به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در راستای تجلیل از مقام والای شهیدان جامعه قرآنی کشور، «رحیم قربانی» رییس سازمان قرآن و عترت بسیج کشور به همراه نماینده شورای توسعه قرآنی و جمعی از قاریان و فعالان حوزه قرآن و عترت کشور با حضور در منزل شهید جامعه قرآنی «مجید فلاح» با خانواده این شهید والامقام دیدار کردند.
فاطمه محققی مادر این شهید بزرگوار اظهار داشت: الگوی مجید برادر بزرگش محسن بود. محسن همیشه با وضو بود. مجید هم به تبعیت از او وضو میگرفت. همه پسرانم با قرآنم مانوس بودند. روزی از خانه خارج شدم، وقتی برگشتم همسایه به من گفت که یکی از پسرانت با صدای بلند قرآن میخواند. بعد از شهادت صوتی را پیدا کردم که آن روز ضبط کرده بود. وقتی چهار پسرم دور هم مینشستند در مورد مسائل سیاسی بحث کنند، به یکدیگر گوشزد میکردند که فقط انتقاد شود نه غیبت.
وی افزود: چهار پسرم در جبهه بودند. همسرم از مجید خواست تا فعلا درسش را بخواند. او ۱۹ ساله بود و ترم دوم دانشگاه علم و صنعت در رشته مهندسی مخابرات درس میخواند. مجید دودل بود که حرف پدرش را بپذیرد یا خیر. زمانی که امام خمینی فرمان دادند که جوانان به جبههها بشتابند. مجید در خانه بالا و پایین میپرید و خوشحال بود. از برادرش پرسید: «در این شرایط حکم پدرم را بپذیرم یا امام را؟!» برادرم گفت دستور امام را اجرا کن. با خوشحالی از پدرم خواست تا برای اعزام رضایت دهد.
مادر شهید فلاح به قاب عکس روی دیوار اشاره کرد و گفت: این عکس متعلق به حاج حسن پسر بزرگم است که سه ماه پیش بر اثر سکته قلبی درگذشت. او فعالیتهای زیادی از دوران دفاع مقدس تا امروز برای حفظ کیان کشور انجام داد. همچنین بیش از باقی فرزندانم سابقه جبهه داشت.
وی با اشاره به نحوه شهادت فرزندش گفت: یکی از همرزمانش برایم روایت کرد که مجید به چادر حسن برادرش رفت تا او را ببیند، اما حسن به تهران آمده بود. مجید بعد از اقامه نماز به چادر برادرش میرود و در رختخواب او میخواند. آن شب رزم شبانه میشود. قرار بود که فشنگهای مشقی تیراندازی شود. جوانی وارد چادر شده و اسلحه را به سمت سرش مجید میگیرد و شلیک میکند. آن جوان نمیدانست که آن اسلحه با تیر حقیقی پر است. در این حادثه مجید و همرزمش علی به شهادت رسیدند.
وی ادامه داد: بعد از شهادت مجید، حاج حسن به سمت جبهه میرود. در راه او را آماده میکردند که وقتی به منطقه رسیدند پیکر برادرش را نشان دهند. حاج حسن وقتی بر بالین پیکر مجید میرسد سرش را متلاشی میبیند. با وجود اینکه از شهادت برادرش ناراحت بود، اما گفته بود: «مجید به آرزویش رسید».
مادر شهید با بیان اینکه مجید در دانشگاه جبهه قبول شد، گفت: مجید جزوههایش را برده بود تا در جبهه درس بخواند و برای امتحانات برگردد. او در دانشگاه جبهه قبول شد. چند سال پیش مدرک پایان تحصیلی دانشگاه مجید از دانشگاه علم و صنعت را برایم آوردند. آن را قاب و به دیوار نصب کردم.
وی در پایان گفت: مدتی بعد از شهادت مجید، آن جوانی که گلوله را به سمت پسرم شلیک کرده بود به خانه ما آمد. قبل از آمدنش همسرم سپرده بود که او را ناراحت نکنم و حلالش کنم، زیرا ممکن بود این اتفاق از سوی مجید هم رخ میداد.
منصوره فلاح خواهر این شهید بزرگوار در تکمیل سخنان مادرش گفت: بعد از شهادت مجید خوابی دیدم. در خواب به زیارت مزار برادرم رفته بودم. خطاب به او گفتم: دلم برایت تنگ شده، کجایی؟ ناگهان مجید را دیدم که با لباس بسیجی بر روی مزارش ایستاده است. با هم در گلزار شهدای چیذر کمی راه رفتیم. دستانش پر از نور بود. از او در مورد نورها پرسیدم که گفت: این نورها را در دنیا بدست آوردم.
خاله شهید فلاح نیز در این جمع به خاطرهگویی پرداخت و گفت: پسرم ۱۵ ساله بود که قصد عزیمت به جبهه کرد. همسرم به جهت اینکه مراقبش باشد، با او رفت و در جهاد سازندگی فعالیت کرد. در آن دوران من و پسر شش ماههام خانه تنها بودیم. مجید به خانه ما میآمد و از ما مراقبت میکرد. روزی خودم سوسیس درست کردم، هر چه اصرار کردم امیر از این غذا بخورد، نپذیرفت و گفت: هر چه از این غذاها کمتر بخوریم بهتر است. نان و پنیر میخورم.
انتهای پیام/ ۱۳۱