به گزارش خبرنگار ساجد، بسیجی شهید «مرتضی سنگتراش» در تاریخ یکم مرداد ۱۳۴۵ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ نهم بهمن ۱۳۶۶ در عملیات بیت المقدس ۲ در منطقه ماووت عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن دستنوشتهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است را در ادامه میخوانید:
«امروز چهارم فروردین ۱۳۶۵ است. قرار است یکی از برادران عقیدتی لشکر جهت کلاس احکام و اخلاق، به سنگر ما بیاید، بچهها سنگر را تر و تمیز کردند و همه داخل سنگر جمع شدند. نورانیت عجیبی در سنگر حکم فرما بود. آن برادر آمد و قدری هم صحبت کرد و تا موقع نماز در سنگر ما بود.
بعد از ناهار هم گفتند برادر رنجه، مسئول دسته بیاید و برای بچهها صحبت کند. او نیز آمد و قدری از موقعیت ما در خط و همچنین دشمن، برای ما گفت و یادآوری کرد که امشب قرار است چند نفر از بچههای تخریب، داخل میدان مین بروند تا پیکر یکی از شهدا را که هفته پیش برای باز کردن معبر به میدان مین رفته و در اثر انفجار مین شهید شده بود، به عقب بیاورند و از ما خواستهاند که با آنان همکاری کنیم. صحبتهای برادر رنجه تمام شد؛ ولی هنوز ما از او دل نکنده بودیم.
بچّهها سوالات متفرقه از او پرسیدند و او هم به آرامی پاسخ داد. او قیافه جذاب و خوشرویی داشت. همچنین خیلی شیرین صحبت میکرد. میگفتند که بچه آبادان است و از بچههای قدیمی جنگ. غروب، خیلی زودتر از روزهای پیش، گرد تاریکی در آسمان پاشید. پاس من، ساعت ۷ بود. نماز را در سنگر پایین خواندم و بعد از بستن تجهیزات، راهی سنگر شب شدم.
امشب باران میبارد. صدای رعد و بارش باران، در داخل سنگر هم به گوش میرسد. بعضی مواقع، انسان آن را با صدای خمپاره اشتباه میگیرد. رفتم سر پُست. بوی خاک بخاطر بارش باران، همه جا را پُر کرده بود. شب بسیار خوبی بود. بچهها در داخل سنگر و زیر باران رحمت بودند و ابرها هم با برقشان فلاش میزدند و آسمان نیز از آن لحظه که همه در شکر نعمتهای الهی فرو رفته بودند، عکس یادگاری میگرفت.
برای برگشت به سنگر شب -بعد از اتمام پاس- متوجه شدم که تمام کانالها را آب گرفته. پوتینها تا ساق داخل گِل میشد و راه رفتن در آنجا خیلی مشکل بود. خودم را به سنگر شب رساندم و بعد از بازکردن تجهیزات رفتم زیر پتو تا استراحت کنم.
دیشب، مهدی را در خواب دیدم. خواب دیدم که داریم جایی را چراغانی و پلاکارد نصب میکنیم.»
انتهای پیام/ 900