به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، سردار اسماعیل قاآنی از معدود فرماندهان ارشد خراسانیاست که پس از شهادت سردار شهید شوشتری برای شناخت هرچه دقیقتر آن سردار شهید، مرجع پژوهشگران درباره سیره شهید شوشتری بوده و خواهد بود. مطلب زیر گزیدههایی از صحبتهای سردار قاآنی در مورد شهید شوشتری است تا پنجرهای متفاوت برای شناخت دیگر فرمانده شهید خراسانی، یعنی سردار شهید نورعلی شوشتری گشاید:
بزرگ تر متواضع
«... من هم طبیعتا در فضای ارتباط و تماسی که داشتم میتوانم از یک زاویه نگاه کنم، ممکن است خیلی زوایای دیگری هم باشد که ما چون از آنها نگاه نکردهایم تشخیصشان نمیدهیم. اولین چیزی که برخورد با شهید شوشتری کاملا توی ذهن جا میافتاد شأن بزرگتری و منش بزرگوارانه ایشان بود، یعنی ایشان هم بزرگتر بود- واقعا در همه زمینهها نه تنها به لحاظ سنی- و هم خود این بزرگتری را باور داشت و این شأن بزرگتری را برای خودش وظیفه تلقی میکرد. این طوری نبود که این بزرگتری را خواسته باشد و از آن مصرف کند. این بزرگتری برایش مسئولیت آورده بود و احساس میکرد چون شأن بزرگتری دارد باید به وظیفه بزرگتری خودش خوب عمل بکند.
این به نظرم از اولین شاخصههای روحی و رفتاری شهید بزرگوار شوشتری بود. شهید شوشتری این بزرگتری و این منش بزرگوارانهاش را از موضع قدرت هم اعمال نمیکرد. عمدتا با ارتباط بیشتر، صمیمیتر و با همان روحیه لطف و خندهای که همیشه به لب داشت ارتباط برقرار میکرد، با مخاطب خود- حالا هرکس که بود- متناسب با شأن خود آن فرد، رفتار میکرد، حالا کسی شأن بالاتری داشت، متناسب با شأن او یا کسی سنش کمتر بود یا مثلا شرایط دیگری داشت، متناسب با همان شرایط با او ارتباط برقرار میکرد.
اما کاملا مشخص بود این برقراری ارتباط از یک پختگی خاص برخوردار بود، این شهید بزرگوار، با هر فردی متناسب با خودش ارتباط برقرار میکرد؛ خیلی پخته و سنگین و وزین.»
حلال مشکلات
احساسمان این بود که خیلی از جاها اگر در کار مشکلی پیش بیاید شهید شوشتری و آقاییاش میتواند حلال مشکل باشد. این وضعیت را من در جنگ هم میدیدم که فرماندهان جنگ چه در قرارگاهها و چه این طرف و آن طرف، نسبت به شهید شوشتری چنین دیدگاهی داشتند.
احساسشان این بود که اگر شهید شوشتری در یک جبههای، یک قرارگاهی، لشکری خطی است، آن خط اطمینان بخش است و نگران کننده نیست. میگفتند «آنجا شوشتری حضور دارد، نمیگذارد مشکلی پیش بیاید، اگر مشکل پیش بیاید حلش میکند.».مسئولان جنگ که در قرارگاه و جاهای مختلف بودند یک چنین نگاهی به آقای شوشتری داشتند.
توکل و اعتماد به خداوند
اعتقاد به مبانی دینی، اطمینان میآورد. این مورد در مورد شهید شوشتری اگرچه بروز بیرونی نداشت اما قابل احساس بود، در تماسهای نزدیکتر آدم کاملا حس میشد که شهید شوشتری کار را با یک اطمینان و اعتقاد راسخ مبتنی بر مبانی دینی قبول کرده است.
در رابطه با برخی از کارها و پیشآمدها خیلی اعتقاد داشت و این طور قضاوت میکرد که فلان امکان فراهم شد و باید فلان عملیات یا رزمایش شروع شود.
این مسئله را در کارهای زیادی از شهید شوشتری میبینید. حتی وقتی که یک سری چیزها هم درست نبود بنا به ضرورت انجام آن کار با توجه به روح اعتقادیای که داشت، کار را شروع میکرد و معتقد بود که در حین کار هم میشود خیلی چیزها را درست کرد و خیلی چیزهای دیگر را هم خود خداوند ردیف میکند.
پس موضوع دومیکه باعث میشد همیشه برای کار، آمادگی و برنامهریزی دقیقی داشته باشد، نگاه اعتقادی و باور محکم به راه و مسیر و ماموریتش بود و بر همین اساس محکم حرکت میکرد.
نظم، سرلوحه امور
در کارها خیلی منضبط بود و ضمن اینکه به کار عمیق نگاه میکرد به انضباط آن هم خیلی توجه داشت.
لذا کسی که به انضباط اعتقاد دارد و آن را در کارش اعمال میکند و اول از همه هم خودش قواعد را رعایت میکند، رفتارش در فضای کار و تشکیلات کاری اثر میگذارد. تمام آنهایی که میخواستند با شهید شوشتری کار کنند، به واسطه همین اعتقاد و رفتار او میدانستند و احساس میکردند که باید مرتب و منظم باشند، حتی فرماندهان هم چنین احساسی داشتند.
برفرض یک مسئول تانک هم این احساس را داشت که در مجموعهای که کار میکند فرمانده از او توقع نظم دارد و اگر در سرکشی یا بازدیدی ببیند نقطه نظرات وفرامین اعمال نشده، مورد بازخواست قرار میگرفت؛ چرا که توقع انجام کار را به بهترین نحو از او داشت، همین خصلت از عوامل اصلی آمادگی و نظم تشکیلاتی محلهای مسئولیت سردار شوشتری بود.
