به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سید محمدرضا ناصریان متولد سال 1336 در دامغان بود. وی پس از گرفتن مدرک دیپلم، وارد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد و همزمان به شغل معلمی در یکی از مدارس تهران روی آورد. چند سال بعد محمدرضا به عنوان مدیر مدرسه منصوب شد. ناصریان با حضور در جبهههای دفاع مقدس به عنوان نیروی امدادگر، پشتیبانی، فرهنگی و رزمنده به خیل حماسه آفرینان کشورش پیوست که سرانجام در عملیات والفجر1 در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسید.
از این شهید دستنوشتههایی حاوی روزنوشتهایش در جبهه و نامههایش به خانواده و دوستان باقی مانده است. از دستنوشتههای معروف این شهید که به عنوان مصاحبه برتر سال انتخاب شد، مصاحبه اش است که با خودش انجام داده و در حدود 30 سال پیش در روزنامه کیهان به چاپ رسید.
به گفته برادر شهید زمانی که از دبیرخانه جشنواره تماس گرفتند تا از سید محمدرضا برای حضور در مراسم تقدیر مصاحبه برتر دعوت کنند وی به شهادت رسیده بود؛ لذا مادر شهید در مراسم حضور یافت و جایزه را دریافت کرد. بخش اول این مصاحبه پیش از این منتشر شده است که می توانید آن را از اینجا بخوانید، در ادامه بخش دوم این مصاحبه آمده است.
شهادت بهترین نوع مردن است/ از عاشقان حسین و کربلا نمیتوان حرف زد
از شهادت و لقاءالله بگویید.
شهادت وسیله است، هدف نیست. هدف رضای خدای تبارک و تعالی است. هدف خدمت به اسلام است و اطاعت از ولی فقیه، که اطاعت از ولی فقيه، اطاعت از امام زمان (ع) است و اطاعت از امام زمان (ع) اطاعت از خدا و اطاعت از امام زمانی است و اطاعت از ولی فقیه رسول اش است.
شهادت خوب ترین نوع مردن است و بهترین انتخاب شهادت والاترین خیر است. شهادت مردن نیست، بلکه تولدی دوباره است. شهادت توفیقی است که شاید گنهکارانی مثل ما نصیب شان شود، ان شاء الله، به حق محمد و آل اش و به حق فاطمه زهرا (سلام الله عليها)، رسیده و نجات یافتهاند، وگرنه عملی و مایهای و زاد و توشهای ندارند که روسفید باشند و چه توشهای برای فردای خودمان داشته باشیم و چه نداشته باشیم، رفتنی هستیم، کی مانده است که ما بمانیم؟ کی نرفته است که ما نرویم؟ اگر نخواهیم هم، باز ما را می برند، پس چه بهتر رفتنی باشد، مرگی باشد، با پیکری خونین و گلگون در محضر خدا. پس چه بهتر رفتنی باشد با روسفیدی نزد خدای خود؛ ان شاء الله. پس چه بهتر رفتنی باشد که در بستر نباشد، بلکه مردن در میدان باشد، مرگ مردانه! مرگ در میدان؛ ان شاء الله. به قول استاد شهید مطهری شهید شمع تاریخ است. و به قولی دیگر: شهید قلب تاریخ است.
خداوند توفیق دهد به همگی آنها که مؤمن اند و دوست دارند این گونه مردن را. و به این حقیر که «شهادت» و لقاء اللهی که همراه با رضایت او باشد نصیبمان شود؛ ان شاء الله به حق محمد و آل اش و به حق فاطمه زهرا (سلام الله عليها).
از معنویت جبهه ها بگویید.
گفتن و نوشتن آن، گفتن و نوشتنی است ناقص. واحد ما، یکی از واحدهای خوب از نظر معنوی می باشد، الحمدلله، از نظر برنامه هر سه وعده نماز جماعت و ادعیه مختلف، مثل دعای توسل و زیارت عاشورا را داریم. پک شب در میان دعای توسل، شبهای جمعه دعای کمیل، و صبح جمعه دعای ندبه؛ عاشورا، دعای ندبه و کمیل در موقع اش داریم. در تهران یک درصد این برنامه ها را حضور توفیق نداشتیم، چه برسد به این که حال داشتیم یا نه. این را زحمت ندانید. اینها غذاهای معنوی و باطنی ماست، اینها غذاهای جا و روح ماست، اینها بهترین اطعمه است، تا نباشی نمیفهمی، همچنان که خودم نمی فهمیدم، و اگر چند روز موقت برای بازدید بیایی، عمق مسئله را درک می کنی. از عشق این جا، از دیوانه های کربلا و حسین و ایثارگران جان، چه بگویم؟!
با کدام دعا قبل از آمدن به جبهه میانه داشتید؟ یا نداشتید؟
با دعای توسل اصلا میانه نداشتم. اگر شرکت کرده ام، چیزی عایدم نشد. زیارت عاشورا را تقریبا از سه ماه یا چهار ماه قبل می خواندم و دوست داشتم. حتی توی نمازخانه یا خانه خودمان یا توی دفتر در تنهایی می خواندم.
جامعه کبیره را هم به ندرت می خواندم. دعای کمیل کم شرکت می کردم. دعای کمیل تهران واقعا ارزش دارد. با زیارت وارث هم آشنا بودیم، ولی به عکس، زیارت امین الله را هیچی نخوانده بودم.
توسل به ائمه ما را با حضرت زهرا (س) آشنا کرد/ می دانم امام زمان (عج) اینجاست
با کدامیک از ۱۴ معصوم (ع) میانه بیشتری دارید؟
همه شان گل اند و هر گل برای خودش رنگ و بوی مربوط به خودش را دارد. هیچ کدام کم از دیگری نیستند، و مثل هم اند و اگر با همدیگر بخوانیدشان بهتر جواب می دهند. اما ما طريقه ی اتصالمان به این صورت در اینجا اتفاق افتاد که با توسل به همه شان و با اجازه آقا امام زمان (ع)، بطور الهامی آمدیم و بعد او ما را با زهرا(س) آشنا کرد و زهرا(س) مارا با امام حسین (ع) و او با بقیه؛ الحمدلله رب العالمين. خیلی خواسته ام مهدی فاطمه (س) را ببینم، اما تا این لحظه موفق نشده ام.
گناهانم حجابی شده اند بین من و دوست. یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم. همین جاهاست، می دانم. این طرف ها زیاد می آید. یا این جاست یا جماران یا مسجد جمکران یا... مهدی، آقا و مولای ماست، سرور ماست، مد و آقای ماست، پدر و مادرم فدایش باد، جان و وجودم فدایش باد، ما خاک کف پای یاران اش هم نیستیم.
گلی گم کرده می جویم او را، به هر گل میرسم میبویم او را
دعای ندبه، دعای ندبه اشنا کننده ی دلها با مهدی (ع) است. چه بد! همه را می شناسیم و او را نمی شناسیم، همه را می بینیم و او را نمی بینیم، صدای همه را می شنویم و صدای او را نمی شنویم. اون طبيب، طبيب ما مريض ها طبيب ما بیمارهایی که قلبمان مریض است، کجاست که بیاید شفا دهد؟ او کجاست که قلب ما را و جان و دل ما را منور سازد؟ نومید نیستم و ان شاء الله میبینم اش قبل از رفتن ام؛ ان شاء الله، به حق محمد و آل اش و به حق فاطمه زهرا(سلام الله عليها).
از مادرتان حضرت زهرا(سلام الله عليها) بگویید.
از مادرم فاطمه زهرا(س)، از بهترین مادر دنیا صحبت کردن برایم مشکل است.
ادامه دارد...