به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، ۵۹ کشته در تیراندازی لاسوگاس (۲۰۱۷)، ۵۰ کشته در باشگاه شبانه اورلاندو (۲۰۱۶)، ۲۸ کشته در مدرسه ابتدایی سندیهوک (۲۰۱۲)، ۲۷ کشته در یک کلیسا واقع در تگزاس (۲۰۱۷)، ۲۳ کشته در رستوران مکدونالد در سندیهگو (۱۹۸۴)، ۱۸ کشته در برج دانشگاه تگزاس (۱۹۶۶)، ۱۷ کشته در دبیرستان استونمن داگلاس (۲۰۱۸) و دهها حمله دیگر طی سالها و دهههای اخیر همگی نشان میدهد ایالات متحده در درمان این درد، ناتوان مانده است.
پس از هر کشتار مسلحانه، رسانههای آمریکایی به دنبال بیماری روانی مهاجم و چگونگی دسترسی وی به سلاح هستند و همه توجهات به این گونه عوامل جلب میشود در حالی که علل ریشهایِ چنین فجایعی هیچگاه درمان نمیشود.
دکتر وینس مانتس تحلیلگر گلوبال ریسرچ پس از شرحی در مورد «ملیبودنِ» این بیماری، سه علت ریشهای در تداوم خشونتهای مسلحانه و کشتارهای جمعی در ایالات متحده را بیان میکند.
چرا باید آن را یک بیماری ملی بدانیم، نه شخصی؟
اهداف حملات مسلحانه به هیچ وجه یک قشر واحد نیستند. گاهی در کلیسا گاهی در یک باشگاه شبانه، گاهی در خیابان و گاهی در مرکز نگهداری از کمتوانان انجام شده است. هویت مهاجمان نیز به هیچ وجه شبیه به یکدیگر نیست که بتوان مثلاً انگیزههای ایدئولوژیک یا چیزی شبیه به آن را عامل اصلی قلمداد کرد. حتی سن آنها نیز متفاوت است و از نوجوان تا میانسال را شامل میشود و ایالتهای مختلفی نیز درگیر چنین حملاتی شدهاند.
از کلیسا تا کنسرت و از مدرسه تا باشگاه شبانه، در ایالتهای مختلف، در سنین گوناگون...
تحلیلگر گلوبال ریسرچ به نقل از سی. رایت میلز اندیشمند سیاسی و نویسنده کتاب «نخبگان قدرت» پیرامون الیگارشی حاکم بر آمریکا مینویسد اگر در یک شهر، تنها یک نفر بیکار باشد، جامعهشناسان برای رفع مشکل وی به احوال شخصیاش و مشکلات فردیاش توجه میکنند. مونتس ادامه میدهد وقوع عملات مسلحانه در آمریکا اصلاً این گونه نیست و بیشتر به شرایطی شبیه است که بخش عظیمی از مردم، بیکار باشند و در آن صورت برای حل بیکاری، هر چه بیشتر به مشکلات شخصی و روانیِ افراد ارجاع دهیم، بیشتر دچار گمراهی میشویم.
۱- دولت آمریکا خود تروریست است، چرا مردمش تشویق به اقدام تروریستی نشوند؟
در سال ۲۰۱۵ میلادی «انجمن پزشکان برای جلوگیری از جنگ هستهای» در گزارش تحقیقی خود اعلام کرد از سال ۲۰۰۱ تا آن تاریخ، اقدامات ارتش آمریکا ۱ میلیون شهروند در عراق، ۲۲۰ هزار در افغانستان و ۸۰ هزار نفر در پاکستان را به کشتن داده است و تازه این اطلاعات شامل کشتههای حملات آمریکا در سومالی، سوریه، یمن و مانند آن نمیشود. تاریخ نشان داده که دولت ایالات متحده در دهههای اخیر برای مقابله با دشمنانش در موارد متعددی از حمله و حذف فیزیکی بهره گرفته است. چرا مردمش این کار را نکنند؟
تحلیلگر گلوبال ریسرچ به پژوهش نیک تورس در سال ۲۰۱۳ میلادی اشاره میکند که تاکتیک حملات نیروهای آمریکایی در جنگ ویتنام را بررسی کرده است. او مینویسد وقتی آمریکاییان مثلاً به یک دهکده حمله میکنند، به دلیل تلفات بالایی که حملات قبلی داشته است، بسیاری از مردم از بیم مرگ فرار میکنند. سربازان اما به روی همه رگبار میبندند، فارغ از اینکه کدام یک از کسانی که فرار میکنند واقعاً عضو گروههای شبهنظامی هستند و کدام یک، روستائی و شهروند عادی ویتنامی. این عملیات به گوش روستاها و شهرهای اطراف میرسد و باز به صورت تسلسل، فرار مردم عادی از سربازان را تشدید میکند، در حالی که سربازان انتظار دارند همه مردم تسلیم شده و با آنها همکاری کنند.
تورس مینویسد روال بوروکراتیک در ارتش آمریکا ایجاب میکرد سربازان آن کشور در ویتنام، هر چه بیشتر از «دشمنان» بکشند.
او میگوید روال بوروکراتیک در ارتش آمریکا اقتضا میکرد هر گروه از سربازان هر چه بیشتر از «دشمن» کشته باشند و دشمن یعنی هر کسی که پس از حمله سربازان به دهکده، روی زمین افتاده است، مخصوصاً اگر از پشت تیر خورده باشد.
