به گزارش خبرنگار دفاع پرس از کرمان، بیست و ششمین روز از مرداد ماه یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن در سال 1369 و فرصتی برای مرور رشادتهای این غیور مردان است.
به همین مناسبت و در حاشیه گردهمایی بزرگ آزادگان استان کرمان با آزاده سرافراز «بهمن رئیسی» گفتگویی انجام دادیم که در ادامه آن را می خوانیم.
وی در ابتدا به بیان خاطراتی از اعزام خود به جبهه پرداخت و اظهار داشت: سال 61 در مدرسه توحید کرمان مشغول به تحصیل بودم و از آنجایی که سال های اول جنگ بود، برحسب وظیفه و احساس دینی که در میان اکثر جوانان وجود داشت، در حالی که 16 سال داشتم آموزش های اولیه را در پادگان شهید بهشتی فرا گرفتم و به اتفاق دوستانم به اهواز اعزام شدیم.
وی بات بیان اینکه در آموزشهایی که می دیدیم خود را برای شهادت و اسارت آماده می کردیم افزود: در عملیات والفجر3 عراقیها در دشت مهران پاتک می زدند و من به عنوان آرپیجی زن گردان فعالیت می کردم،شبها با دشمن درگیر می شدیم و روزها در سنگرهای خود که در حاشیه رودخانه گاوی ساخته بودیم پنهان میشدیم.
بهمن رئیسی در ادامه به نحوه اسارت خود به دست نیروهای عراقی پرداخت و گفت: یک صبح که قرار بود ماشین مهمات به ما برسد، دشمن متوجه شد و به سمت ماشین آتش می ریخت و ما برای دفاع از ماشین مهمات درگیر شدیم و اینجا بود که در حالی که زخمی شده بودم به اسارت دشمن درآمدم و بدون اینکه به بیمارستان منتقل شویم ما را به اردوگاه منتقل کردند.
وی به خاطراتی ازدوران اسارت پرداخت و گفت: در اردوگاه اسرا رادیوی داشتیم که بارها به خاطر آن شکنجه می شدیم، یک بار تصمیم گرفتیم ماکتی از رادیو ساخته و جلوی عراقی ها آن را آتش بزنیم و وانمود کنیم رادیو سوخته است و به خاطر این حرکت نیز بارها شکنجه شدیم.
رئیسی ادامه داد: قرار بود صلیب سرخ به اردوگاه بیاید و وضعیت ما را کنترل کند و عراقی ها برای حفظ ظاهر، رنگ روغنی به ما دادند که اردوگاه را رنگ بزنیم و ما به اشتباه درب های اردوگاه را با رنگ پلاستیک رنگ آمیزی کردیم و همان شب باران شدیدی به باریدن گرفت و باعث شد رنگ درب ها از بین بروند و عراقی ها کار ما را سیاسی جلوه داده و با شکنجه از ما پذیرایی کردند.
وی به لحظه ای که خبر آزادی اسرا در اردوگاه پخش شدکه خیلی خاطره انگیز بود اشاره کرد و گفت: یکی از بعثی ها به من گفت: اگر یک هدیه به من بدهید خبر خوبی به شما می گویم و من یک تسبیح که با هسته خرما درست کرده بودم به او دادم و او گفت: امروز صدام خبر خوبی به شما خواهد داد و چند ساعت بعد خبر آزادی از بلندگو پخش شد.
آزاده رئیسی به ساخت صنایع دستی در اردوگاههای اسارت اشاره کرد و گفت: در اردوگاه ها، عراق امکانات بسیار کمی در اختیار ما قرار می دادند و از همین امکانات محدود سعی می کردیم بیشترین استفاده را کنیم، به عنوان مثال برای ساخت آلبوم عکس، پلاستیک آلبوم را از بسته های گوشت یخ زده جدا می کردیم و برای ساخت صفحات آلبوم و تفکیک جای عکسها نخ های حوله را کشیده و البوم عکس را اینگونه درست می کردیم.
وی افزود: همچنین برای دوختن لباسهای خود سیمهای خاردار را آن قدر می ساییدیم تا نازک شوند و با آن سوزن خیاطی درست می کردیم و نیز با سوراخ کردن هسته های خرما تسبیح درست می کردیم و من چند تسبیح در زمان اسارت درست کردم که اتمام یک تسبیح با آزادی از اسارت همزمان شد و وسائلی که در طول اسارت ساخته بودم را با خود به ایران آوردم.
رئیسی در پایان گفت: وقتی وارد مرز ایران شدیم، از ماشین پایین آمده و سجده شکر به جای آوردیم و باورمان نمی شد قدم در خاک ایران گذاشته باشیم و این از شیرین ترین خاطرات زندگی من است و شیرینی آزادی از اسارت با هیچ قلم و دوربینی قابل بیان نیست و خدا را شکر در این مملکت اسلامی زندگی می کنیم.
انتهای پیام/