از جنگ در اهواز تا شهادت در ملارد+ عکس

۲۱ آبان ۱۳۹۰ نزدیک ظهر بود که فهمیدیم مردانی خستگی ناپذیر از این عالم خاکی پر کشیدند و به آغوش معشوقشان رفتند. این ها همان مردان روزهای سخت نبرد با استکبار بودند که هدفشان دنیایی بدون رژیم صهیونیستی بود.
کد خبر: ۳۱۸۴۴۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۵ - 13November 2018

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، 21 آبان 1390 نزدیک ظهر بود که فهمیدیم مردانی خستگی ناپذیر از این عالم خاکی پر کشیدند و به آغوش معشوقشان رفتند. این ها همان مردان روزهای سخت نبرد با استکبار بودند که هدفشان دنیایی بدون رژیم صهیونیستی بود. به همین مناسبت پای صحبت های همسر یکی از شهدای آن روز نشستیم:

 لطفا خودتان را معرفی کنید.

بنده سیف هستم همسر شهید مهدی نواب از همرزمان و یاران شهید بزرگوار حاج حسن طهرانی مقدم.

در مورد شهید بفرمایید. از کودکی، نوجوانی و جوانیشان بگویید.

شهید مهدی نواب در سال 1346 در محله سرچشمه تهران به دنیا آمدند. خانواده ایشان بسیار متدین بودند. پدر و برادر ایشان ورزش دوچرخه سواری را به صورت حرفه ای پیگیری می کردند. آقا مهدی هم دوچرخه سواری را دوست داشتند. از همان کودکی صفات خوبی از خانواده خود یاد گرفتند. صفاتی مثل دینداری، ایمان، رعایت بیت المال، حق الناس، رعایت حلال و حرام و کمک به مستمندان از صفاتی بود که نزدیکان ایشان در مورد کودکیشان نقل می کردند. در همان ایام نوجوانی در زمان فراغتشان به ورزش هایی همچون والیبال و دوچرخه سواری می پرداختند. در سال 1359 با آنکه 14 سال بیشتر نداشتند پایگاه بسیج آیت الله کاشانی خیابان پامنار را راه اندازی کردند. در این پایگاه بسیج علاوه بر خدمت به مردم مسئول آموزش پایگاه بوده و در بحث پشتیبانی جنگ و جمع آوری کمک های مردمی فعال بودند.مدتی بعد با اینکه دو برادر دیگرشان در جبهه بودند با راضی کردن مادر بزرگوارشان به جبهه رفتند.

از چه موقع با شهید طهرانی مقدم آشنا شدند؟

در سن 16 سالگی یعنی در سال 1362 با شهید تهرانی مقدم آشنا شدند. این آشنایی در توپخانه سپاه رقم خورده و شهید تهرانی مقدم استعداد شهید نواب را در زمینه توپخانه کشف کرده و ایشان را برای همکاری در این قسمت از سپاه دعوت کرد. از همان ایام در مرکز تحقیقات فنی توپخانه به تعمیر قبضه های توپ پرداخت.

پس از چندی برای دیدن آموزش های تخصصی به همراه شهید تهرانی مقدم به سوریه رفت و آموزش های متنوعی در مورد موشک و ادوات مربوط به موشک را آموخت. شهید تهرانی همیشه از این موضوع یاد می کردند که آقا مهدی آن قدر در کار خود متبحر بود که در زمان جنگ شهرها که صدام به راه انداخته بود و ایران نیز به حمله های صدام پاسخ می داد شهید مهدی نواب به تنهایی در یک شب هفت موشک را آماده پرتاب نموده بودند.

نماز خواندن و عباداتشان را چگونه انجام می دادند؟

شهید همیشه به نماز اول وقت پایبند بودند و هر زمان که اذان پخش می شد. حتما باید فریضه نماز را بجای می آوردند و دوباره شروع به کار می کردند.

چه مقدار در روز را در محیط کار می گذراندند؟

زمانیکه در پادگان های اطراف تهران بودند تا دیر وقت(ساعت 1 الی 2 نصف شب) کار میکردند و بعد از اتمام کار به خانه بر می گشتند و دوباره ساعت 5 صبح به سر کار می رفتند. در زمان عادی در محل کار به کارهای روزمره موشکی می پرداختند. پس از پادگان و مراجعت به منزل شب ها در بسیج خیابان پامنار خدمت میکردند.

