مادر شهید «محمد اسدی»:

محمد شهید شد تا راه کربلا باز شود

مادر شهید محمد اسدی گفت: محمد اعتقاد داشت باید به جبهه برود تا راه کربلا را باز کند، بعد شهادتش اولین گروهی که به کربلا رفت من و پدرش بودیم.
کد خبر: ۳۱۲۲۶۵
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۷ - ۰۹:۲۲ - 06October 2018

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، اعضای جامعه قرآنی به نیابت از اساتید، حافظان، قاریان و فعالین قرآنی در سری دیدارهای خود با خانواده شهدای قرآنی این هفته به دیدار خانواده شهید دوران دفاع مقدس محمد اسدی رفتند و با پدر و مادر این شهید دیدار و گفت‌وگو کردند.

در ابتدای این دیدار پدر شهید اسدی به تاثیر تربیت صحیح اشاره کرد و اظهار داشت: خانواده ما هرچه دارد به برکت مادرم است که سفارش ویژه ای به نماز داشت. بچه هایم همگی اهل مسجد بودند و در کلاس های قران شرکت می کردند. نزدیک به 37 سال است به مسجد رفت و آمد داریم و به قاطعیت می گویم از بین بچه هایی که اهل مسجد و قران بودند اکثرا عاقبت بخیر شدند.

وی افزود: محمد زمانی که به دبیرستان رفت سعی می کردیم فضای خانه جوری باشد که خوب درس بخوانند. آنچه برای محمد اتفاق افتاد از فضل خداست ما هم کار زیادی نکردیم مثل همه مردم زندگی می کردیم.

این پدر شهید به دیگر فعالیت های فرزندش اشاره کرد و گفت: محمد سال 65 در گروه سرودی حضور داشت که به منطقه می رفتند و سرود اجرا می کردند. سال 66 خودش به جبهه رفت چون تجربی می خواند مدتی در بهداری بود. سال 67 در عملیات مرصاد در نزدیکی کارخانه نمک به شهادت رسید.

شهید شد تا راه کربلا باز شود

زیبا قادری مادر شهید اسدی بیان کرد: محمد شش ساله بود که پدرش در تظاهرات های ضد شاه شرکت می کرد محمد هم دوست داشت همراه پدرش برود اما حاج اقا قبول نمی کرد. من محمد را راهپیمایی می بردم و سعی می کردم قبل از پدرشان به خانه برگردم البته که پدرشان متوجه می شد و رضایت داشت.

این مادر شهید افزود: جنگ تمام شد که محمد برای عملیات مرصاد رفت. گفتیم که جنگ تمام شده چرا می روی؟ گفت می روم راه کربلا را باز کنم. بعد از شهادت پیکرش سه روز زیر آتش دشمن بود.

مادر شهید از مراقبات خود در تربیت فرزندان صحبت کرد و افزود: پدر بچه ها سفارش داشت که هنگام شیردادن بچه ها وضو بگیرم و آیه های کوتاه قران را می خواندم.

قادری به فعالیت های قرانی شهید اشاره و تصریح کرد: برای یادگیری قران به چند مسجد می رفت. همه بچه هایم خوب هستند اما محمد جور دیگری نمونه بود. سعی می کرد نمازش را به جماعت در مسجد بخواند. یکی از نزدیکانمان می گفت ما همیشه محمد را در حالی دیدیم که وضو گرفته بود تا به نماز جماعت مسجد برسد.

مادر شهید از هدف اصلی حضور فرزندش در جبهه ها گفت: محمد 16 ساله بود که شهید شد. یکبار به او گفتم تو اگر درست را ادامه بدهی بیشتر ثواب است. گفت قبل از ینکه جبهه به ما نیاز داشته باشد ما به جبهه نیاز داریم. گفت من تنها کاری که از دستم بر می آید را انجام می دهم. اگر دست روی دست بگذاریم کار درستی نیست باید در صحنه باشیم. گفت می روم تا راه کربلا را باز کنم و به کربلا بفرستمت. بعد از جنگ اولین گروهی بودیم که به کربلا رفتیم.

وی به آخرین بدرقه فرزندش اشاره کرد و گفت: آخرین باری که برای مرخصی به خانه آمد فرش هایمان را انداختیم در حیاط خانه تا بشوریم. خودش برای شستن فرش ها دست به کار شد و گفت خودم فرش ها را می شورم که اگر شهید شدم و در خانه مان رفت و آمد شد خانه تمیز باشد. پاچه هایش را بالا زده بود و فرش ها را می شست که همسایه وارد حیاط شد، محمد دوید به سمت حمام تا کسی پاهایش را نبیند.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار