بخش سوم/ مقتل امام حسن

تیر‌های کینه‌ای که از روی بغض بر پیکر بی‌جان امام حسن (ع) نشست

بنی‌امیه و بعضی از نزدیکان پیامبر (ص) به خاطر اقدامات امام علی (ع) کینه‌هایی در دل داشتند که اوج آن تیرباران شدن پیکر شریف امام حسن (ع) بود. این کینه چنان عمیق بود که برخی به صراحت از وجود سبط اکبر پیامبر (ص) احساس انزجار می‌کردند تا جایی که به بدن مطهر امام (ع) نیز جسارت کردند.
کد خبر: ۳۱۶۶۳۲
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۷ - ۰۲:۲۰ - 04November 2018

تیر‌های کینه‌ای گه از روی بغض بر پیکر بی‌جان امام حسن (ع) نشستگروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ ماجرای شهادت امام حسن علیه‌السلام از مصائب بزرگ و قابل تامل تاریخ اسلام است. حزن و اندوه این مصیبت بر امام حسین علیه‌السلام چنان سنگین و گران و بود که تا آخرین لحظه حیات پربارشان در کربلا آن را از یاد نبردند.

شهادت سبط اکبر پیامبر زمینه‌ای شد برای قیام سیدالشهدا علیه‌السلام، اگر بگوییم که امام مجتبی علیه‌السلام سردار گمنام حادثه عاشوراست سخنی به اغراق نگفته‌ایم.

در ایام شهادت آن امام همام طی سلسله یادداشت‌هایی به بازخوانی مقتل امام حسن بن علی علیه‌السلام پرداخته‌ایم. این یادداشت‌ها ماجرای شهادت، حوادثی که در تشییع آن حضرت واقع شد و حوادث بعد از تدفین آن بزرگوار را شامل می‌شود. قسمت نخست را از اینجا، قسمت دوم را از اینجا و قسمت سوم را در ادامه می‌خوانید:

«شیخ مفید (ره) به سندش از عمر بن اسحاق روایت کرده که گوید:

من با حسن و حسین (ع) در خانه بودیم، پس حسن (ع) برای تطهیر به بیت الخلا رفت و چون بیرون آمد فرمود: بار‌ها به من زهر دادند و هیچ گاه مانند این بار نبود، همانا پاره‌ه‏ایی از جگرم افتاد.

حسین (ع) گفت: چه کسی تو را زهر داده!

فرمود: از آن کس چه می‏‌خواهی؟ آیا می‏‌خواهی او را بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می‏‌دانم، خشم و عذاب خداوند بر او بیش از توست، و اگر او نباشد که من دوست ندارم بی‌گناهی به خاطر من گرفتار شود.

در کشف الغمه روایت کرده است از عمر بن اسحاق که گفت:

من با مردی به خدمت حضرت امام حسن (ع) رفتم که او را عیادت کنم.

فرمود: هر چه خواهی سؤال کن.

گفتم: به خدا سوگند سؤال نمی‏‌کنم تا خدا تو را عافیت بدهد، در حال صحت از تو سؤال کنم، پس برخاست و به قضاء حاجت رفت و برگشت.

فرمود: از من سؤال کن پیش از آنکه نتوانی سؤال کرد.

گفتم: بلکه سؤال نمی‏‌کنم تا خدا تو را عافیت دهد.

فرمود که: مرا چندین مرتبه زهر داده بودند و هیچ بار مثل این مرتبه نبود.

چون روز دیگر به خدمت آن حضرت رفتم، دیدم که در کار رفتن است. حضرت امام حسین (ع) بر بالین او نشسته است، پس حضرت امام حسین (ع) گفت:‌

ای برادر که را گمان داری که این معامل با تو کرده باشد؟

امام حسن (ع) گفت: برای چه سؤال می‏‌کنی می‏‌خواهی او را به قتل آوری؟

گفت: بلی.

