استاد دانشگاه:

سنت پیاده‌روی را امام حسن (ع) باب کرد

یک کارشناس مرکز ملی پاسخگویی گفت: سنت پیاده‌روی به زمان امام حسن مجتبی (ع) برمی‌گردد. امام (ع) بارها پیاده از مدینه برای انجام مناسک حج به مکه تشریف بردند.
کد خبر: ۳۱۷۵۵۹
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۳۹۷ - ۰۲:۰۰ - 08November 2018

سنت پیاده‌روی را امام حسن (ع) باب کردامام حسن مجتبی (ع) در نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه چشم به جهان گشود و حدود هفت سال از دوران زندگی پیامبر اکرم (ص)  را درک کرد. پس از آن حضرت حدود ۳۰ سال با پدر بزرگوارشان علی بن ابی طالب علیه السلام ملازمت داشت. بعد از شهادت امیرالمؤمنان علیه السلام به مدت ۱۰ سال عهده دار مقام امامت بودند و در ۲۸ صفر سال پنجاه هجری در سن ۴۷ سالگی به دستور معاویه بن ابی سفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید.

به مناسبت سالروز شهادت سبط اکبر نبی مکرم اسلام (ص) با حجت‌الاسلام والمسلمین محسن جنتی‌منش استاد دانشگاه و کارشناس مرکز ملی پاسخگویی گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌آید:

اذعان تمام فِرق اسلامی به جایگاه ویژه امام حسن (ع) نزد پیامبر(ص)

از دیدگاه شیعه و سنی و همه فرق اسلامی، آقا امام حسن مجتبی(ع) جایگاه ویژه‌ای نزد پیامبر اکرم (ص) دارد. در روایات تاریخی زیادی می‌بینیم، پیامبر گرامی اسلام (ص) همیشه امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به عنوان الگو معرفی می‌کردند. روایاتی مانند «الحَسَنُ و الحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» که این دو بزرگوار آقای جوانان بهشت هستند، در حالی که امام حسن و امام حسین در زمان پیامبر اکرم (ص) کودکانی خردسال بودند. اما پیامبر آن‌ها را به عنوان آقای جوانان بهشت معرفی کرده است. رسول اکرم (ص) در روایات متعدد آن‌ها را به جامعه اسلامی گوشزد می‌کرد که این بزرگواران الگوی شما هستند و در زندگی باید به رفتار و منش آنان تأسی و الگوگیری کنید.

سنت پیاده‌روی را کریم اهل بیت (ع) ایجاد کرد

چیزی که الان نیاز داریم، این بخش از زندگی این بزرگواران است که در زندگی امروز جامعه ما، الگوگیری از آن‌ها به چه شکلی می‌تواند باشد. در تاریخ زندگی‌ سبط اکبر (ع) هست که بارها و بارها امام پیاده از مدینه برای انجام مناسک حج به مکه تشریف بردند. با اینکه می‌توانستند مانند بسیاری از افراد با لوازم سفر آن روزگار که شتر و اسب بود، مسافرت کنند، اما تعهد داشتند که این کار را به شکل پیاده‌روی انجام دهند. این در حالی است که الان افرادی به برخی مناسک‌ دینی مانند پیاده‌روی اربعین اشکال می‌گیرند که در قرن ۲۰ و ۲۱ دیگر با این همه وسایل، پیاده‌روی معنا ندارد. می‌خواهم بعد تاریخی این قضیه را مطرح کنم که سنت پیاده‌روی به زمان امام حسن مجتبی (ع) برمی‌گردد. با اینکه می‌توانستند با اسب و شتر مسافرت کنند، اما بحث پیاده‌روی که به خاطر عشق و احترام است، جایگاه ویژه‌ای دارد و پیاده‌روی اربعین و پیاده‌روی عاشقان به سوی حرم رضوی از همین مسأله نشأت می‌گیرد.

در بعد اجتماعی زندگانی امام حسن مجتبی (ع) چند نکته به صورت ویژه قابل بیان است که به درد زندگی امروز ما می‌خورد. آن هم توجه به اقشار محروم جامعه و مسئولیت‌پذیری اجتماعی امام حسن (ع) است. امام در دوره کوتاه‌ از خلافتشان که بر اثر مسائل سیاسی که میان خودشان و معاویه صلح را امضا کردند، بعد از آن مسئولیت اجتماعی زیادی نداشتند، اما در همین دوران از توجه به اقشار ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه غافل نبودند.

