به گزار ش. خبرنگار ساجد، بسیجی شهید «علیرضا مذهب شناس» در تاریخ ششم اسفند ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ در ارتفاعات کله قندی شمال مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصاویر نامه بسیجی شهید «علیرضا مذهب شناس»
متن نامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسمه تعالی
به نام الله هستی بخش روح الله
سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی
و سلام و درود بر امت قهرمان و شهیدپرور کشور جمهوری اسلامی ایران
و سلام و درود بر تمام مجروحین و معلولین جنگ حق علیه باطل
پس از عرض سلام و احوال پرسی امیدوارم حالتان خوب باشد و موفق و موید باشید و سلام گرم مرا از فرسنگها و راههای دور از جبهههای جنگ بپذیرید.
مادر، پدر، خواهران، برادر، شوهر خواهرها، دختر خواهرها، پسر خواهر و دوستان و آشنایان سلام علیکم و رحمة الله ...
الان که این نامه را برایتان مینویسم صبح روز شنبه ۱۳۶۰/۱۲/۸ است از جبهه رقابیه.
من الان بروی یک تپه در زیر آفتاب ساعت یک ربع به یازده دراز کشیدهام و برایتان نامه مینویسیم، وای چه صحنههای زیبایی است. الان تقریباً ده دقیقه به ساعت یازده است که در عرض چهار الی پنج دقیقه میگهای عراقی بالاسر ما ویراژ میدادند و راکتهای خود را در دور و اطراف ما میاندازند چه منظرههایی راکتهای خوشهای، راکتهای آتشزا، پدافندهای ما همچنان کار میکنند و با شلیک پدافند الله اکبر سر میدهند.
هوای اینجا واقعاً دلنشین و خوشبو است صبحها نسیم بهاری میآید و ظهرها آفتاب دلنشین و گرم و شبها هم خنک و دلنشین بیابانهای اینجا همه سرسبز و پر گل و چمنزار است بر عکس هوای تهران، چون خبر رسیده بود که تهران ۳۰ سانتیمتر برف آمده و سرد است خوب دیگر میتوانید برایم نامه بفرستید، چون در مقر مستقر شدیم در ضمن اگر نامه برایم نوشتید آدرس عباس آقا را برایم بفرستید.
مامان ناراحت درسم نباشی اگر زنده ماندیم بعد از زیارت کربلا میآیم و به درسم ادامه میدهم و اگر هم سعادت شهادت را داشتم میروم تا در پیش «آیت الله بهشتی» درس شهامت و شهادت را بیاموزم و میروم پیش «رجایی» تا درس مظلومیت را بیاموزم و میروم پیش «چمران» تا درس چیریکی و دلاوری بیاموزم و میروم پیش فرماندهام امام زمان (عج) تا درس عدالت بیاموزم و بعد میروم پیش خدا تا جزو شهدا، صدیقین، صادقین باشم.
خوب دیگر سرتان را درد نمیآورم و کم کم زحمت را کم میکنم. راستی تا یادم نرفته بگویم که تلفن کردم خانه منیر پنج، شش بار هم شماره گرفتم، ولی نبود. عیبی ندارد حالا دیگر میتوانید برایم نامه بنویسید و از خودتان برایم بگویید و یکی دیگر میخواستم ببینم چند تا نامه به دستتان رسیده همگی برایمان دعا کنید.
انشاءالله بزودی در کربلا دیدار خواهیم کرد به امید خدا.
والسلام
به امید پیروزی نهایی
A-M
۱۳۶۰/۱۲/۸»
انتهای پیام/ 900