حضرت فرمود: اگر آن باشد که من گمان دارم، پس عذاب خدا برای او سخت‏‌تر است از عقوبت دنیا، و اگر او نباشد نمی‏‌خواهم که بی‏‌گناهی برای من کشته شود.

شیخ طوسی (ره) از ابن‏ عباس نقل می‏‌کند: در واپسین ایام عمر امام مجتبی (ع) برادرش حسین (ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالی که افراد دیگری از یاران امام مجتبی (ع) در کنار بسترش بودند.

امام حسین پرسید: برادر! حالت چگونه است؟

حضرت جواب داد: در آخرین روز از عمر دنیایی‏‌ام و اولین روز از جهان آخرت به سر می‏‌برم و از جهت این که بین من و شما و دیگر برادرانم جدایی می‏‌افتد، ناراحتم.

سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت می‏‌کنم، چون امری دوست داشتنی، همچون ملاقات رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه علیهم‏‌السلام را در پیش دارم.

آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبیای گذشته از پدرش امیرالمؤمنین (ع) به ارث داشت تسلیم امام حسین (ع) نمود. در آن لحظه فرمود:

این وصیتی است که حسن بن علی به برادرش حسین نموده است. وصیت او این است: به یگانگی خدای یکتا شهادت می‏‌دهد و همان طوری که او سزاوار بندگی است عبادتش می‏‌کند، در فرمانروایی‏‌اش شریک و همتایی وجود ندارد و هرگز ولایتی که نشانگر ذلت او باشد بر او نیست. او آفریدگار همه‏ موجودات است و هر چیزی را به اندازه و حساب شده آفریده. او برای بندگی و ستایش سزاوارترین معبود است.

هرکس فرمانبرداری او کند راه رشد و ترقی را پیش گرفته و هرکس معصیت و نافرمانی او کند گمراه شده است و هرکس به سوی او بازگردد ـ توبه کند ـ از گمراهی رسته است.‌ ای حسین، تو را سفارش می‏‌کنم که در میان بازماندگان و فرزندان و اهل بیتم که خطاکاران آنان را با بزرگواری خود ببخشی و نیکوکاران آن‏ها را بپذیری و بعد از من جانشین و پدر مهربانی برای آنان باشی.

مرا در کنار قبر جدم رسول خدا (ص) دفن نما، زیرا من سزاوارترین فرد برای دفن در کنار پیامبر خدا و خانه او هستم، چنانچه از این کار تو را مانع شدند سوگند می‏‌دهم تو را به خدا و مقامی که در نزد او داری و به پیوند و خویشاوندی نزدیکت با رسول خدا که مبادا به خاطر من حتی به اندازه‏ خون حجامتی، خون ریخته شود تا آن که پیغمبر خدا را ملاقات کنم و در نزد او نسبت به رفتاری که با ما کردند شکایت نمایم.»

ابن‏ عباس گفت: که، چون آن حضرت بعالم بقا رحلت فرمود: امام حسین (ع) مرا و عبدالله بن جعفر و علی پسر مرا طلبید و آن حضرت را غسل داد و خواست که در روضه منوره حضرت رسول (ص) را بگشاید و آن حضرت را داخل کند.

پس مروان و آل ابی‏ سفیان و فرزندان عثمان مانع شدند و گفتند: عثمان شهید مظلوم به بدترین مکان‌ها در بقیع دفن شود و حسن (ع) با رسول خدا، این کار هرگز نخواهد شد تا نیزه‏‌ها و تیر‌ها و شمشیر‌ها شکسته شود و جعبه‏‌ها از تیر خالی شود. امام حسین (ع) فرمود:

بحق آن خداوندی که مکه را حرم محترم گردانید که حسن فرزند علی و فاطمه (ع) احق است به رسول خدا (ص) و خانه او از آن‌ها که بی‏‌رخصت داخل خانه او گردیده‏‌اند بخدا سوگند که او سزاوارتر است از آن حمال خطا‌ها که ابوذر را از مدینه بیرون کرد و با عمار یاسر و ابن‏ مسعود کرد آنچه کرد و قرق کرد اطراف مدینه و چراگاه آن را و راندگان رسول خدا را پناه داد.