ماجرای شکستن اعتکاف از سوی امام حسن (ع) 

در تاریخ هست که امام حسن (ع) چند بار در زندگیشان کل اموال را با فقرا نصف کردند و این نکته بسیار عجیبی است که اگر ۲ لباس داشتند، یکی را به فقرا می‌دادند. ابن عباس از صحابه پیامبر و از یاران امام حسن (ع) می‌گوید: با امام حسن مجتبی در مسجدالحرام معتکف بودیم و در حال اعتکاف با امام حسن مجتبی (ع)، طواف خانه کعبه انجام می‌دادیم. یکی از شیعیان و محبان حضرت خدمت امام حسن مجتبی آمد و گفت: من طلبکاری دارم که تهدید کرده اگر بدهی مرا ندهی، تو را به حبس خواهم انداخت و من هم پولی ندارم. ابن عباس می‌گوید: دیدم امام حسن طواف را رها کرد و داشت از مسجدالحرام خارج می‌شد. رو به امام کردم و گفتم: فراموش کردید که شما معتکف هستید و نمی‌توانید از مسجدالحرام خارج شوید، ایشان فرمود: حواسم هست اعتکاف دارم، اما از جدم رسول الله شنیدم که فرمود: هر کسی حاجت برادر مؤمن خود را برآورده کند، مانند آن است که خدای بزرگ را ۹ هزار سال عبادت کرده است، در حالی که روزها را روزه و شب‌ها را به عبادت پرداخته است. برآوردن نیاز یک انسان مؤمن این همه فضیلت دارد و امام حسن طواف را رها کردند و اعتکاف را شکستند.

روش مجتبوی برای خنثی‌سازی تبلیغات منفی دشمنان 

همچنین دیگر کاری که امام حسن مجتبی (ع) علیه تبلیغات منفی دستگاه بنی‌امیه انجام داد،‌ خنثی‌سازی تبلیغات منفی دشمنان بود که به هر حال در جامعه ‌آن روز فراگیر بود و آن، عمل به موازین دینی و اخلاقی بود. در روایت است که بین حق و باطل ۴ انگشت فاصله است؛ یعنی بین آنچه که انسان می‌شنود و آنچه که انسان به عینه می‌بیند و به واقعیت آگاهی پیدا می‌کند، تنها ۴ انگشت فاصله دارد. اینکه در زندگی امروز مطالبی را می‌شنویم در روزنامه‌ها می‌خوانیم و در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم که اینها در حد شایعه باشند یا در حد این باشند که آبروی انسانی را یا حزب و جریانی را زیر سؤال ببرند، اینها نباید اتفاق بیفتد. زیرا تا حقیقت برای ما مشخص نشده، نباید درباره مسأله‌ای قضاوت کنیم.

پیرمردی تحت تبلیغات اموی از شام قرار گرفته بود و از امام حسن (ع) و امیرالمؤمنین (ع) کینه و دشمنی به دل داشت. وارد مدینه شد. امام حسن را دید که در راهی سوار بر اسب از کوچه و خیابان رد می‌شود. شروع کرد به امام حسن ناسزا گفتن و بی‌احترامی کردن. امام وقتی این پیرمرد را دید، سراغ او آمد و عرض کرد: می‌بینم که خسته هستی و خستگی راه در چهره‌ات نشسته است. گویا در شهر غریبی و کسی را نمی‌شناسی. اگر به منزل ما تشریف بیاوری تا هر موقع که بخواهی میهمان من خواهی بود، اگر حاجتی داشته باشی برآورده می‌کنیم، اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می‌کنیم و اگر گرفتاری در این شهر داشته باشی، گرفتاری‌ات را حل می‌کنیم.

یعنی امام حسن مجتبی (ع) می‌دانست که دلیل دشمنی و ناسزایی این شخص تبلیغات سویی بوده که علیه ایشان و خاندان رسالت و علوی شده است. ایشان با عمل و رفتار انسانی خودش این پیرمرد را متنبه کرد. می‌گویند وقتی این پیرمرد برخورد کریمانه امام حسن (ع) را دید، تمام کینه‌هایی که در ذهنش علیه امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی بود فرو ریخت و دست امام حسن مجتبی (ع) را بوسید و گریه کرد و گفت: تا امروز بدترین بندگان خدا نزد من، شما و پدرتان بودید، تا الان در گمراهی و اشتباه بودم. از امروز به بعد بهترین بندگان خدا شما هستید و حقیقتاً خدا می‌داند رسالت خودش را در چه خاندانی قرار دهد.

گاهی اوقات می‌بینید فردی، حرفی می‌زند و توهینی می‌کند. باید توجه کنید مبنا و دلیل آن توهین و ناسزایش چیست. نه اینکه به آن حرفش پاسخ دهیم و موضع‌گیری کنیم. اینکه چه کسانی بر اثر مشکلات و گرفتاری‌ها، گرانی‌ها و ناملایمات زندگی حرفی می‌زند، نباید سریع با خشونت و درشتی با آن شخص برخورد کرد. باید با اخلاق کریمانه و عمل به موازین دینی آن را از اشتباهش در بیاریم.

معنای حلم و بردباری از دید امام دوم شیعیان

از امام حسن مجتبی (ع) سؤال شد که حلم و بردباری چیست؟ قیلَ لَهُ مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِی التَّقْوی وَ الزَّهادَةُ فِی الدُّنْیا. قیل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ کَظْمُ الْغَیظِ وَ مَلْکُ النَّفْسِ. قیلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْکَرِ بِالْمَعْرُوفِ. فرمود: رغبت به تقوا و بی‌رغبتی در دنیا. سؤال شد حلم چیست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد: سداد و درستی چیست؟ فرمود: برطرف کردن زشتی به وسیله خوبی. اگر ما به این شکل به زندگی امام حسن مجتبی (ع) نگاه کنیم می‌بینیم بسیاری از مواردی که ایشان فرمودند، در زندگی امروزی ما کاملاً به جا هست و قابل الگوگیری است.

امام مجتبی (ع) الگوی صبر و بردباری در راه حق بودند تا جایی که معروف است امام حسن مجتبی برای حفظ حق و کیان اسلامی حتی حاضر شد با معاویه که دشمن خدا و اهل بیت و دین خدا بود، اما در ظاهر به دین عمل می‌کرد،  با او صلح کند. با این صلح باعث شد کیان اسلام که آن روز در خطر بود و از سوی دشمنان خارجی و رومیان آن زمان تهدید می‌شد، حفظ شود. در کنار این باعث شد چهره اصلی، متقلب و متزلزل معاویه و بنی‌امیه را به دیگران نشان دهند که اسلام آن‌ها، اسلام دروغین است. در واقع صلح امام حسن زمینه‌ساز قیام امام حسین (ع)  شد که در پی آن دودمان بنی‌امیه را به باد داد.

وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن

در پایان هم به ماجرای شعری اشاره کنم که درباره مظلومیت امام حسن (ع) است.

 میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی از بزرگان عرفا در عصر فتحعلی شاه قاجار بود. بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می‌آورد و به پزشک مراجعه می‌کند، دکتر می‌گوید: من چشمت را درمان می‌کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می‌کند تا اینکه به کلی نابینا می‌شود. سرانجام با حالت اضطرار به حضرت محمد (ص) و خاندان او متوسل می‌شود.

شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم (ص) را در خواب می‌بیند. حضرت به او می‌فرماید: چرا در مصائب حسین و حسن مرثیه نمی‌گویی تا خدای متعال چشمانت را شفا دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا (س) حاضر شده می‌فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.

صبح آن روز وصال شروع به قدم زدن در خانه کرد و دست به دیوار گرفت و این شعر را سرود:

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد/ آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

ادامه شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد. آن گاه اضافه کرد:

خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت/ دل را تهی زخون دل چند ساله کرد

نَبوَد عجب که خون جگر گر شدش بجام/ عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش/ ور می‌توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید/ کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون/ هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت/ آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت

منبع: فارس

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار