گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: اخلاق اسلامی ملاکهای بسیاری را برای ازدواج آسان معرفی کرده که سعادت را در سایه آن ملاک تضمین کرده است. یکی از ملاکها سختگیری نکردن است، که شاید بی توجهی به آن دومین مانع ازدواج محسوب میشود. این سعادت برای هرکس معانی مختلفی میتواند داشته باشد. برخی مادیات و برخی معنویات را سعادت میدانند؛ اما آدمهای بسیاری هستند که عاقبت بخیری را سعادت میدانند، حتی اگر عمر زندگیشان بسیار کوتاه باشد.
در سالهای نه چندان دور ستارگانی میدرخشیدند که تمام اعمال، اخلاق و رفتارهایشان برگرفته از رهنمودهای اسلامی بود. شهید «قاسم طاهرنیا» یکی از این ستارگان است. وی متولد ۱۳۳۲ در شهرستان «بم» استان «کرمان» است. جوانی رعنا، ورزشکار و ماهر. وی که در ۲۴ سالگی زندگی مشترک بسیار ساده خود را آغاز میکند، پس از ده ماه زندگی، در بیست و هشتمین روز مردادماه سال ۱۳۵۸ به شهادت میرسد. در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با «زهرا هاشمی» همسر شهید «قاسم طاهرنیا» میخوانید:
دفاع پرس: از نحوه آشنایی خود با شهید بگویید؟
با همدیگر همسایه بودیم. وی جوانی ۲۴ ساله بود که در گارد جاویدان فعالیت داشت. من هم دانش آموز دبیرستانی بودم. ارتباطات قاسم با خانواده من به نحوی بود که تمام اتفاقات و حتی خاطرات خواستگاریاش را تعریف میکرد. وی متوجه شده بود که من مدتی است یک خواستگار با شرایط مناسب دارم، به همین دلیل یک روز درحالیکه داشتم به مدرسه میرفتم، دیدم در منزل ما نشسته و با مادرم صحبت میکند. پس از سلام و احوال پرسی گفت، «شما قصد ازدواج دارید؟» پاسخ منفی من سبب شد ادامه دهد، «فرد دیگری نیز میخواهد از شما خواستگاری کند!» با تعجب پرسیدم، «چه کسی است؟» قاسم پاسخ داد، «وی را میشناسید.» میخواستم مطمئن شوم که درست حدس میزنم، گفتم، «نام وی چیست؟ او را تایید میکنید؟» پاسخ مثبتی داد و نام خود را روی یک کاغذ نوشت. حیا مانع آن شد که درخواست خود را مستقیم به زبان بیآورد. همان روز مادرم قاسم را تایید کرد و تا مدرسه باهم صحبت و تاریخ عقد را مشخص کردیم و به همین سادگی تصمیم به ازدواج گرفتیم.
دفاع پرس: زندگی ساده شما چگونه آغاز شد؟
مراسم عقد بسیار ساده برگزار شد. تنها خرید ما یک جفت حلقه و آینه و شمعدانی بود که من پسندیدم و قاسم بدون آنکه به قیمتش توجه کند، آن را خرید. برای آغاز زندگی مشترک نیز یکی از اتاقهای منزل پدرم را اجاره کردیم. آن هم اتاقی که ۱۲ متر بیشتر نداشت. کمی هم اقلام مورد نیاز زندگی را خریدیم و بدون آنکه جشن عروسی بگیریم، زندگی ساده خود را آغاز کردیم.
دفاع پرس: بارزترین خصوصیت اخلاقی شهید چه بود؟
قاسم بسیار خوددار بود و زیاد صحبت نمیکرد. وی در ولایت ذوب شده بود. هر روز عکس حضرت امام خمینی (ره) را نگاه میکرد. گردن خود را نشان میداد و میگفت، «این شاهرگم را برای شما گذاشتهام.»
دفاع پرس: چه مدت زندگی مشترک شما طول کشید؟
کل زندگی مشترک ما از روزی که عقد کردیم تا روزی که قاسم به شهادت رسید، ده ماه بیشتر طول نکشید که چهار ماه آن را در ماموریت بود. حاصل شش ماه زندگی مشترک ما دختری است که پس از شهادت پدر متولد شد.
دفاع پرس: از خاطرات آخرین روزهای زندگی مشترک خود بگویید؟
ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۸ بود. هرچند که باردار بودم، اما همراه خانواده روزه میگرفتم. هرشب در منزل مادرم افطار میکردیم. دوازدهمین روز از ماه رمضان بود که قاسم گفت، «امشب در منزل خود افطار میکنیم.» قبول کردم. روزهای طولانی مرداد ماه بود. نزدیک افطار قاسم با دستان پر آمد. هرچه که در بازار دیده، خریده بود به نحویکه دیگر یخچال گنجایش نداشت. تعجب کردم که چرا آنقدر میوه و گوشت خریده است؟! کمی که گذشت شروع به صحبت کرد، «من به ماموریتی در ارومیه اعزام میشوم که دیگر برگشتی برای من نیست.» تصور کردم که مثل همیشه شوخی میکند. مدتی گذشت. شروع به جدا کردن درجات نظامی از لباسهای خود شد. با تعجب پرسیدم، «چرا درجات نظامیات را جدا میکنی؟» گفت، «دیگر به آنها احتیاج ندارم.» حتی درجات نظامی خود را جدا کرد و در سطل زباله انداخت. جنگ آغاز نشده بود و جنگ کردستان یک درگیری داخلی بود. باورم نمیشد که شاید آخرین صحبتهای ما باشد. ساعت چهار صبح بود که من را صدا کرد و گفت، «دارم میروم.» و رفت... حتی در خیابان هم به یکی از همسایهها گفته بود که این ماموریت برای من بازگشتی ندارد.
دفاع پرس: چه زمانی به شهادت رسیدند؟
نه روز پس از اعزام، ۲۸ مردادماه ۱۳۵۸ که مصادف با بیست و یکمین روز از ماه مبارک رمضان بود، به شهادت رسید. پیکر مطهرش سه روز روی زمین باقی مانده بود.
انتهای پیام/ ۷۱۱