بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛

شاهکار «ابراهیم» و همرزمانش در مقابله با تانک‌ها

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم» آمده است: «این جوان با اینکه هیچ‌کدام از دوره‌های نظامی را ندیده، هم بسیار ورزیده است، هم مسائل نظامی را خیلی خوب می‌فهمد.»
کد خبر: ۳۰۸۲۵۷
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۳:۴۴ - 10September 2018

به‌راستی که «ابراهیم» آدم عجیبی بودبه گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌‌ پرس، از صدر اسلام تا امروز، دیار سلمان فارسی، بی‌شمار جوانان رشیدی را که در راه حق جانفشانی کرده‌اند، به خود دیده است. به راستی که تولد «ابراهیم» برگ زرینی در تاریخ انقلاب است؛ زیرا با مطالعه سرگذشت زندگی شهید «ابراهیم هادی» به یک انسان کامل در همه زمینه‌های زندگی می‌رسیم.

شهید هادی چهارمین فرزند خانواده بود. پدرش مشهدی محمدحسین به ابراهیم علاقه خاصی داشت. ابراهیم نیز منزلت پدر خویش را به‌خوبی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند.

ابراهیم نوجوانی بیش نبود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن‌جا بود که هم‌چون مردان بزرگ، زندگی‌اش را به پیش برد.

در ادامه بُرش‌هایی از کتاب «سلام بر ابراهیم» را می‌خوانید:

«هشتمین روز مهرماه با بچه‌های معاونت عملیات سپاه راهی منطقه شدیم. در راه در مقر سپاه همدان توقف کوتاهی کردیم. موقع اذان ظهر بود. برادر بروجردی که به همراه نیرو‌های سپاه راهی منطقه بود را در همان مکان ملاقات کردیم. ابراهیم مشغول گفتن اذان بود. بچه‌ها برای نماز آماده می‌شدند. حالت معنوی عجیبی در بچه‌ها ایجاد شد. محمد بروجردی گفت: امیر آقا، این ابراهیم بچه کجاست؟ گفتم: بچه‌محل خودمونه، سمت هفده شهریور و میدان خراسان. برادر بروجردی ادامه داد: عجب صدایی داره. یکی دو بار تو منطقه دیدمش، جوان پر دل و جراتیه. بعد ادامه داد: اگه تونستی بیارش پیش خودمون کرمانشاه.

نماز جماعت برگزار شد و حرکت کردیم. بار دوم بود که به سرپل ذهاب می‌آمدیم. اصغر وصالی نیرو‌ها را آرایش داده بود. بعد از آن منطقه به یک ثبات و پایداری رسید. اصغر از فرماندهان بسیار شجاع و دلاور بود. ابراهیم بسیار به او علاقه داشت. او همیشه می‌گفت: چریکی به شجاعت و دلاوری و مدیریت اصغر ندیده‌ام. اصغر حتی همسرش را به جبهه آورده و با اتومبیل پیکان خودش که شبیه انبار مهماته، به همه جبهه‌ها سر می‌زنه. اصغر هم چنین حالتی نسبت به ابراهیم داشت. یک‌بار که قصد شناسایی و انجام عملیات داشت به ابراهیم گفت: آماده باش برویم شناسایی. اصغر وقتی از شناسایی برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگیده‌ام. کل درگیری‌های سال 58 کردستان را در منطقه بودم، اما این جوان با اینکه هیچ‌کدام از دوره‌های نظامی را ندیده، هم بسیار ورزیده است، هم مسائل نظامی را خیلی خوب می‌فهمد. برای همین در طراحی عملیات‌ها از ابراهیم کمک می‌گرفت. آن‌ها در یکی از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانک دشمن را منهدم کردند و تعدادی از نیرو‌های دشمن را اسیر گرفتند.

اصغر وصالی یکی از ساختمان‌های پادگان ابوذر را برای نیرو‌های داوطلب و رزمنده آماده کرد و با ثبت‌نام مشخصات افراد و تقسیم آن‌ها، نظم خاصی در شهر ایجاد کرد. وقتی شهر کمی آرامش پیدا کرد، ابراهیم به همراه دیگر رزمنده‌ها ورزش باستانی را برپا کرد. هر روز صبح ابراهیم با یک قابلمه ضرب می‌گرفت و با صدای گرمِ خودش می‌خواند. اصغر هم میان‌دار ورزش شده بود، اسلحه «ژ.3» هم شده بود میل، با پوکه توپ و تعدادی دیگر از سلاح‌ها، وسایل ورزشی را درست کرده بودند. یکی از فرماندهان می‌گفت: آن‌روز‌ها خیلی از مردم که در شهر مانده بودند، پرستاران بیمارستان و بچه‌های رزمنده، صبح‌ها به محل ورزش باستانی می‌آمدند. ابراهیم با آن صدای رسا می‌خواند و اصغر هم میان‌دار ورزش بود. به این ترتیب آن‌ها روح زندگی و امید را ایجاد می‌کردند. راستی که ابراهیم انسان عجیبی بود.

امام صادق (ع) می‌فرماید: «هرکار نیکی که بنده‌ای انجام می‌دهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب» زیرا آن‌قدر پر اهمیت است که خداوند ثواب آن را معلوم نکرده و فرموده: «پهلویشان از بستر‌ها جدا می‌شود و هیچکس نمی‌داند به پاداش آن‌چه کرده‌اند؛ چه چیزی برای آن‌ها ذخیره کرده‌ام». همان دوران کوتاهِ سرپل ذهاب، ابراهیم معمولا یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار می‌شد و به قصد سر زدن به بچه‌ها از محل استراحت دور می‌شد. اما من شک نداشتم که از بیداری سحر لذت می‌برد و مشغول نماز شب می‌شد. یک‌بار ابراهیم را دیدم. یک ساعت مانده به اذان صبح، به سختی ظرف آب تهیه کرد و برای غسل و نماز شب از آن استفاده نمود.»

راوی: امیر منجر

انتهای پیام/ 114

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار