به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، درباره تاریخ حکومت سلسله پهلوی بر ایران، کتابهای مختلفی چاپ شده است. یکی از کتابهایی که سالها پیش در این زمینه چاپ و البته دیگر منتشر نشد، «پهلوی استوری» بود که سال ۷۹ توسط موسسه فرهنگی هنری بشیر علم و ادب به چاپ رسید.
این کتاب ۲۷۶ صفحه مصور دربرگیرنده مطالبی درباره حکومت پهلویها و البته مقطع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است و دیگر نسخههای آن در بازار نشر موجود نیست. شاید بتوان معدود نسخههایی از این کتاب را در کتابخانههای شخصی یا عمومی پیدا کرد. امسال همزمان با فرا رسیدن سالروز کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد که اتفاق مهمی در تاریخ معاصر ایران محسوب میشود، یکی از نسخههای این کتاب را پیدا کرده و به آن میپردازیم.
مطالب کتاب مورد نظر، نوشته اینگه بیهان نویسنده آلمانی است که در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی (حدود ۱۹۷۸) به صورت پاورقی در یکی از مجلات آلمان منتشر شد. برخی از عکسهای کتاب هم به صورت ضمیمههای آن پاورقیها چاپ میشدند که در قالب کتاب، تعداد بیشتری از آنها چاپ شد. احمد مرعشی که ترجمه، اضافه کردن تعلیقات و به تعبیر خودش دخل و تصرف در متن کتاب را به عهده داشته، اشتباهات و لغزشهای تاریخی نویسنده را در پانویسهای ترجمهاش از این اثر، گوشزد کرده است.
نویسنده در این کتاب، با لحن گزارشگونه رویدادهای به قدرت رسیدن رضاخان و دوران حکومت محمدرضا پهلوی را تا مقطع پیروزی انقلاب، روایت کرده است. به تعبیر مترجم اثر، اینگه بیهان تلاش داشته در این کتاب، ترفندهای تاریخنگاری و داستانسرایی را با هم به کار گیرد. احمد مرعشی هم در بازگردانی اثر مورد نظر به فارسی، عنوان آن را تغییر نداد و از همان نام «پهلوی استوری» به معنای «داستان پهلوی» استفاده کرد.
پیشینه تاریخی کودتا
در بخشی از کتاب در صفحه صد و چهارم آن که مربوط به «کودتای ۲۸ مرداد» است و عنوانش هم همین است، اینگه بیهان روایتش را از اتفاقات پس از ترور رزمآرا شروع میکند. مقطعی که اتفاقات این بخش کتاب از آن شروع میشوند، ۳۰ تیر سال ۳۱ و یک سال و یک ماه پیش از اجرای کودتاست.
چند فراز ابتدایی مطلب مورد اشاره به این ترتیباند:
«بعد از ترور رزمآرا، جبهه ملی تحت رهبری دکتر محمد مصدق، مبارزه ضدّ رژیم را از داخل سنگر مجلس شورای ملی تشدید نمود و سرانجام عرصه را بر قوامالسلطنه نخستوزیر چنان تنگ کرد که کنترل اداره مملکت از دست او در رفت. مقاومت قوام در برابر فشار ملّیون و طبقات مختلف اجتماع، کشتار سرنوشتساز ۲۱ ژوئیه ۱۹۵۲ (۳۰ تیر ۱۳۳۱) را به دنبال آورد و موجبات استعفای قوام را فراهم نمود.
در ساعت پنج بعد از ظهر همان روز حسین علاء وزیر دربار، مهندس رضوی یار وفادار دکتر مصدق را به دربار احضار کرد و مستعفی شدن قوامالسلطنه را به اطلاع او رساند. رادیو هم در ساعت شش و چهل و پنج دقیقه بعد از ظهر، برنامه موسیقی را قطع نمود و سخنگوی رادیو متن استعفانامه قوام را قرائت کرد.
اندکی بعد نمایندگان مجلس جلسه سری تشکیل دادند.