مانتس ادامه میدهد چنین حملاتی در ویتنام، قدرت مافوقها را در ازبین بردن ارزش انسانیِ انسانها در چشم سربازان خود نشان میدهد و این از راههای مختلف، ممکن است در ذهن شهروندان آمریکایی نیز نسبت به یکدیگر ایجاد شود. وقتی یک آمریکایی شهروندان دیگر کشورها را به اسم گروههای شبهنظامی و «تروریستها» به رگبار میبندد، چرا نباید مهاجرانی از همان کشورها را در آمریکا به راحتی نکشد؟
۲- نفوذ شرکتهای اسلحهسازی اجازه اصلاحات از بالا را نمیدهد
حتی فعالان سیاسی و اجتماعی که علیه نامزدهای مورد تأیید انجمن ملی اسلحهسازان آمریکا تبلیغات میکنند، وقتی کشتارهای جمعی در آن کشور رخ میدهد، انگار یادشان میرود از نفوذ آن انجمن در سیاست آمریکا انتقاد کنند. در واقع چنین رابطه عمیقی میان انجمن اسلحهسازان و سران کشور، خود یکی از مهمترین عواملِ جلوگیری از اصلاحات از بالا و پیشگیری از فجایع مشابه است.
این نفوذ عمیق نظامیان در سیاست، امر جدیدی نیست. سی. رایت میلز نزدیک به ۶۰ سال پیش به پیوند منافع نخبگان سیاسی، صنعتی و نظامی اشاره کرده بود. در انتخابات اخیر، انجمن ملی سلاح در آمریکا حدود ۲۷ میلیون دلار برای تبلیغات ترامپ هزینه کرد.
یکی از مهمترین اصلاحاتی که میتواند از بالا صورت گیرد و راه را بر بسیاری از خشونتهای مسلحانه ببندد، موضوع اصلاحیه دوم قانون اساسی آمریکا است که طبق آن هر شهروندی حق دارد برای دفاع از خود، سلاح داشته باشد. البته این قانون با سایر قوانین فدرال محدود شده است، برای مثال بیماران روانی از چنین حقی برخوردار نیستند یا حمل سلاح در برخی اماکن عمومی به ویژه مدارس ممنوع است. به همین خاطر نیز هست که تا یک کشتار جمعی رخ میدهد، دوباره به همین عوامل ارجاع میدهند.
اما اصلاحات از بالا فقط به این حق وسیع برای حمل سلاح محدود نمیشود. پلیس آمریکا هر روزه در خیابانهای آمریکا به مردم آموزش میدهد که چگونه میتوانند همدیگر را بکشند. روزانه سه نفر در ایالات متحده توسط پلیس کشته میشوند و ۱۴۷ نفر نیز زخمی، بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشند. جالب اینکه ترامپ در اوت سال گذشته بار دیگر محدودیت فروش تسلیحات جنگی به پلیس محلی را برداشت و این بدان معنا است که پلیس آمریکا با همان تجهیزاتی با مردم خودش روبرو میشود که ارتش این کشور در عراق و لیبی.
۳- ساختار اجتماعی بر مبنای تنازع بقا بنا شده است
در سال ۲۰۱۶ میلادی ۳۱ هزار و ۷۶ نفر بر اثر سلاح گرم در آمریکا جان باختند یا خودکشی کردند. این یعنی ۸۵ نفر روزانه بر اثر سلاح گرم در ایالات متحده کشته میشوند و اضافه کنید به آن بیش از دو برابرِ این تعداد نیز زخمی میشوند. این آمار را وقتی در کنار سایر کشورهای پیشرفته، مثلاً اعضای سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی که قرار میدهیم، به عمق فاجعه پی میبریم. مردان در آمریکا ۹ برابر بیش از سایر کشورهای توسعهیافته احتمال دارد که خودکشی کنند و زنانی آمریکایی چهاربرابر بیش از زنان در سایر کشورهای توسعهیافته قربانی قتل میشوند.
نرخ خودکشی در آمریکا طبق آمار ۲۰۱۰ میلادی ۵.۳ در ۱۰۰ هزار بود و پس از آن با فاصله زیاد، ۲.۶ برای چک ثبت شده است. «انجمن بهداشت روانی سوءمصرف مواد» در آمریکا طی بیانیهای این امر را بیش از مشکلات روانی به گردن شرایط اجتماعی و سیاسی انداخت: «خودکشی، افسردگی و بیماری روانی وابستگی بالایی با درگیری در سیستم قضایی و جنایی، بیکاری و فقر دارد و اغلب در میان جوانان، زنان و آمریکاییان بومی رخ میدهد. آیا پژوهشگران نباید متغیرهای اجتماعی و فرهنگی که بسیاری از ما را افسرده کرده و به خودکشی سوق میدهد، بررسی کنند؟ آیا حداقل ما به عنوان یک جامعه نمیخواهیم بدانیم چه چیزی نوجوانان و جوانان ما را که از نظر جسمی از سلامتِ بیشتری برخوردارند، بیش از دیگران در معرض افسردگی قرار میدهد؟»
جمعبندی
مانتس در انتها مینویسد خشونت، یکی از مهمترین روشهایی است که دولت ایالات متحده از آن برای تداومبخشیدن به وضعیت کنونی بهره میگیرد. بنابر این اصلاً عجیب نیست که ساختار اجتماعی، شخصیتی را در شهروندان تقویت کند که دولت برای آنها در نظر گرفته است. در چین شرایطی، تفکیک خشونت مشروع از غیرمشروع دشوار می شود. او مینویسد تاریخ ایالات متحده نشان داده که هیچگاه پایاندادن به خشونت در دستور کار دولت قرار نگرفته، بلکه همواره هدفش این بوده که آن را در مسیری که میخواهد سوق دهد.
منبع: مشرق