به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، انتشارات نیستان یکی از پُر کارترین ناشران حوزه ادبیات دینی است که توانسته بیشترین آثار مرتبط با حادثه عاشورا را منتشر کند. در این گزارش هفت اثر منتشر شده این انتشارات درباره عاشورا به مناسبت ماه محرم و صفر معرفی میشود.
فردا مسافرم
«فردا مسافرم» داستانی عاشقانه را در دل روزهای پر مصیبت پس از واقعه عاشورا روایت میکند.
دختری عاشق پیشه از اهالی کوفه که پدرش روزگاری نه چندان دور سفیر امام علی (ع) بوده و برای حرب با دشمنان حسین از کوفه خارج شده است. پدر، اما چند روزی پس از عاشورا به خانه بازگشته و از شدت و حیرت از آنچه دیده قادر به صحبت نیست و در همین حین کاروان اسرای اهل بیت (ع) نیز به شهر وارد میشود و دختر به دیدار آنان میشتابند و از زبان آنها به روایت از آنچه رخ داده میپردازد.
داستان، اما در این اندازه خلاصه نمیشود. بخشهای قابل توجهی از متن داستان روایتی است از زندگی برخی از شخصیتهای خاندان نبوی. نویسنده در فصولی از رمانش با بازگشت به گذشته و روایت سرگذشت تاریخی برخی از چهرههای خاندان نبوی سعی دارد تا برخی از خصوصیات آنها را که از ازل در درونشان نشسته را به قلم و کلمه بکشاند.
فردا مسافرم رمانی است عاشقانه که سه لایه از عشق را برای مخاطب خود معرفی میکند. عشقی قهرمان داستان به پسری کوفی که از امضا کنندگان نامه دعوت حسینبن علی (ع) به کوفه است، عشقی که اسرا و خانواده شهدای عاشورا به خاندان خود ابراز میکنند که بسیار سوزنده و در عین حال شیرین است و عشقی که فرزندان و پدران خاندان اهل بیت (ع) نسبت به آنها ابراز میداشتهاند.
سه روایت از مردی که خدا دوست داشت او را کشته ببیند
کتاب «سه روایت از مردی که خدا دوست داشت او را کشته ببیند» شامل سه روایت از زندگی امام حسین (ع) در مسیر رسیدن به کربلا و نیز در ایام حضور در این مکان تا شهادت میباشد.
داوود غفارزادگان در این کتاب تلاش بسیاری کرده است تا از منظر زبانی به متنی با رنگ و بوی و حال و هوای تاریخی دست پیدا کند؛ متنی که خوانش آن مانند قدم زدن در پسکوچههای تاریخ برای به تماشا نشستن رخدادهای آن است. او کلمات و عباراتی را استخدام میکند که از سویی دارای استواری بیان است و از سوی دیگر حریم و ساختار تاریخ را برای روایت شدن در خود محفوظ نگاه میدارد و به همین اعتبار کتاب «سه روایت از مردی که خدا دوست داشت او را کشته ببیند» را میتوان نمونهای قابل تأمل از ادبیات تاریخی دانست که مسیر حرکت کاروان امام حسین (ع) از مدینه به سمت کوفه را بازخوانی میکند و با زبان روایت داستانی نظرگاه خود را با رعایت امانت و به شکل بیانی تازهای با مخاطبانش در میان میگذارد و او را به کشف دنیایی تازه که خود آن را شکل داده دعوت میکند.
از دیار حبیب
از دیار حبیب، رمانی است کوتاه که گوشه هایی از زندگی حبیب بن مظاهر یار سالخوردهی حضرت سیدالشهدا (ع) را به تصویر میکشد؛ البته قسمت اعظم آن، به شهادت حبیب در کربلا اختصاص دارد و وصف عشق و شیدایی او به امام زمانش. داستان از زاویه دید دانای کل روایت میشود و به 10 بخش تقسیم شده است. داستان از جایی آغاز میشود که حبیب بن مظاهر و میثم تمّار در ملاقاتی، مقابل چشم عدهای از مردم، هر یک از عاقبت کار آن دیگری و چگونگی شهادتش خبر میدهند و از هم جدا میشوند.
بخشی از کتاب
جان در قفس تن حبیب، بی تابی میکند. حبیب، به حال خود نیست. انگار رخت پیری را کنده است، در چشمهی عشق، وضوی ارادت گرفته است و یکباره جوان شده است. جوانی که خویش را به تمامی از یاد برده است و لجام دل به دست عشق سپرده است. هیچ کس حبیب را تا کنون به این حال ندیده است، گاهی آن میکشد، گاهی نگاهی به خیام حرم میاندازد، گاهی به افق چشم میدوزد، گاهی خود را در نگاه معشوق گم میکند، گاهی میگرید و گاهی میخندد.