در این جلسه ۶۴ نماینده حضور یافتند. از این عدد ۶۱ نفر به نخستوزیری دکتر مصدق رای دادند. از میان سه نفر باقیمانده، دو نفر رای سفید در گلدان انداختند. نفر آخری که رئیس مجلس بود بر طبق سنن پارلمانی و به لحاظ حفظ بیطرفی از دادن رای خودداری کرد.
رای مجلس را دکتر امامی به دربار برد و به اطلاع محمدرضا رساند و او نیز علیرغم میل باطنی، فرمان نخستوزیری مصدق را برای دومینبار صادر و امضا کرد...»
اعمال مصدق پس از نخستوزیری دوباره
دکتر مصدق پس از اینکه دوباره به نخستوزیری رسید اعمال جالب و تندی نسبت به درباریان و خاندان سلطنتی انجام داد. یکی از نمونههای این اعمال و رفتار، اخراج اشرف (خواهر محمدرضا پهلوی) از ایران و برکناری شوهر او از کار بود. روایتی که اینگه بیهان در نوشتههایش در این باره دارد، با کاریکاتوری همراه است که مجله آلمانی اشپیگل آن زمان چاپ کرد و تصویرش روی جلد کتاب هم درج شده است. در بخش مربوط به این اتفاقات در کتابِ «پهلوی استوری» میخوانیم:
«اما نخستوزیر شدن مصدق هم، آرامشی را که دربار خواستارش بود پدید نیاورد. چرا؟ برای آنکه مصدقی که در قلب فرد فرد ملت ایران جای داشت، زیر بار خردهفرمایشهایش ضدّ میهنی شاهی که عادت کرده بود حکومت کند نه سلطنت نرفت. از این رو یک سلسله درگیریهای مستمر میان دربار و نخستوزیری اجتنابناپذیر شد.
دکتر مصدق، اشرف را از ایران بیرون کرد. شوهر اشرف را از کار برکنار نمود و به ملکه مادر برای ترک کشور فشار آورد. ملکه مادر روزی که ایران را ترک کرد به شاه گفت:
- مصدق اشرف را از ایران تبعید کرد و حالا به فکر تبعید من افتاده است. فردا نوبت برادرهای شاه خواهد رسید و بالاخره فکری هم برای خود شاه و ملکه خواهد کرد، به هر حال من دارم میروم ولی شما فکر خودتان باشید. بدانید بعد از رفتن ما مصدق شما را در قفس خواهد کرد و یک قفل بزرگ و محکم نیز به در قفس خواهد زد.
دکتر مصدق میخواست پرهای شاه را قیچی کند و او را تا سر حد یک مقام تشریفاتی تنزل بدهد، ولی شاه مقاومت کرد و به آسانی زیر بار نرفت. کار بالاخره به جایی کشید که دکتر مصدق به شاه پیشنهاد داد، برای بازماندن دست دولت جهت اصلاحات، مملکت را به طور موقت ترک کند.
فشار پیشنهاد تا اندازهای بود که در پایان شاه را به زانو درآورد و او برای ترک کشور ۲۸ فوریه ۱۹۳۵ (۹ اسفند ۱۳۳۱) را در نظر گرفت. هنگامی که خبر قصد عزیمت شاه در پایتخت منتشر شد گروهی به تحریک آیتالله بهبهانی و چند روحانی درباری دیگر و تعدادی از سرسپردگان دربار از قماش جمال امامی، سپهبد شاهبختی و مشتی اوباش در مقابل کاخ سلطنتی اجتماع کردند.
بهبهانی در طی سخنانی که ایراد کرد، از شاه تقاضا کرد بنا به (خواست ملّت) فسخ عزیمت کند.»
در این بخش کتاب به همراه این مطالب، عکسی از محمدرضا پهلوی چاپ شده که در زیرش این توضیح آمده است: «آشفته حالترین عکس از محمدرضا در روز هشتم اسفندماه ۱۳۳۱ گرفته شد. او به دکتر مصدق قول داده بود مملکت را برای مدتی ترک کند ولی در نهم اسفندماه وعده خلافی کرد و اوباش را واداشت تا به نفع او تظاهرات کنند.»