ظاهرا ایشان در مقطعی از سپاه استعفا داده اند. چرا؟

ایشان پس ار مرگ پدرشان در سال 73 به علت تنهایی مادر و بخاطر اینکه مغازه پدری بسته نماند، از سپاه استعفاء میدهند ولی ارتباطشان با دوستان سپاهی پا بر جا بودند و در ماموریتهایی که نیاز بود، شرکت میکردند. سال 1377 شهید تهرانی مقدم از ایشان خواست که برای انجام پروژه ای به ایشان کمک کنند. برای همین شهید نواب هم با کمال میل دعوت حاج حسن تهرانی مقدم را پذیرفتند و دوباره با سپاه همکاری کردند.

چه سالی با شهید نواب ازدواج کردید؟

سال74٫ شهید نواب دوستی به نام محمد قاسم سلگی داشتند. این دو یار و غمخوار هم بودند و واقعا خیلی با هم صمیمی بودند. خواست خدا این بود که شهید نواب با شهید سلگی باجناق شدند.

مراسم ازدواج چگونه برگزار شد؟!

مراسم ما خیلی ساده بود. در حد یک مهمانی خانوادگی، بدون لباس عروس و دامادی و ماشین عروس. یکی از مهمانان مراسم ما شهید تهرانی مقدم بودند. ایشان خیلی شهید نواب را دوست داشتند. برای همین برای عرض تبریک به مراسم ازدواج ما آمدند.

پس شهید تهرانی با شهید نواب خیلی رابطه خوبی داشتند.

بله. شهید نواب، شهید سلگی و شهید تهرانی مقدم خیلی از وقتشان را در کنار هم بودند. هم کار تحقیقاتی می کردند و هم کارهای دیگر مربوط به سپاه که عهده داشتند. حتی شهید تهرانی مقدم مسئول کوهنوردی سپاه که شدند شهید نواب را به عنوان مسئول دفتر تدارکات کوهنوردی سپاه انتخاب کردند. شهید نواب برای هماهنگی 5000 نفر کوهنورد و اعزام به کوه دماوند با نام خانم حضرت زهرا (س) خیلی زحمت کشیدند . در یک هفته دو بار قله دماوند را صعود کردند ، یکبار برای چسباندن لوح یا زهرا (س) و دفعه دوم با گروه اعزام شدند، که انصافا برای صعود گروه به قله خیلی زحمت کشیدند .چون هماهنگی بسیار مشکل بود. شهید نواب چون از نوجوانی با شهید مقدم بودند به خاطر همین به ایشان ارادت خاصی داشتند و شهید مقدم هم همین جور با ایشان بودند و احترام خاصی به شهید نواب داشتند چون شهید نواب بسیار متواضع و کم حرف بودند و خیلی حرمت ها رو نگه می داشتند و همیشه به قول معروف سرشون توی لاک خودشون بود.

خیلی در مسائل با هم مشورت میکردند و راز دار هم بودند. شهید مقدم یک شخصیت بسیار دلسوز و مهربانی بودند ایشان هر دو هفته یک بار زمانی که شهید نواب در منزل نبودند زنگ میزدند منزل ما و با بنده صحبت کرده و دلجویی می نمودند. ایشان میگفتند اگر صبر شما و همکاری شما نباشه آقا مهدی با این روحیه خوب و بشاش سر کار، کار نمیکنند. زمانی که منافقین بزدل به حرم آقا امام رضا ع هتک حرمت کردند با سربازان آقا صاحب زمان به فرماندهی شهید مقدم و آقا مهدی با شلیک موشک به مقر منافقین به عراق نشان دادند که اجازه نمیدهند هیچ ابر قدرتی حریم شیعه را بشکند. در ساخت، آزمایش و شلیک موشک شهاب 3 نیز ایشان نقش موثری داشتند.

رفت و آمد خانوادگی هم با خانواده شهید تهرانی مقدم داشتید؟

بله با هم رفت وامد خانوادگی داشتیم و داریم. بیشتر سال تحویل ها با هم مشهد بودیم یا در طول سال به منزل هم می رفتیم. حتی یک سفر کربلای خانوادگی بعد از سرنگونی صدام معلون با هم رفتیم.