فصل شیدایی لیلاها
کتاب فصل «شیدایی لیلاها»، شامل روایت هفت نفر در واقعه عاشورا میباشد. روایت آنهایی که کمتر میشناسیم و کمتر شنیدهایم از روزگارشان. افرادی هم از یاران امام و هم از جبهه دشمن، افرادی چون زهیر بن قین، ضحاک بن عبدالله مشرفی، حر بن یزید ریاحی، عبید الله بن حر جعفی، عمرو بن قرظه انصاری، شبث بن ربعی و نفر هفتم...
دقایقی نگذشته که امام مردی را میبیند که از دور پیاده میآید. عنان اسب در دست... کفشهای رزم بر گردن آویخته... برهنه پا... سپرواژگون... چهره پوشانده... که شمشیر بر زمین می کشد و میآید...
زهیر و حبیب پر سوال، چشم به هم میدوزند و قصد آن میکنند که پیش روند و... امام مانع میشود. مرد نزدیک میآید و پیش از هر سخنی، خودش را در پای امام میاندازد:
_بابی برای توبه به رویم گشوده هست؟ راهی برای رسیدن به غفران، از پی این معصیت یافت میشود؟ من که راه بر پسر پیامبر بستم... من که ترس و تهدید نشاندم در دل خاندان رسول... من که. بابی برای توبه به رویم گشوده...
_آخر آمدی؟
لبخند مهربانی بر چهره امام مینشیند:
_سر بالا بگیر حر... توبهات پذیرفته... چقدر محبوبی اکنون، که خدا توبه کنندگان را بسیار دوست دارد...
امام دست بر سر حر میکشد، روبنده از چهرهاش میگیرد، کفش از گردنش بر میدارد و خاک آن بر زمین میریزد و مقابل حر میگذارد:
_سر بالا بگیر حر... این جا همیشه دری برای باز آمدن، گشوده است و آغوشی برای برگشتن، گشاده...
امام 2 دست بر شانههای حر میگذارد:
منتظرت بودیم... خدای تعالی را هزار حمد که عاقبتت به خیر شد... تا بهشت راهی نمانده..
کتاب صوتی این اثر، به روایت مصطفی رحماندوست، شاهین علائی نژاد، غلامحسین مراقبی و .... با آهنگسازی و تنظیم مهدی زارع، توسط نشر صوتی موسسه نوین کتاب گویا منتشر شده است.
دوستان خوب نیستان، برای راحتی شما، به مدت یک ماه ارسال کتاب از سایت نیستان رایگان هست و میتونین با خیال راحت کتابهایی که مد نظرتون هست رو سفارش بدین و بدون پرداخت هزینه ارسال، در عرض دو الی سه روز کاری تحویل بگیرید.
«آثار و برکات امام حسین (علیه السلام) در دنیا»
کتاب «آثار و برکات امام حسین (علیه السلام) در دنیا» از آثار سترگ مفسر و اندیشمند بزرگ جهان تشیع، السید الهاشم الناجی الموسوی الجزایری است که در متن خود با استناد به احادیث و روایات متعدد نقل شده از ائمه معصومین (ع) به بررسی برکتهای وجودی تولد، حیات و شهادت امام حسین (ع) پرداخته است.
این کتاب که نسخه اصلی آن به زبان عربی نگارش یافته است، به کوشش استاد محمود مهدوی دامغانی، استادیار و دانشیار دانشکدههای الهیات و ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد به زبان فارسی ترجمه و از سوی انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
این کتاب که در 14 فصل تدوین شده است و فصل مشترک تمامی فصول آن نیز بررسی برکات وجودی زندگی سیدالشهداء (ع) است که شامل فصول موضوعی زیر است: آثار و برکات وجودی امام حسین (ع) از تولد تا شهادت، پس از شهادت، زیارت حرم و بارگاه و قتلگاه ایشان، تربت و خاک مقدس ایشان، برکات کربلای مقدس، زیارت کردن و سلام دادن به امام شهید، برپا داشتن سوگواری و خواندن مقتل، سرودن شعر در مرثیه شهادت امام، گریستن و مویه کردن بر امام، لعن فرستادن بر قاتلان شهدای کربلا، دوستی و مهرورزی با حضرت و نامگذاری به نام مقدس ایشان…
حضرت سکینه (س) اسطوره ادب و عرفان
سخن گفتن در مورد حضرت سکینه، دختر سیدالشهدا علیه السلام دشوار و در عین حال جالب است. از آن جهت دشوار است که متون تاریخی در مورد ایشان، هم اندک است و هم مشوش. از آن جهت جالب است که با شخصیت و موقعیت دختری از خاندان نبوت بیشتر آشنا میشویم. به نقل از متون تاریخی، امام حسین علیه السلام آنچنان انس و علاقه ویژهای به این دختر خویش داشتند که باعث شگفتی دیگران میشد.