طرحریزی و اجرای عملیات آژاکس توسط آمریکا
حوادثی که در ادامه رخ دادند به این ترتیب بودند که به دلیل بالاگرفتن تظاهرات فرمایشی، شاه از عزیمت به خارج از کشور اعلام انصراف کرد. مصدق نیز به جرم شرکت در تظاهرات فرمایشی و ضد ملی، فرمان بازداشت این افراد را صادر کرد: جمال امامی، غلامحسین فروهر، سپهبد شاهبختی، سرلشگر معینی، عمیدی نوری، سرتیپ گیلانشاه، سرگرد خسروانی و سرهنگ یمنی.
پس از این فرمان هم این اتفاقات به صورت زنجیروار و به سرعت رخ دادند: آیزنهاور رئیسجمهور آمریکا طرح کودتا علیه دولت مصدق را تصویب کرد. (سال ۱۹۵۳) کرومیت روزولت مامور اجرای این کودتا شد و طرح مذکور به اطلاع شاه و تصویب او رسید.
کرومیت روزولت فرزند تئودور روزولت رئیس جمهور سابق آمریکا که مامور اجرای طرح کودتا با نام «عملیات آژاکس» بود، در یادداشتهایش نوشته است:
«با اجرا شدن این طرح موفقیتآمیز در ایران که تحت نام آژاکس پیاده شد، جان فاستردالس وزیر خارجه دولت آیزنهاور آنقدر خشنود شد که در نظر داشت مشابه کودتای ایران را در کنگو، گواتمالا و اندونزی هم تجربه کند و در مصر رژیم سرهنگ جمال عبدالناصر را ساقط نماید.»
سرتیپ افشارطوس از جمله چهرههای کشتهشده در تاریخ معاصر ایران است که قتلش به واسطه نقشه اجانب و کشورهای بیگانه انجام شد. طبق تاریخنگاری اینگه بیهان در «پهلوی استوری» اولین اقدام برای اجرای طرح آژاکس یا همان کودتای ۲۸ مرداد، ربودن سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق بود. این کار شب ۲۱ آوریل ۱۹۵۳ یعنی اول اردیبهشت ۱۳۳۲ انجام شد. افشارطوس توسط گروهی ربوده و کشته شد و جنازهاش صبح روز ۱۶ اردیبهشت در جاده تلو و منطقه لشگرک تهران پیدا شد. ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ بود که شاه فرمان عزل مصدق را به همراه فرمان نخستوزیری سپهبد فضلالله زاهدی صادر کرد. این فرمان شامگاه ۲۵ مرداد توسط سرهنگ نعمتالله نصیری فرمانده گارد سلطنتی (که بعدها رئیس ساواک شد) به مصدق ابلاغ شد. نصیری با ۴ کامیون سرباز، یک زرهپوش و یک جیپ ارتشی به خانه مصدق رفت. اما مصدق فرمان شاه را پاره کرده و دستور توقیف نصیری را صادر کرد.
فرار موقتی شاه از ایران
واکنشی که محمدرضا پهلوی به رفتار مصدق در قبال عدم تمکین فرمانش نشان داد، جالب توجه است. محمدرضا پهلوی که هنوز از موفقیت کودتا مطمئن نبود با دو چمدان سبک به همراه همسرش ثریا با هواپیما به رامسر رفته و با تعویض هواپیما به بغداد رفتند. محمدرضا فرودش را به اطلاع ملک فیصل رساند و ملک فیصل نیز وزیر خارجه عراق را به استقبالش فرستاد. جالب اینجاست که سفیر ایران در بغداد از دوستداران و حامیان مصدق بوده و به جای استقبال از شاه از مقامات عراقی خواست شاه و ثریا را به ایران تحویل دهند. محمدرضا به دلیل آگاهی از این درخواست سفیر ایران، برای اینکه دولت عراق را در فشار قرار ندهد، با هواپیما به مقصد ایتالیا پرواز کرد و ناچار مدتی را به همراه همسرش در خیابانهای رم پرسهزد.