ماجرای بیماری شهید نواب از کجا شروع شد؟

در یکی از روزها زمستان سال 83 برای صعود به قله دماوند رفته بودند که با شروع تاریکی برای استراحت وگذراندن شب به پناهگاه میروند، شهید نواب متوجه می شود که یکی از دوستان کیسه خوابش را نیاورده ،شهید از خود گذشتگی می کند و کیسه خوابش را به ایشان می دهد و به گفته یکی از دوستانشان شهید تا صبح راه میرود که یخ نزند .فقط حدود چند ثانیه به خواب می رود که وقتی از خواب بیدار میشود احساس میکند همه ی استخوان هایش یخ زده و این شروع بیماری روماتیسم در شهید نواب بود که تا زمان شهادت از این درد رنج می برد

ظاهرا ایشان به غیر از حرفه هایی مانند صخره نوردی، کوهنوردی و یخ نوردی در فیلمبرداری هم حرفه ای بودند.

بله. اوایل دهه هشتاد بود. شهید مهدی نواب که بخوبی میدانست کارشان سری است و از طرفی احتیاج به فیلم برداری از تست های موشکی و … بود، با همفکری شهید حسن مقدم تصمیم گرفت که خودش کار فیلم برداری را انجام دهد و این مقدمه ای شد برای تاسیس دفتر سمعی و بصری در مجموعه جهاد خود کفایی.
شهید نواب از یک دوربین شروع کردند و واحد سمعی را تا جایی رساند که دفتری با دوربین های حرفه ای و فوق حرفه ای تشکیل شد و ایشان مسئول دفتر سمعی و بصری جهاد خود کفایی شدند. جالب است بدانی شهید نواب تقریبا با 20 نوع دوربین حرفه ای کار می کردند.

اخلاق ایشان چگونه بود؟

شهید نواب از نظر اخلاقی نمونه بودند. چه نظر خانواده دوستی و چه از نظر رفتار با دیگران و چه حق الناس. حق الناس خیلی رعایت میکردند. حتی در خیابان یک بوق نمی زدند که مبادا کسی اذیت شود. مهربان و دلسوز و یتیم‌نواز بود. عاشق همسر و فرزندنش بود. بسیار خوش‌قول بود که یکی از علائم مؤمن است. بسیار صادق بود و می‌گفت انسان ترسو دروغگو است. همراه همیشگی همسر و فرزندش بود چه در زمان حیات و چه بعد از شهادتش. در زندگی‌ام تا به حال عاشق‌تر از شهید نواب ندیده‌ام. شهید نواب بسیار بسیار یتیم نواز بودند. میگفتند باید لیاقت داشته باشی دست نوازش بر سر این عزیزان بکشی که اینان درهای بهشت برای ما هستند. همچنین خیلی در کار جهیزیه جمع کردن برای دختران یتیم بودند.

در کارهای خانه به شما کمک می کردند؟

 بله. خریدخانه بیشتر با شهید نواب بود . گوشت و مرغ را خود ایشان می خریدند و خودشان هم خرد میکردند. حتی در منزل سبزی هم خرد می کردند. جمعه ها غذا با شهید نواب بود یا آشپزی میکردند یا خانواده رو به بیرون تهران میبرند و ناهار می دادند. هر وقت در منزل بودند ظرف هم می شستند. برای همین خانواده ما در طول هفته روحیه بسیار خوبی داشتیم چون پنج شنبه و جمعه خوبی در کنار هم داشتیم و کلی انرژی مثبت از هم می گرفتیم.

بیشتر به کدام یک از حضرات اهل بیت ارادت داشتند؟

ارادت خاصی به آقا امیرالمومنین علی علیه السلام داشتند. چند سال اخیر شهید نواب در نیمه‌شب‌ها در تاریکی عبادت می‌کرد و با حالت گریه و التماس خدا را به حضرت علی(ع) قسم می‌داد و آهسته با خدا در دل می‌کرد ولی هیچ‌وقت نفهمیدم با خدا چه می‌گوید. از شهید پرسیدم که چه می‌گوید اما برای اولین بار در زندگی جوابم را نداد. در اواخر هروقت به پادگان مدرس می‌رفت با غسل می‌رفت و من این را متوجه می‌شدم و چندین ماه بود که منتظر شهادتش بودم.

