به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، انتشارات بهنشر رمان «خلوت مدیر» علیاکبر والایی را که تا پیش از این توسط انتشارات نیستان منتشر شده بود، با طرح جلد جدید به چاپ رساند تا در اختیار علاقهمندان قرار گیرد.
علیاکبر والایی در مراسم رونمایی طرح جلد جدید این کتاب علت واگذاری این رمان به انتشارات بهنشر را عدم موفقیت کتاب در بازار نشر دانست.
بهنشر انتشارات آستان قدس رضوی «خلوت مدیر» را در 368 صفحه و قیمت 25 هزار تومان روانه بازار کرده تا دومین ناشر توزیع کننده این اثر از انقلاب اسلامی باشد.
در بخشی از این کتاب آمده است: «ناظم زنگ را که به صدا در آورد، جنب و جوشی به راه افتاد که انگار زلزلهای رخ داده است. صدای درهایی که به یک باره باز میشدند و صدای قدمهای که بر تن پله ها میکوفتند و با عجله سرازیر میشدند پایین و همهمه و فریاد گاه و بیگاه بچههای داخل طبقات و راهروی همکف، فضای دقایق پیش را به کل دگرگونش کرد.
بچههای پایه دوم هجوم میآوردند که زودتر از پلهها خود را به حیاط و راهرو برسانند که ناظم با ضرب ترکه وادارشان کرد به ترتیب صف حرکت کنند و اصلا خیلیهایشان با دیدن هیکل ناظم، قدم آهسته کردند و پس رفته و خود را به دیوار میچسباندند و پشت سر نفر جلویی قرار میگرفتند.
در این میان، دبیران هم یکی یکی سر و کله شان پیدا شد. با دستها و برخی با لباسهایی که گردههای گچ سفید رویشان نشسته بود و اغلب با قیافههای خسته و کلافه و البته خیلیهایشان حتی متوجه من که میان راهرو ایستاده بودم، نشدند و یکسر راه دفتر را در پیش گرفتند. چند تایی هم که قدری حال خود را هنوز از کف نداده بودند، با دیدن من که در این لحظات نمیدانستند کیستم، سری جنباندند و از کنارم گذشتند. دبیران زن اما با وجود خستگی، در راه رفتنشان، قدری ناز و کرشمه را چاشنیاش کرده بودند و به جزء یکیشان، بقیه حتی با این که نونوار کرده بودم، نگاهی هم به من نیانداختند.
به عمد صبر کردم تا دقایق بگذرد، تا که نفسها جای خود برگردد و لبها به آب و استکانهای چای تر برگردد و فضا مهیا شود برای آشناییای که ناظم طلایهدارش بود و در این دقایق چونان ساقدوش مجربی شده بود برای همچو منی که سخت نیازمند یاریاش بودم.
بچهها که به سرعت در فضای حیاط تخلیه شدند، ناظم سر برگرداند و به من که در میان راهرو همچنان قدم میزدم، چشم دوخت و سر تکان داد. انگار که گفته باشد: خب بچه خوب، حالا نوبتی هم که باشد، نوبت توست.»
انتهای پیام/ 121