پس از اطلاع مردم از فرار شاه، به نفع مصدق به خیابانها ریخته و او نیز فرمان بازداشت ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار، بهبودی رئیس کاخهای سلطنتی و همچنین مرموزترین چهره دربار یعنی ارنست پرون سوئیسی را صادر کرد. دکتر مصدق همچنین فرمان خلع سلاح گارد سلطنتی، سرتیپ کیهان، سرتیپ فرزانه به عنوان سرپرست کاخهای سلطنتی و چند تن دیگر را هم صادر کرد. در آن زمان در تهران شایع شده بود که مصدق به زودی فرمان انحلال رژیم سلطنتی و فرمان موجودیت رژیم جمهوری را صادر میکند. در این شایعات گفته میشد که مصدق به عنوان اولین رئیس جمهوری ایران انتخاب میشود.
یک نکته جالب درباره فرار شاه و ثریا این است که این دو درباره فرار با یکدیگر توافق نداشتهاند و نکته مهم دیگر این است که این اتفاق، در زمان سلطنت پهلوی ایران را برای دومین بار در معرض تشکیل حکومت جمهوری قرار داد که با دخالت آمریکا چنین اتفاقی نیافتاد.
اجرای کودتای بزرگ و دستگیری مصدق
باید توجه داشت که پیش از کودتای ۲۸ مرداد، یک کودتای کوچک در ۱۶ اوت اجرا شد که به دلیل ناموفق بودنش مردم به خیابانها ریخته و علیه شاه شعار دادند. در آن تظاهرات، مجسمههای محمدرضا و رضاخان در بهارستان و میدان مخبرالدوله تهران به زیر کشیده شد. اما روایت جالب پیرمردها و پدربزرگهایی که ۲۸ مرداد ۳۲ را در تهران دیدهاند، درباره بیوفایی برخی از مردم و کثیف بودن سیاست جالب است که «عدهای صبح درود بر مصدق میگفتند و عصر همان روز، شعار مرگ بر مصدق سر میدادند» به هر حال در شرایطی که به تعبیر اینگه بیهان، دولت مصدق در خواب تشکیل جمهوری بود، کودتای ۲۸ مرداد یا ۱۹ اوت، هرلحظه بیشتر شکل میگرفت. به این ترتیب عوامل کودتا در پستها و مسئولیتهای خود قرار گرفته و آماده عمل شدند. صبح روز ۱۹ اوت بود که عوامل کودتا و زاهدی در داخل، عملیات خود را اجرا کردند و شهر تهران و رادیو تهران را تا ساعت ۱۵ آن روز تصرف کردند.
محقق آلمانی کتاب «پهلوی استوری» به جز مقامات نظامی و قرائت فرمان نخستوزیری زاهدی از رادیو، از شعبان بیمخ و دار و دستهاش، ملکه اعتضادی و جمعی از فواحش شهر نو، به عنوان عناصر حمله به خانه مصدق و چهارراه حشمتالدوله نام میبرد. بین برخی از فواحش و زنهای اصطلاحا یکهبزن عامل در کودتا، عموما نام «پری بلنده» را شنیدهایم. مصدق و تنی چند از همراهانش پس از حمله، به خانه فردی به نام مهندس معظمی پناه بردند اما تا غروب روز بعد یعنی پنجشنبه ۲۹ مرداد محل اختفایش به عناصر و فرماندهان کودتا معرفی شد. برای بازداشت مصدق غلامرضا مجید، لات معروف تهرانی و سرپرست باشگاه ورزشی ببر، به همراه ۴ جیپ ارتشی اعزام میشود که مصدق و همراهانش را دستگیر و به شهربانی تحویل میدهند.
فرار موقت شاه و ثریا بیش از ۳ روز طول نکشید و پس از پیروزی کودتا، زاهدی با ارسال تلگرافی برای او از امن بودن فضا و برطرف شدن خطر مصدق خبر داد.