هیچ وقت در مورد شهادت حرف می زدند؟

شهید نواب هیچ وقت از شهادت خودشون صحبت نمیکردند. میگفتند شهادت لیاقت میخواد که من ندارم. خیلی خیلی متواضع بودند. ولی بنده میدانستم ایشان شهید میشوند. حدود یک سالی بود هر روز خانه را مرتب میکردم و آماده خبر شهادت ایشان بودم. چون ایشان اخلاق و منش اصلا زمینی نبود متوجه میشدم هر روز مخلص تر از دیروز میشوند و خودم دو ماه قبل از شهادتشون در سفرمان به مشهد آقا امام رضا علیه السلام را به مادرشون قسم دادم و شهادت آقا مهدی را از حضرت خواستم.

از روز شهادت ایشان برایمان بگویید. وقتی خبر شهادت را شنیدید کجا بودید؟

از پادگان مدرس جمعه صبح با آقا مهدی تماس گرفتند و ایشان همراه با شهید مقدم به پادگان کرج رفتند. قرار بود شب برگردند. برای اینکه ما تنها نباشیم ما رو هم منزل مادر بردند. شب تماس گرفتند و گفتند شب منتظر نباشم و خودم با مادر به منزل برگزدم. ایشان زمانی که شب ها در پادگان بودند صبح ها زنگ میزدند که ما خواب نمانیم و دخترمان از مدرسه جا نماند. ولی برای اولین بار آن روز زنگ نزدند. من هر روز برای ایشان صدقه کنار میگذاشتم ولی آن روز فراموش کردم. از صبح دلشوره داشتم و به مادرم گفتم بیرون بریم. حالم خوب نیست. از دل شوره نزدیک ظهر حالت تهوع بدی گرفته بودم. ساعت یک احساس کردم قلبم کنده شد. گویا همان زمان آقا مهدی شهید شده بودند. وقتی به منزل رسیدم تلویزیون را روشن کردم و از اخبار انفجار در پادگان ملارد را شنیدم و متوجه شدم ایشون شهید شدند. جالب این است مثل امروز هوا بارانی بود. همراه با مادر و خاله ام به ملارد رفتیم. ولی صلاح خدا نبود و ما پادگان را پیدا نکردیم. برادر آقا مهدی گفتند شما منزل برید میاییم توضیح میدیدم. آمدم منزل دیدم فرمانده های هوا فضای سپاه آمده اند برای تبریک و تسلیت…

بعد از شهادت شهید نواب با رهبر معظم انقلاب هم دیدار داشته اید؟

بله ما یک دیدار خصوصی با آقایمان داشتیم. ایشان یک جلد قرآن کریم به دست نوشته خودشان و چفیه خودشان هم که نفسشان را در آن چفیه دمیدند به تنها یادگار شهید دادند.

از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید تشکر می کنیم.

خواهش می کنم. موفق باشید.

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-43-1024x695.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-47.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-55-1024x956.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-30-05-661x1024.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-30-28-803x1024.jpg

 http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-30-37-730x1024.jpg

 http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-30-43.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-30-55.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-31-15.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-31-27.jpg 

 http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-31-45.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-31-51.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-31-54-1024x682.jpg

 http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-31-57.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-32-03.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-32-08.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-32-11.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-32-40.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-28-51-768x1024.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-04-768x1024.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-07.jpg 

 http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-14.jpg

 

 http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-23.jpg

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-25-576x1024.jpg 

http://ahsannews.ir/wp-content/uploads/photo_2018-11-12_21-29-32.jpg

منبع: احسن نیوز

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۴۰ - ۱۳۹۷/۱۰/۲۷
0
0
سلام
خیلی ممنون از زندگی نامه این شهید میشه لطفا بیشتر درباره زندگی شخصی این شهید توضیح بدید
ما جوان ها احتیاج به الگو سازی در زندگی مشترک داریم مثل گذشت، محبت و در آخر صبر
نظر شما
پربیننده ها