خاطرهای از مدیریت اسلامی
در یکی از منطقههای غرب همان زمان که بعضی عملیاتها در محدوده غرب انجام میشد، محل عملیات، منطقهای کوهستانی بود و مشکلات مختلفی وجود داشت، راهها هم خیلی مناسب نبود. یک روز در خط ما که سردار شوشتری هم فرمانده قرارگاه آن منطقه بود، بنا شد یکی یا دو تا توپ را با هلیکوپتر ببریم و روی ارتفاعات مشرف به منطقه بگذاریم تا هنگام حمله هواپیماهای به اصطلاح PC7 عراق و به اصطلاح ما «قارقارکی»، آتش این توپها نگذارد این هواپیماها مثل قبل خیلی دقیق مواضع ما را بزنند. ناهماهنگ عمل کرد و توپ را در محل مورد نظر ما پیاده نکرد. توپ در جایی بود که اصلا مناسب قصدما نبود. همه تیمیکه قرار بود این کار را انجام دهند، توجیه شدند. خلبان که برمیگشت من خودم را به قرارگاه و به سردار شوشتری رساندم و آماده بودم که پس از بازگشت خلبان، برخورد خیلی تندی با او داشته باشم. سردار شوشتری ضمن اینکه حرف مرا قبول داشت و پذیرفته بود که خلبان بدعمل کرده اما بادرایت خاصی برخوردی داشت که همه آرام شدیم، ضمن اینکه با آن خلبان هم برخورد مناسبی کرد.
ممکن بود تندی و تیزی برخوردها مشکلاتی را پدید بیاورد که همان درایت و سنگینی سردار شوشتری، موضوع را خیلی جمع و جور کرد، اگر به خودما بود شاید برخورد بسیار تندی میکردیم و به مشکلات تازهای دامن میزدیم.
آدم از این نوع برخوردها در رفتار شهید شوشتری زیاد میدید، هم در صحنه جنگ و هم در مدیریت و فرماندهی ایشان.
نمونههایی از مدیریت نظامی
...عملیات خیبر را خوب به خاطر دارم. چون نقش شهید شوشتری در آن خیلی خاص و پر رنگ بود. در والفجر3 نقش برجسته ای داشت. به گمانم در آنجا جانشین لشکر بود و اداره خط هم با توجه به مشکلات بسیار آن عملیات با ایشان بود که البته بسیار عالی از پس فرماندهی برآمد.
در عملیاتی که در غرب برگزار شد و ایشان هم فرمانده قرارگاه بود خیلی با تدبیر عمل کرد. باید بگویم تقریبا در تمام عملیاتهایی که شرکتداشت در هر سطح مسئولیتی به دلیل ویژگیهای خاص خود، انصافا یک نقطه اتکا و آرامش بود.
شاید برخی جاها در یاد من باشد و برخی جاها هم نه، اما واقعا این نگاه نسبت به شهید شوشتری بود که هر جا حضور دارد، آرامش به لحاظ کاری در آنجا حاکم است، هم اینکه کار خوب پیش خواهد رفت و هم اینکه اگر مشکلی پیش بیاید، کسی هست که آن را مرتفع کند.
بر فرض در عملیات مرصاد –اگرچه شخصا توفیق حضور نداشتم اما به نقل از دوستان حاضر میگویم- شهید شوشتری جزو اولین کسانی بود که در صحنه حاضر شد و در آن عملیات نقشی برجسته داشت.
شهید شوشتری در جاهای مختلف جنگ، نقش برجسته و کلیدیای داشته است.
انصافا او جزو فرماندهانی بود که تجربیات دو منطقه را داشت و در هر محیط جغرافیایی، خوب کارکرد، اما به نظرم در مناطق کوهستانی و غرب کشور خیلی بهتر مدیریت و فرماندهیاش را اعمال کرد.
حفظ حرمت استاد- شاگردی
بنده با سردار شهید شوشتری در دوره دافوس، همدوره بودم. اگرچه اساتیدی که در دوره دافوس بودند بعضا چه در ارتش و چه در سپاه تجربه جنگ داشتند ولی غلبه فکر کلاسیک کاملا بر تدریس آنها حاکم بود. وقتی بحث به سمت کارگاههای آموزشی و مباحث میدانی کشیده میشد استدلالهای کسانی چون شهید شوشتری –که خیلی هم توجه داشت تا شأن اساتید را حفظ کند و چیزی نگوید که استاد به قول متعارف کم بیاورد- نسبت به حرف اساتید کاملا برجسته بود. وقتی بحث به مصادیق کشیده میشد تسلط شهید شوشتری بر بحث کاملا مشخص بود. استدلالها و حرفهای شهید شوشتری برای موضوع درس در واقعیت روی زمین بسیار ملموس، منطقی و اجراییتر بود به نسبت صحبتهای برخی اساتید.
او آرزوی شهادت را دوباره زنده کرد
... شهید شوشتری با شهادتش یک بار دیگر آرزوی شهادت را در دل دوستان خودش احیا کرد. باور به اینکه هنوز اگر کسی مستعد باشد، در شهادت باز است را دوباره احیا کرد و آموخت که اگر ما زمینه شهادت را در خودمان فراهم کنیم راه لطف خداوند در اعطای آن هنوز باز است.
شهادت حقشهید شوشتری بود.پروندهاش باید با مهر شهادت، زرین میشد. انشاءالله خداوند روح همه شهدا، روح ایشان و روح شهید محمدزاده را که به همراه ایشان بود، متعالی گرداند و ما نیز توفیق ادامه دادن مسیر شهدا را داشته باشیم.
برگرفته از کتاب آخرین پست در کشیک هشتم
انتهای پیام/