به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، سردار شهید «حسن علیمردانی» در سال 1322 در روستای «آغل کمر» از توابع دهستان «بالا جام» شهرستان «تربت جام» چشم به جهان گشود.
او در سال 1352 در سفری که به «عراق» داشت، با امام خمینی (ره) آشنا شد و این آشنایی، او را در مسیر انقلاب قرار داد. تلاش وی در این راه، منحصر به پخش اعلامیه و اطلاعیه و نوارهای امام نبود، بلکه او به روشنگری در میان خانواده و فامیل پرداخت. انقلاب پیروز شد و او به قصد پیشبرد اهداف انقلاب لباس مقدس سپاه را بر تن کرد.
با آغاز درگیریهای «گنبد»، راهی این منطقه شد و در آنجا رشادت و ذکاوت او در مسائل جنگی کمک زیادی به فتح «گنبد» کرد. همرزمانش میگویند از مهمترین عوامل شکست محاصره و فتح «گنبد» در درگیری با منافقین، ابتکار و شجاعت شهید «علیمردانی» بود.
با شروع اغتشاش در «کردستان» داوطلبانه به این خطه اعزام شد و بارها در کنار شهید «دکتر چمران» جنگید.
حسن با صفای باطن و دلسوزیهای پدرانهاش همه را مجذوب کرده بود و آن زمان که دست پلید جهانخواران از آستین صدام بیرون آمد، او باز هم برای از بین بردن ریشههای استکبار عزم خود را جزم کرد و به مناطق جنوب و غرب کشور اعزام شد و زمانی در «بستان»، گاه در «شلمچه» و مقطعی در ارتفاعات «الله اکبر» با دشمن زبون به مبارزه برخواست.
فتح ارتفاعات «الله اکبر» به فرماندهی او و توکل و مدیریت شهید «علیمردانی» در عبور نیروهایش از میدان مین در حین عملیات بدون پاکسازی، و بدون اینکه کوچکترین آسیبی به نیروهایش برسد از توکل او به خدا حکایت میکند.
این مرد خدا در آخرین روزهای زندگی خاکی، فرماندهی گردان «روح الله» را بر عهده داشت که در تنگه «چذابه» که از حساسترین مناطق عملیاتی محسوب میشود، خدمت میکرد.
شهید «علیمردانی» چند ساعت قبل از شهادت به سختی مجروح شد اما به دلیل این که نکند رفتنش خللی در روحیه نیروها به وجود بیاورد، در خط ماند و شجاعانه به نبرد ادامه داد و سرانجام در بعد از ظهر همان روز با اصابت تیر به قلب پاکش جام وصل را سر کشید و پس از عمری بال و پر زدن در اشتیاق دیدار روی دوست، به وصال نائل آمد.
در آخرین لحظات زندگی، از همرزمش میخواهد او را به طرف حرم اباعبدالله (ع) قرار دهد، آنگاه به حضرت سلام میدهد و جان به جان آفرین تسلیم میکند و به این ترتیب وعده دیدار در 18 بهمن 1360 در تنگه «چذابه» برای «حسن علیمردانی» محقق میشود. روح بلندش با عرشیان نشست و جسم خاکی اش در بهشت رضا آرام گرفت.
متن زیر، روایتی داستانگونه است که ایستادگی این سردار پر افتخار اسلام در تنگه «چذابه» و نحوه شهادت او را بیان میکند.
در تنگه «چذابه»، فقط چند نفر از ما باقی مانده بود. شدت آتش آن قدر زیاد بود که نمیتوانستیم سر بالا بیاوریم؛ ولی «حسن علیمردانی» با قامت راست و ایستاده در خط راه میرفت. به هر شهیدی که میرسید، او را میبوسید و چشمهایش را میبست.
به شهید «علیمردانی» گفتم که حجم آتش زیاد است و ما به سختی زنده میمانیم. پشت سرش راه میرفتم و منتظر پاسخ بودم. گفت: «دشمن باید بیاید و از روی ما رد شود. ما در نقطه حساسی از تاریخ هستیم و حفظ وطن و چشم 30 میلیون ایرانی به دفاع و ایستادگی ما دوخته شده است. اماممان هم پیام داده و باید استقامت کنیم».
حجم آتش شدیدتر شد. خمپاره که میآمد، حسن سر خم نمیکرد. آنقدر آرپیجی زده بود که از گوشش خون میریخت. پایش زخمی شده بود. سمت چپ صورتش هم ترکش خورده بود اما باز هم دستبردار نبود. اجازه نمیداد حتی حرف انتقالش به عقبه را بزنیم.
...پایین تپه خواباندیمش. نای حرف زدن نداشت. از من خواست تا او را به بالای تپه انتقال دهم و صورتش را به سمت کربلا بگردانم.
چشمهایش داشت بسته میشد. به دوردستها، به سمت کربلا، زل زد و گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله...»
...صیاد شیرازی، ایستاده بود پشت میکروفون. صحبت که میکرد، بغض و خشم و شادی در صدایش موج میزد. او گفت: «این تنگه، تنگه حماسه فرزندان خراسان است. ما یادمان نمیرود که در این تنگه مردانی مثل علیمردانی مقاومت کردند».
انتهای پیام/