گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: زمانی که حمله دشمن آغاز شد، بیشترین آسیب را مردم مرزنشین و شهرهای جنوب کشور متحمل شدند. «حبیب نامداری» از جمله نوجوانانی بود که از نزدیک شاهد ویرانی شهر و آوارگی مردم بود. همانطور که یک به یک مردان شهرش به شهادت رسیدند، نهال دفاع در وجودش رشد کرد تا اینکه در ابتدای نوجوانی لباس رزم بر تن کرد و راهی مناطق عملیاتی جنوب کشور شد.
جنگ به روزهای پایانی خود نزدیک میشد که منافقین به شهرهای مرزی هجوم آوردند. حبیب که آن زمان ۱۸ ساله بود، همراه با نیروهای سپاه پاسداران به کردستان رفت. در این عملیات او به درجه رفیع جانبازی نائل آمد.
در ادامه ماحصل گفتوگوی خبرنگار ما با جانباز نخاعی «حبیب نامداری» را میخوانید:
حدود ۱۶ سال سن داشتم که همراه با بسیجیان به خوزستان رفتم. در آن دوران مجروحیتی نداشتم. مدتی بعد به عضویت سپاه پاسداران درآمدم. سال ۶۷ منافقین با پشتیبانی رژیم بعث ناجوانمردانه به شهرهای مختلف هجوم آوردند، من همراه با نیروهای سپاه پاسداران جهت مقابله به سمت غرب کشور راهی شدم.
در آن عملیات من و چند تن از رزمندگان در ارتفاعات «هزارقله» مریوان در میدان مین گرفتار شدیم. یکی از رزمندگان به نام امیر عزیزی که همراه ما بود، با کوچکترین صدا روی زمین میخوابید. ناگهان صدای مهیبی به گوشم رسید و سپس آن رزمنده را دیدم که به روی زمین افتاده است. تا آن زمان نه میدان مین دیده بودم و نه میدانستم که هنگام انفجار یک مین باید چه کار کنم. به سمت آن رزمنده دویدم تا از روی زمین بلندش کنم. ناگهان پای خودم بر روی یک مین گیر کرد و همان صدای مهیب مجدد تکرار شد. چشمانم را که باز کردم در بیمارستان تبریز بودم.
تا قبل از مجروحیتم نمیدانستم جانباز نخاعی به چه معنی است. همیشه کسانی که پا داشتند و راه نمیرفتند را میدیدم؛ برایم عجیب بود که این افراد با وجود اینکه پا دارند، چرا راه نمیروند. پس از مجروحیتم دائم از دکتر میپرسیدم که آیا مداوا میشوم؟ پزشک پاسخ میداد: «انشاءالله». من در سن 18 سالگی جانباز نخاعی شدم و حالا حدود ۳۰ است که منتظرم، مداوا شوم.
از آنجایی که اطلاعاتی در خصوص مشکلات جانبازان نخاعی نداشتم، مدتی پس از مجروحیت دچار زخم بستر شدم. حدود ۲ سال طول کشید تا زخمها بهبود یابد. به مرور زمان نحوه مراقبت از خودم را آموختم تا دچار بیماری نشوم.
مدتی پس از مجروحیت تصمیم گرفتم که به زندگی برگردم. از این رو به ورزش روی آوردم. ورزش را به طور حرفهای دنبال کردم تا آنجایی که در رشته بسکتبال چندین مدال کشوری بدست آوردم.
ورزش برای هر معلولی دوای درد است، اما به ورزش جانبازان کمتر اهمیت داده میشود. جانبازان نخاعی در ایام مختلف سال همچون روز جانباز و هفته دفاع مقدس دور هم جمع میشوند و ورزش میکنند اما در روزهای عادی کمتر این امر صورت میگیرد.
جانبازان هم همچون خیلی مسائل دیگر در کشور فراموش شدهاند. به برخی از جانبازان بهای زیادی داده میشود و برخی دیگر گمنام هستند. من طی این ۳۰ سال گذشته تنها یک مرتبه به مراسمی دعوت شدم.
جانبازان و خانواده شهدا تنها به حقوق نیاز ندارند بلکه از نظر روحی نیز باید به آنها توجه شود. هیچ سازمان و ارگانی درب خانه جانبازان را نمیزنند تا سوال کنند که آن جانباز زنده است یا مرده!
انتهای پیام/ 131