کتاب حاضر از سه بخش تشکیل شده است. بخش نخست ترجه منتخبی از کتاب «بیوگرافی خانمهای خاندان نبوت» است که توسط خانم دکتر بنت النشاطی (استاد دانشگاه مغرب) به رشته تحریر درآمده است. بخش دوم اشارهای است کوتاه به برخی لحظهها و برشهای زندگی و شخصیت حضرت سکینه بر اساس متون موجود که به طور ضمنی حاوی برخی صحنه هایی است که ایشان دیده و حضور داشته است.
بخش سوم حاوی برداشت نویسنده از مطالعه متون مختلف در مورد این بزرگوار است که تحت عنوان «تحلیلی کوتاه از موقعیت حضرت سکینه» در متن آمده و پس از آن، در پیوست، ذکری از فرزندان حضرت امام حسین علیه السلام شده که بر اساس متون شیعی گردآوری گردیده است. مطالعه این اثر کمحجم و پرمحتوا به پژوهشگران و دوستداران حضرت سیدالشهدا و خانواده ایشان توصیه میشود.
ماه به روایت آه
«ماه به روایت آه» روایتی از زندگانی و شخصیت حضرت ابوالفضل العباس(ع) – ماه بنی هاشم – است. نویسنده در این کتاب کوشیده تا از زبان دوازده راوی، ناگفتههایی از قبل و بعد از شهادت پرچمدار کربلا را با امانتداری، پایبندی به مستندات تاریخی و روایی و پرهیز از اغراق، روایت کند.
بر خلاف انتظار، در کتاب به شکل و شیوه ی شهادت حضرت ابوالفضل(ع) اشاره ای نشده و نویسنده عمدهی همت خود را صرف بازگویی و رازگشایی از اموری کرده که با وجود جذابیت برای مخاطب، متاسفانه کمتر بدانها پرداخته شده است؛ اموری همچون خانواده مادری، کودکی، ازدواج، فرزندان، برادران، حیطهی دانش و معرفت و جایگاه آن حضرت در میان اهل بیت و مسلمانان آن روزگار.
به جز یک راوی (زید بازرگان) تمام راویان کتاب (مسلم بن عقیل، فاطمه کلابیه، حضرت زینب، امام حسین علیه السلام، ام کلثوم، لبابه، عبدالله بن ابی محلّ، کزمان، شبث بن ربعی، سرجون و عبیدالله بن عباس) شخصیتهای واقعیاند.
پنج-شش ساله بودم که همراه مادرم و برخی زنان فامیل، به منزل زینب، دختر امیرمؤمنان علی رفتیم.
زنان از مشکلات و مسائلشان میگفتند و از بانو زینب پاسخ میشنیدند.
2 کنیز به پذیرایی از میهمانان و رسیدگی به امور منزل مشغول بودند؛ یکیشان زنی سیاه بود... و دیگری زنی جوان، زیبا، بلندبالا و بسیار مهربان که وقتی لبخند میزد، دندانهایش چون مروارید میدرخشید.
او با کسب اجازه از بانویش زینب، ما بچهها را به حیاط منزل برد تا به آرامی بازی کنیم.
وقتی به اتاق برگشتم، کنیز جذاب و مهربان، با ادب و شرم در حاشیه نشسته بود.
نتوانستم احساسم را پنهان کنم، روی پایش نشستم، دستش را گرفتم و با صدای بلند گفتم: «من شما را دوست دارم، شما خیلی کنیز خوب و مهربانی هستید.» مادرم و یکی-دوتن از زنان فامیل با خجالتزدگی از حرف من، برآشفتند که: «لبابه؟!»... مرا به گرمی در آغوش گرفت و بوسید و با چشمان به اشک نشسته و صدایی لرزان گفت: «ممنونم دختر قشنگم، کاش همینطور باشد، خدا کند کنیز خوبی باشم...» این خاطرهی اولین دیدار من با فاطمهی کلابیه، امالبنین بود...
انتهای پیام/ 121