به گزارش خبرنگار دفاع پرس، افرادی که به هدف خلقت انسان پی میبرند و در سراسر زندگی آنها اخلاص، ایمان و اخلاق نمود دارد، لحظهای از عمر خود را به بیهودگی و بطالت نمیگذرانند. بررسی زندگی شهدا سراسر درس است و میتواند دستمایه سعادت ابدی برای جامعه اسلامی باشد که شهدا نمونهای از این افراد هستند.
در ادامه با «عصمت عزیزیان» همسر شهید مدافع حرم رضا کارگربرزی اولین شهید مدافع حرم استان البرز گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
خواستگاری و توسل به امام رضا (ع)
عصمت عزیزیان اظهار داشت: اعتقادات مذهبی و ایمان مهمترین مولفه برای من در امر ازدواج بود، چند نفری که بودند همه مواهب مادی را داشتند ولی از لحاظ معنوی کمبهره بودند و خانواده نیز به من اصرار داشتند از بین این افراد گزینه مناسب را انتخاب کنم. من هم با توسل به امام رضا (ع) از حضرت خواستم مرا کمک کنند.
زمانی که با امام رضا (ع) مناجات کردم گفتم آقاجان برای من مال و منال مطرح نیست؛ انسانی با ایمان میخواهم که دارای سجایای اخلاقی اسلامی باشد میدانستم ایمان سرمنشا همه خیر و خوبی هاست، تا این که خدا رضا را سر راه من قرار داد، وی دانشجوی الکترونیک بود اما در زمینه روانشناسی هم مطالعه میکرد، برای همین به کتابخانه دانشگاه می آمد و همین زمینه آشنایی ما شد که رضا با خانواده به خواستگاری من بیاید.
مشاوره در مورد ازدواج جواب نداد
من موضوع ازدواج خود با رضا را با هر فردی در میان میگذاشتم از استادان دانشگاه گرفته تا خانواده همه نظرشان منفی بود، زیرا رضا سربازی نرفته بود، کار نداشت و چند سالی هم از من کوچکتر بود. بر اساس این شواهد دلیلی برای تشکیل زندگی با چنین شرایط نامساعدی بر طبق عقل و عرف هم نبود. اما رضا مهم ترین عامل یعنی ایمان و تقوا که ملاک اصلی زندگی من بود را داشت.
قرآن از ابتدا گره گشای زندگی مان بود
با هر فردی مشورت و صحبت میکردیم نمیتوانست ما را خوب راهنمایی کند، تصمیم گرفتیم با یکی از استادان دانشگاه مشورت کنیم، هنوز چند کلمهای بیشتر با استاد نگفته بودم، که وی هم آب پاکی را روی دست ما ریخت. وی نیز ازدواج ما را مناسب ندانست و تایید نکرد.
بالاخره رضا پیشنهاد داد، به یکی از افراد ویژه که در قم زندگی میکند؛ بگویم برای ما استخاره کند، جواب هر چه شد به آن عمل میکنیم. تماس گرفته و تفسیر آیات به قدری روشن بود، که حاج آقا به رضا گفته بود حتما تفسیر را یادادشت کند و نگهدارد، خبر از خیر عظیم و نعمت و رضای الهی داده بود.
زمانی که ازدواج کردیم رضا که خط زیبایی داشت تفسیر را با چند نوع خط و کاغذ زیبا نوشت و به چند دیوار خانه نصب کرد تا هرگز یادمان نرود که قرآن پشتوانه آغاز این زندگی بوده است.
با توکل و توجه به سیره ائمه (ع) زندگی سادهای را در خانه ای اجارهای آغاز کردیم. همسرم مردی همراه برای زندگی بود و نسبت به خانواده و پدر و مادرش فوق العاده احترام و توجه داشت.
حلقه های ازدواج مان را تقدیم امام رضا (ع) کردیم تا ضامن خوشبختی مان شود
تقریبا هشت ماه فقط از ازدواجمان میگذشت که به همراه پدر و مادر رضا با هم به مشهد مشرف شدیم، من و رضا زندگی مشترکمان را دوست داشتیم. میخواستیم تضمینی برای بقای آن داشته باشیم. رضا گفت: پیشنهادی میدهم؛ نه نیاور؛ قبول کن. گفتم باشد. گفت: بیا به نیت خوشبختی و سعادت زندگیمان حلقه هایمان را تقدیم امام رضا (ع) کنیم، قبول کردم و حلقه ها را با بند به هم وصل کردیم و تحویل دادیم. حلقه های بسیار زیبا و دلربایی بودند. به جای آن حلقهها، ۲ حلقه نقره شرف شمس خریدیم و رضا برای من گردن بندشرف شمس نیز خرید.
خصوصیات اخلاقی شهید
رضا هر فردی را که میدید چه کوچک و بزرگ هر فردی را به اندازه خودش و جایگاهی که داشت تحویل میگرفت، دقیق و زمان شناس بود، برای هر زمانی برنامه ای داشت لحظهای از یادگیری غافل نمیشد و به دیگران نیز با رفتارش آموزش میداد.
توجه به فرزندان و تربیت آنان از بدو تولد را مد نظر قرار دادیم
من و رضا از ابتدا برای تربیت فرزندانمان برنامه داشتیم و وقت گذاشتیم. محمدمهدی 2 سال داشت، که محمدحسین به دنیا آمد. من از رضا خواستم بیشتر توجه خود را معطوف به محمدمهدی کند تا من با فراغ بال به تر و خشک کردن محمدحسین بپردازم و از لحاظ عاطفی محمدمهدی دچار مشکل نشود. رضا هم سنگ تمام گذاشت و با بردن وی به بیرون و آموزش کلاسهای مختلف محمدمهدی را خیلی خوب تربیت، کمک و همراهی کرد. از لحاظ دینی نیز به وی آموزش های لازم را میداد.
تقسیم بندی رسیدگی به امور فرزندان
همسرم محمد مهدی را از سه سالگی به کلاس آموزش ژیمناستیک میبرد، صبح ها من محمدمهدی را به مکتب قرآن میبردم زمانی که محمد مهدی به مدرسه رفت از خیلی سالهای قبل در این فضا قرار گرفته بود. با فضای مدرسه آشنا بود؛ ولی روز اول مدرسه به دلیل شهادت پدرش و دیدن سایر بچهها در کنار پدرانشان، خیلی گریه کرد، به ویژه که با پدرش بعد از تولد محمدحسین خیلی بیشتر رفیق شده بود.
ادامه دارد...
انتهای پیام/