارت روسها در میآید تنها تنفگ موجود در پاسگاه را مقابل چشم فرمانده روس میشکند تا اسلحه یک ایرانی به دست دشمن نیافتد. فرمانده روس که از جسارت حسینعلی عصبی شده دستور میدهد که سر از تنش جدا کنند و سر او را به مرکز فرماندهی بفرستند.
این موضوع به تنهایی آنقدر جذابیت ذاتی دارد که کارگردان میتوانست با چند مصاحبه و کات کردن آنها در هم و تلفیق آن با یک موسیقی، مستندی شبیه همه مستندهای دیگری بسازد که ارزش دراماتیک ندارند. کارگردان مثل یک پرسشگر کنجکاو و دغدغهمند با اهالی روستای خواجه بلاغ حرف میزند تا بتواند نشانی از حسینعلی بیابد. نبود اطلاعات موثق و اسنادی قابل اتکا بیش از پیش چهره حسینعلی را در هالهای از ابهام فرو برده است.
انتخاب نام «مرز مه آلود» برای این فیلم نیز از هوشمندیهای کارگردان است که معنای کلی فیلم را در خود مستتر کرده است. یکی دیگر از ویژگیهای مهم فیلم این است که بجز یک نفر همه با زبان ترکی حرف میزنند. حتی کسانی که تحصیل کرده هستند و زبان فارسی را بلدند.
«مرز مه آلود» یک نکته احترام برانگیز دیگری دارد و آن اینکه مفهوم دفاع مقدس را نباید در جنگ تحمیلی هشت ساله و بعد از آن خلاصه کرد. حسینعلی صدآفرین نیز از شهدای دفاع مقدس است هر چند که در زمانی به شهادت رسید که شاه قلدرمآبی چون رضا خان حکومت میکرد و فرمان سازش و گریز صادر کرده بود.
مردانی چون حسینعلی صدآفرین که به دلیل بیمهری محققان در پرده ابهام و فراموشی فرو رفتهاند کم نیستند؛ کافی است به صدای لالایی مادران و اسطوره سازی مردم ساده دل مرزنشین با نگاه تازهای بنگریم تا این مردان شهید که اغلب آرامگاهی هم ندارند سر از دنیای ابهام بیرون آورند.
انتهای پیام/ 161