یادداشتهای مامور آمریکایی کودتا
کرومیت روزولت درباره پیروزی کودتا در یادداشتهای خود نوشته است:
«این اقدام مهم با سرعت و به موقع، با سازمان دادن نیروهای مخالف مصدق و در محیطی فوقالعاده تهدیدآمیز انجام گرفت... اجرای کودتا از نظر سیا یک امر حیاتی بود. چون عوامل دیگری هم نظیر ایرانیان طرفدار شاه و انگلیسها نیز با فکر کودتا بازی میکردند. با این تفاوت که ایرانیها سازماننیافته بودند و انگلیسیها هم به دلیل آنکه مصدق آنها را از ایران بیرون کرده بود شانس زیادی نداشتند... برای زمانبندی و سازماندادن کودتا، من اواخر زمستان مخفیانه وارد ایران شدم. ژوئیه همان سال یعنی در سفر اخیر، به اتفاق یکی از دوستان، با یک اتومبیل آمریکایی و با اسم مستعار لاگریج از طریق بغداد به ایران مراجعت کردم.
در تهران به خانهای واقع در ناحیه کوهستانی شهر (احتمالا شمیران) ورود کردم و در آنجا سرگرم رتق و فتق امور در ارتباط با کودتا شدم. من با خود یک میلیون دلار آورده بودم. کمتر از ۷۵۰۰۰ دلار آن را برای راه انداختن تظاهرات خرج کردیم و باقیمانده را به سفارت آمریکا سپردیم. چندی بعد امانتی را از سفارت باز پس گرفته، کلا به اختیار شخص شاه گذاشتیم. ۷۵۰۰۰ دلار هزینه تظاهرات به شبکهای شامل سهنفر آمریکایی و پنج نفر ایرانی تحویل داده شد. ایرانیان در راس شبکه شاخهوار با صد نفر دیگر ارتباط داشتند. آنها پول را به توسط گروهی که قبلا تشکیل یافته بودند میان مردم تقسیم کردند. در آن گیرودار، از هویت حقیقی من تنها سه نفر باخبر بودند. یکی از آنها خود شاه بود. من به ملاقات او رفتم و پیشنهاد دادم مصدق را عزل کند و سرلشگر فضلالله زاهدی را به نخستوزیری منصوب نماید. شاه با مسرت پیشنهادم را قبول کرد. فقط خواست اطمینان حاصل کند که از حمایت آمریکا برخوردار است، زیرا با توجه به احترام و پذیرایی شاهانهای که ترومن و دین آچسن (رئیس جمهور و وزیر خارجه وقت آمریکا) در آمریکا از مصدق به عمل آورده بودند، از آن بیم داشت که مبادا سیاست آمریکا ناگاه تغییر کند و حمایت از مصدق، جایگزین حمایت از او بشود. من اطمینانهای لازم را به او دادم. بعد سرگرم تدارکات شدیم. طرح کودتا کاملا محرمانه تنظیم شد. سوای چند افسر مورد اعتماد، شخص دیگری از آن اطلاع نداشت. صلاح دیده بودیم لوی هندرسن سفیر آمریکا در ایران، در اثنای کودتا از تهران دور بماند. بعد از رفتن هندرسن من به نهانگاهی که در ناحیه کوهستانی تهران داشتم رفتم و از آنجا با افسران شاهدوست تماس برقرار کردم. دو هفته بعد از ورود من به ایران، برابر نقشه، شاه مصدق را معزول و زاهدی را نخستوزیر کرد. اما مصدق حاضر نشد کنارهگیری کند و در مقابل شاه و ایادی او جبههگیری کرد.
من که چنین واکنشی را پیشبینی کرده بودم، گروهی از افسران شاهدوست را در محلی که سیا تعیین کرده بود و در مجاورت سفارت آمریکا قرار داشت مخفی کردم. سپس شاه تهران را ترک کرد. من به او سپرده بودم: - از آنجایی که بعید نیست کودتا به دلایلی یک بار دیگر شکست بخورد، بهتر است شما به بغداد بروید و در آنجا منتظر نتیجه بمانید.»
قسمت پایانی این بخش از یادداشتهای روزولت جالب است که گزارش را با آن به پایان میبریم:
«ولی کودتا بخوبی موفق شد. شاه به تهران بازگشت _ من و زاهدی به او تلگراف زدیم به تهران برگردد.» (صفحه ۱۱۸ کتاب پهلوی استوری)
منبع: مهر