موافق مضامین روایات دیگر مروان بر استر خود سوار شد به نزد آن زن رفت و گفت: حسین (ع) برادر خود حسن (ع) را آورده است که با پیغمبر (ص) دفن کند بیا و مانع شو.

گفت: چگونه مانع شوم.

پس مروان از استر به زیر آمد و او را بر استر سوار کرده بنزد قبر حضرت رسول (ص) آورد و فریاد می‏‌کرد و تحربص می‏‌نمود بنی‏ امیه را که مگذارید حسن (ع) را در پهلوی جدش دفن کنند.

ابن‏ عباس گفت: در این سخنان بودیم که ناگاه صدا‌ها شنیدیم و شخصی را دیدم که اثر شر و فتنه از او ظاهر است می‏‌آید، چون نظر کردم دیدم (فلانه) است با 40 کس سوار است و می‏‌آید و مردم را تحریص بر قتال می‏‌کند، چون نظرش بر من افتاد، مرا طلبید و گفت:

یا بن عباس شما بر من جرئت بهم رسانیده‏‌اید هر روز مرا آزار می‏‌کنید می‏‌خواهید کسی را داخل خانه من کنید که من او را دوست نمی‏‌دارم و نمی‏‌خواهم

من گفتم: یک روز بر شتر سوار می‏‌شوی و یک روز بر استر و می‏‌خواهی نور خدا را فرو نشانی و با دوستان خدا جنگ کنی و حایل شوی میان رسول خدا و حبیب و دوست او.

پس آن زن به نزد قبر آمد و خود را از استر افکند و فریاد زد بخدا سوگند که من نمی‌گذارم حسن (ع) را در اینجا دفن کنید تا یک مو در سر من هست.

بروایت دیگر پیکر آن حضرت را تیر باران کردند تا اینکه هفتاد تیر از بدن آن جناب بیرون کشیدند پس بنی‏ هاشم خواستند شمشیر‌ها بکشند و جنگ کنند حضرت امام حسین (ع) فرمود:

بخدا سوگند می‌دهم شما را که وصیت برادرم را ضایع نکنید و چنین مکنید که خونی ریخته شود پس با ایشان خطاب کرد که اگر وصیت برادرم نبود هر آینه می‏‌دیدید چگونه او رانزد پیغمبر (ص) دفن می‏‌کردم و بینی‏‌های شما را بر خاک می‏‌مالیدم. پس جنازه آن حضرت را برداشتند و بجانب بقیع حمل دادند و نزد جده او فاطمه بنت اسد (س) دفن کردند.

ابن‏ عباس روایت کرده است که حضرت رسالت (ص) فرمود:، چون فرزند من حسن را به زهر شهید کنند، ملائکه آسمان‌های هفت گانه بر او گریه کنند، و همه چیز بر او بگرید حتی مرغان هوا و ماهیان دریا، هر که بر او بگرید، دیده‏‌اش کور نشود در روزی که دیده‏‌ها کور می‏‌شود، هر که بر مصیت او اندوهناک شود، اندوهناک نشود دل او در روزی که دل‌ها اندوهناک شوند؛ هر که در بقیع او را زیارت کند، قدمش بر صراط ثابت گردد در روزی که قدم‌ها بر آن لرزد.

منابع:

منتهی الامال / عباس قمی
زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام) / سید هاشم رسولی محلاتی
جلوات ربانی در شناخت دوازده امام به مقام نورانیت / محمد رضا ربانی
جلاء العیون / محمد باقر مجلسی
تاج الموالید فی الموالید ائمه و وفیاتهم. (خلاصه زندگی چهارده معصوم علیهما السلام) / ابوالعلی فضل بن حسن طبرسی / سید ابو فاضل رضوی اردکانی
امام مجتبی / سید حسن ابطحی
آمال الواعظین / سید ابراهیم حسینی لیلابی

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار