گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: ۵۵ روز پس از آغاز جنگ عراق علیه ایران، رزمندگان به یاری جمعی از پاسداران برای آزادی شهر سوسنگرد، قهرمانانه در برابر دشمن ایستادگی کردند و برخی از آنها به شهادت رسیدند. روز بعد ۲۶ آبان ماه شهر سوسنگرد آزاد شد.
موفقیت و پیروزی بزرگ نیروهای ایران در عملیات آزادسازی سوسنگرد، آن چنان ضربهای به رژیم بعث وارد کرد که حتی رسانهها و محافل خبری جهان نیز مجبور به اعتراف شدند. رادیو صدای آلمان به دنبال عملیات ایران در سوسنگرد، در تفسیری عنوان کرد: «گزارشهایی رسیده است که نشان میدهد در روزهای اخیر، نیروهای زرهی و هوابرد ایران موفق شدند در غرب و جنوب غربی ایران ضربات شدیدی بر نیروهای عراقی وارد آورده و از پیشروی آنان جلوگیری کنند. طبق گزارشهای رسیده – به خصوص در حوالی شهر سوسنگرد - نیروهای عراقی صدمات جانی و مالی بسیاری متحمل شده و ناچار به عقبنشینی شدهاند. شهر سوسنگرد در ابتدای حمله عراق به ایران، یک بار به وسیله نیروهای عراقی تصرف شده، اما پس از ناکامیهایی که ارتش عراق، بخصوص در تصرف شهر آبادان متحمل شد و خسارتها و لطماتی که به وسیله ارتش ایران بر نیروهای زرهی ارتش عراق وارد آمد، تمامی نیرو و توان ارتش عراق معطوف آن شد که شهر سوسنگرد را که در حقیقت کلید موفقیت جنگ بود، به دست آورد، که اگر ارتش عراق موفق میشد شهر سوسنگرد را به تصرف خود در آورد، موقعیت شهرهای دزفول و اهواز را نیز به خطر میافتاد و رابطه نفتی تهران با دزفول و مسجد سلیمان را قطع میکرد و از طرفی با تصرف پایگاه هوایی دزفول، موقعیت شهرهای مهم مرکز ایران را به خطر میانداخت. درست به همین دلایل ارتش ایران با تشویق و ترمیم نیروهای زرهی خود توانست ارتش عراق را در دام شهر سوسنگرد گرفتار کند و دهها تانک و صدها سرباز و افسر عراقی را نابود سازد.
اینک عراق با ناکامی بسیار در اطراف شهر سوسنگرد موضع گرفته و توپ و راکت به این شهر شلیک میکند. به گفته یکی از خبرنگاران غربی، لاشه تانکها و توپهای عراقی در اطراف شهر سوسنگرد و همچنین در داخل این شهر، دلیل بسیار کافی و قاطع در ناکامی ارتش عراق در تصرف این شهر بزرگ و استراتژیک بوده است.»
عقب نشینی تانکهای دشمن همچون معجزه بود
یکی از رزمندگانی که در جریان تجاوز دشمن به سوسنگرد و همچنین آزادی این شهر، جزء نیروهای عمل کننده بوده است، خاطرات خود از لحظههای مبارزه را این گونه بیان میکند:
«گروه ما روز ۱۷ آبان به شهر سوسنگرد وارد شد. پس از چند روز اقامت در شهر، قرار شد که در اطراف شهر کانال حفر کنیم. پس از انجام این کار، تمام نیروها در آن مستقر شدند و، چون جنگها به صورت چریکی و نامنظم بود، افراد سپاه به گروههای چند نفری تقسیم شدند و پس از شناسایی نیروهای دشمن، شبها به آنان شبیخون میزدند و به شکار تانکها میرفتند. با آنکه نیروهای عراقی از نظر تجهیزات و امکانات در سطح مطلوبی بودند، اما از نظر ایمان صفر بودند و پس از هر حمله، بسیاری از ترس فرار میکردند.
در طول مدتی که در سوسنگرد با دشمن میجنگیدیم، با آنکه فاقد تجهیزات کامل و سلاحهای سنگین بودیم و از نظر اطلاعاتی هیچ چیز نداشتیم؛ بچههای سپاه با اتکای به نیروی ایمان و شهادت و با استفاده از نیروی خلاقیت خود، دست به ابتکار میزدند و در هر حمله، موفق میشدند خسارتهای زیاد به دشمن برسانند.
شب اول محرم، نیروهای عراقی در تمام شب با شلیک گلولههای نورانی منطقه را کاملاً روشن کرده و تا صبح، شهر را زیر گلوله گرفته بودند. آنان شب اول محرم حمله بسیار شدیدی به شهر کردند که طی آن تعداد زیادی از بچهها شهید شدند. وضع در روزهای بعد نیز به همین طور بود. جمعه ۲۲ آبان که نوبت نگهبانی من بود، پس از خواندن دعای توسل رفتم. دشمن به طور عجیبی آتش میریخت و ما را به طور نعل اسبی محاصره کردند. فردای آن شب از ساعت چهار صبح، دوباره شهر را بشدت کوبیدند. تمام روز در حال مبارزه بودیم. نیروهای عراقی در این حملهها از پیشرفتهترین سلاحها استفاده میکردند و ما چند تانکام - ۶۰ اردنی را در میان نیروهای عراقی دیدیم. در همان روز، برادر رجبی که مسوول سپاه سوسنگرد بود، به اتفاق تعدادی از بچهها به طرف دهلاویه حرکت کردند که او و تعدادی از برادران در این مأموریت به شهادت رسیدند.
در طول نبرد، ما شاهد بسیاری از فداکاریها و معجزهها بودیم. از جمله میتوانم از شخصی به نام بهمن که یکی از مسوولان سپاه بود، یاد کنم که به اعتقاد من قهرمان نبرد سوسنگرد بود. او طی شش شب با روحیهای فوقالعاده خوب، بدون لحظهای استراحت نبرد میکرد. روز شنبه بنا به دستوری، در کانالهایی که قبلاً حفر کرده بودیم، مستقر شدیم و جنگ کلاشینکوف با تانکها شروع شد. حماسه سوسنگرد در همین روز اتفاق افتاد. بچههای ما لشکر عراق را در شهر کلافه کرده بودند. لشکر عراق در آن روز هر جایی را که میکوبید، از نقطه دیگر ضربه میخورد و به طوری گیج شده بود که نمیتوانست بفهمد از کجا به آنان حمله میشود. من به اتفاق چند تن از برادران، قسمتی از جاده «هویزه» را در اختیار داشتیم. فشار آتش دشمن به قدری زیاد بود که کسی نمیتوانست از عرض خیابانها عبور کند و عراقیها با سلاحهای پیشرفته همه را به رگبار میبستند. در ساعت ۱۲، هنگامی که به اتفاق یکی از برادران از هجوم یک تانک دشمن به طرف مسجد شهر جلوگیری میکردیم، بر اثر اصابت گلوله یک تانک دیگر، زخمی شدیم و زنده ماندن ما در آن شرایط به یک معجزه شبیه بود. ما را به مسجد آوردند. در مسجد یک پزشک افسر وظیفه ژاندارمری، بدون هیچ امکاناتی، با تلاش بسیار، به زخمیها رسیدگی میکرد. پس از چند ساعت، صدای تیراندازی کم شد. ما تصور کردیم که همه نیروهای ما به شهادت رسیدهاند و عراقیها الان وارد مسجد میشوند، که ناگهان شخصی آمد و فریاد زد که تانکهای عراقی عقبنشینی کردند. الله اکبر، ما پیروز شدیم.»
انتهای پیام/ 131