به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، زمانی که عراق با حمایت استکبار جهانی به ایران حمله کرد؛ اقشار مختلف مردم از همان روزهای اول به صورت خودجوش وارد صحنه کارزار شدند و سدی عظیم در مقابل ارتش مجهز عراق به وجود آوردند.
آتش نشانان نیز با توجه به گستردگی فعالیتها و نوع تخصصی که داشتند پا در رکاب عرصه جنگ گذاشتند.مردانی که قبل از جنگ نیز برای عرصه های سخت آموزش دیده و کار کرده بودند؛ میتوانستند در لحظههای سخت نبرد نیز به خوبی ظاهر شده و به فعالیت بپردازند.
خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس در این خصوص با «مریم صالحی» فرزند شهید آتش نشان «محمدحسین صالحی» گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید:
دیدن عکس پدرشهید یاد سایر شهدای آتش نشان را زنده نگه میدارد
من در همان مرکز آتش نشانی که پدرم سالها پیش خدمت کرده و بعداز شهادت مادرم به مدت 23 سال مشغول به کار بوده کار میکنم و افتخار بزرگی نصیبم شده است؛ زیرا با حضورم یاد پدرشهیدم در محل کارش زنده می شود.
پدرم متولد سوم اسفند سال 1320، فردی مومن ،خوش اخلاق و آرام بود و در هر فرصت کوتاهی به قرائت قرآن میپرداخت.
روز اول عید به عیادت بیماران بیمارستان میرفت
پدرم هرسال بعداز تحویل سال به عیادت بیماران در بیمارستان میرفت. یادم میآید با پدرم چند بار به همراه دختر همسایهمان با خریدن گل و شیرینی در ایام سال تحویل و بعد ازآن به عیادت بیماران رفتیم.
به نماز اول وقت و خواندن قرآن خیلی مقید بود، همیشه به مادرم سفارش بچه ها را میکرد که ضمن مراقبت هرگز با تندی با ما رفتار نکند؛ زیرا پدرم فوق العاده صبور و آرام بود. ما را هیچ وقت دعوا نکرد. هرگز عصبانیت پدر خود را ندیدیم و حتی دوستان پدرم میگویند چهره ناراحت و عصبانی اش را ندیدهاند. به حلال و حرام خیلی توجه میکرد .
آخرین باری که پدرم به جبهه رفت و دیگر برنگشت
بیشتر از همه کارها جبهه رفتن های پدرم به یادم میآید پدرم را همیشه میدیدیم که ساکش را برمیدارد و سریع از درب خانه خارج میشود. دفعه آخر که پدرم به جبهه میرفت مادرم به پدرم گفت: «نرو، چگونه مرا با چند بچه کوچک تنها میگذاری و میروی من نمیتوانم آنها را به تنهایی بزرگ کنم » پدرم در جواب گفت: «فردا همین بچه ها که بزرگ شوند میگویند چرا حرکتی نکردید تا مملکت به دست اجنبی نیفتد آن وقت چه جواب بدهم؟»
پدرم در حال خداحافظی سفارشمان رابرای عید به مادرم کرد
پدرم سفارشمان را به مادرم کرد که لباس و کفش عید را حتما برایمان بخرد ولی قبل از اقدام به خرید خبرشهادت پدرم را آوردند.
پدرم یک بار ولی مادرم چندبار شهید شد
مادرم تا 23 سال بعداز شهادت پدرم در مرکز آتش نشانی کار میکرد، برای این که بتواند چهار فرزند خود را با با آبرو بزرگ کند بار همه سختیها و مشکلات را به تنهایی به دوش کشید، زمانی که بزرگ شدم دیدم چه قدر به مادرم تنهایی سخت گذشته است ولی همیشه با توکل به خدا و صبر مسیر زندگیاش را طی کرد. در هنگام ازدواج،برای کار کردن در اجتماع و حتی زمان درس خواندن در دانشگاه، نبودن پدر خیلی سخت بود و به طور یقین به مادرم بیش از ما (فرزندان) سخت گذشت.
شهادت
زمانی که خبرشهادت پدرم را دادند با همان سن کم فهمیدم که دیگر پدرم را نمیبینم و به خانه برنمیگردد روز بعد پیکر پدرم را به خانه آوردند با همان چهره آرام و دوست داشتنی ،صورتش سوخته و چشمانش نیمه باز بود. زمانی که به معراج شهدا رسیدیم دیدم پدرم را در پرچم سه رنگ پیچیدهاند سیل اشک از چشمهایم جاری بود ،دلم هنوز برای پدرم تنگ است.
بعداز شهادت پدرم مرتب سرمزارش میرفتم
مزار پدرم مامن و ماوای همه تنهایی و بیقراریهایم بود هر زمانی که ناراحت و دلتنگ پدرم میشدم ساعتی در کنار مزار پدرم نشسته و درد و دل می کردم، گویی مشکلم حل شده و دلتنگیام کمتر شده است.
زمانی که خانه نبودم میدانستند کجا هستم و این کار مرهمی بردردهای دل سوخته و تکیه گاهی برای بی پدری و تنهاییام شد. در تمام طول زندگی جای خالی پدرم را احساس کردم زمان ازدواج، قبولی دانشگاه و حتی سرکار رفتن فقط اشک ریختم و گفتم پدر کجایی تا کمکم کنی.
زمانی که به کار پدرم و همرزمانش فکر می کنم که چگونه با وجود همسر و فرزند، دل از همه هستی خود برای حفظ دین و کشور خود بریدند، ایمان و مردانگی آنها را تحسین کرده و به فرزند شهید بودن افتخار میکنم، امیدوارم بتوانیم به حفظ ارزشها و ترویج سیره شهدا آن گونه که شایسته است بپردازیم.
پدرم 25 بهمن سال 1364 به شهادت رسید.
انتهای پیام/ 191