به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «مریم سنجابی» از اولین روزهای انقلاب اسلامی، زمانی که تنها 12 سال داشت با تشویق های برادرش با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. چند سال بعد وی به همراه برادرش به ترکیه رفت تا از آنجا وارد فرقه رجوی در عراق شود.
ورود سنجابی در سال 1365 به ترکیه، آغاز زندگی وی در تشکیلات مجاهدین خلق بود که 25 سال او را از خانواده و حتی برادرش جدا کرد. او سرانجام پس از نشیب و فرازهای بسیار و تحمل شکنجه های روحی و جسمی فراوان، در بهمن 1389 موفق شد از حصارهای آهنین فرقه رجوی بگریزد و به سوی مادر چشم انتظار خود بازگردد.
او تجارب و دانستههای خود که حاصل 25 سال زندگی در فرقه تروریستی رجوی است را در کتابی با عنوان «سراب آزادی» به رشته تحریر درآورده است.
قسمتی از متن کتاب
«[مسعود] رجوی در راستای نگه داشتن نیروها درون سازمان سلسله عملیاتهایی به اسم (راهگشایی) آغاز کرد، که به چهار مرحله (سحر 1 تا 4) تقسیم [میشد] و تا پایان سال 1376 ادامه داشت.
در ابتدا واحدهای چهار نفره سازمان با گذراندن دوره های مختلف تکاوری به داخل خاک ایران نفوذ میکردند و پس از رسیدن به آن سوی مرز، نیروهایی که از پیش توسط ستاد داخله در ایران عضوگیری و به مرز فرستاده شده بودند را با خود به عراق می آوردند. همزمان مسیرهای تازهای هم برای تردد به سمت مرزها شناسایی می کردند.
نام این تیمها واحدهای راهگشا بود. عملیات «سحر شماره 1» به صورت محرمانه و محدود انجام گرفت و بیشتر در خطه جنوب بود که با روی مین رفتن و مرگ چندین نفر به پایان رسید. عملیات «سحر شماره ۲» در تابستان آغاز گردید که حرکتی علنی بود و با حضور بخش بیشتری از نیروهای مراکز انجام گرفت. تعدادی از قرارگاههای مترو دوباره راه اندازی شد. قرارگاه های فائزه در شهر کوت، انزلی در جلولا و مقرهای کوچکتری در جنوب و بصره از جمله آنها بود.
در این دور از عملیات، هدف آشنایی و تسلط به مرزها برای عملیاتهای بعدی بود. قرار بود چندین مأموریت توسط تیمها از جمله، انتقال نیرو از ایران به خاک عراق و اعزام نیروهای آموزش دیده به داخل ایران انجام شود. ولی اکثر این مأموریتها به شکست انجامید و حاصلی جز درگیری و به کشتن دادن عدهای دیگر نداشت. پس از مدت کوتاهی و بعد از یک جمع بندی و تجدید قوا، مرحله بعدی عملیات به نام «سحر 3» شروع شد.
برای این کار، قرارگاههای تاکتیکی به صورت گستردهتر و با امکانات کیفیتری راهاندازی و آماده شد، نا نیروهای بیشتری در این دور بکار گرفته شوند. مرز ایران و عراق از بخش جنوبی کردستان تا بصره تقسیمبندی و به هر مرکز فرماندهی منطقهای برای عملیاتها و مأموریتهایش تحویل داده شد.
قرارگاه حبیب در بصره، قرارگاه در کوت، قرارگاه موزرمی و همایون در حوالی شهر العماره، قرارگاه افشار در استان دیالی و شهر مرزی جولا، قرارگاه علوی در مقدادیه، همزمان با عملیاتهای دور جدید گسترش یافتند.
در این دور عملیات ها، فشارهای زیادی بر روی نیروها بود. تمرینات سخت و خطرناک با شرایط دشوار که گاهی تا چند شبانه روز بیخوابی و خستگی بود که چند حادثه منجر به تصادف و کشته شدن تعدادی از افراد به وجود آمد. هر قرارگاه موظف بود تیم های عملیاتی سه چهار نفره زبده تشکیل دهد. طی چند هفته آنها آماده مأموریت و روانه شدن به سمت مرزها گشتند. کارها به کندی و محدود پیش میرفت. پایان «عملیات سحر ۳» هم با محاصره شدن دو تیم چهار نفره و کشته شدن آنها به پایان رسید.
دو تیم محاصره شده متعلق به یکی از محورهای مرکز ۱۰ به حساب میآمدند، فرمانده مرکز هم «زهرا گرابیان» بود. به علت یک سری خطوط ناشیانهی رجوی که اصرار به آن داشت و عدم هماهنگی نیروها، تیمها گرفتار و محاصره میشدند، یکی از اعضای این تیمها «فیلیپ یوسفیه»، عضو مسیحی سازمان بود، از طرفی هفت هشت نفر دیگر نیز به راحتی محاصره و کشته شدند.
چند و چون ضربه خوردن تیمها سری نگه داشته میشد و به کسی چیزی نمی گفتند، در آخر هم سارا گرابیان را برای ختم غایله برای همیشه از فرماندهی مرکز برداشتند و طبق روال معمولی همه خطاها به گردن فرماندهانی غیر از رجوی افتاد. در قبرستان کمپ اشرف بنای یادبودی برای آنها ساخته شده ولی هرگز به صراحت گزارش نشد که چرا و چگونه آنان به سادگی قربانی شدند.
پس از مدتی «سحر 4» با درگیری های گسترده، شروع شد. به علت اینکه نیروهای مرزی ایران هم فعال شده و گشتهای قوی و بزرگی در مرزها شکل گرفت، به نسبت عملیاتهای دور قبل، برنامهها ناموفقتر بوده و با ضربات بیشتری مواجه میشد. تا اینکه در دی ماه با فراخواندن نیروها به اشرف این دور هم به پایان رسید.
بعدها مشخص شد علت توقف کوتاه مدت این سری عملیاتها به خواست دولت عراق بوده است. از آنجا که عملیات مرزی بدون اطلاع و هماهنگی و کنترل دولت عراق نمیتوانست انجام شود، برای مدتی عملیاتها تعطیل شد. سال 1376 با عملیات «سحر» و یک سری وقایع دیگر سپری شد. هدف رجوی این بود که در سراسر مرزهای عراق، از جنوب تا مناطق مرکزی، دولت ایران را هدف قرار داد. در این مدت دهها مأموریت نظامی به طور شبانه روزی انجام گرفت و تعداد نفرات زیادی هم در این مجموعه عملیات بی حاصل کشته شدند.
رجوی طبق گفته خودش سالها در انتظار چنین فرصتی بود که سرانجام بین ایران و عراق جنگی مجدد درگیرد، تا او یک بار دیگر بتواند در پناه عراق به ایران حمله کند، اما عراق هوشیارانه و با هدفی عکس این تحرکات، به دنبال راهی برای ایجاد رابطه با ایران بود.
انتهای پیام/ 161