گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: عنوان جذاب «فرماندار شهیده اهل سنت ترکمن» به خودی خود برای صحبت با خانواده شهیده مرجان نازقلیچی کافیست تا از تهران راهی بندر ترکمن شویم و در ایام میلاد پیامبر رحمت و هفته وحدت مهمان خانه پدری این شهیده باشیم.
فاصله بندر ترکن تا مرکز استان گلستان فاصله زیادی نیست، تقریبا نیم ساعت با ماشین در هوای بارانی طول می کشد که به شهر برسیم، باران به شدت در حال باریدن است، باران های اینجا اصطلاحا مثل باران توی فیلم هاست، انگار دوش آب را باز می کنند روی آسمان شهر. روزهای ابتدایی آخرین ماه پاییز است و بندر ترکمن، این شهر ترکمن نشین به واسطه ساعت ها باریدن باران تمیز و زیبا شده است. روزهای عید میلاد پیامبر رحمت و مهربانی است اما برخلاف انتظارمان فضای شهر خبری از جشن و شادی ندارد، فکر می کردیم در شهری که اکثر جمعیت آن از اهل سنت هستند برنامه های خاصی برگزار می شود اما همه چیز متفاوت از تصور ما بود، در هفته «وحدت» همه چیز می توانست در این شهر رنگ و بوی دیگری بگیرد اما گویی در آستان فصل سرما مسوولان نیز به خواب زمستانی فرو رفته اند!
مقصد اصلی ما در شهر بندر ترکمن خانه شهیده «مرجان نازقلیچی» است. خواستیم فرصت حضورمان در ایام میلاد پیامبر در شهر را غنیمت بدانیم و سری به خانواده شهید بزنیم. کافی است تا نام فرماندار اسبق بندر ترکمن را ببریم تا راننده ما را جلوی در خانه شهیده نازقلیچی پیاده کند. مرجان نازقلیچی فرماندار سابق بندر ترکمن در مراسم حج تمتع سال 94 در جریان فاجعه منا به شهادت رسید. خانمی که به عنوان سومین زن فرماندار انتخاب شد. متولد 1353 در بندر ترکمن بود و مدرک لیسانس در رشته های علوم تربیتی و حقوق قضایی داشت.
دختری که مرد خانه بود
به رسم مهمان نوزی ترکمن ها مادر و خواهر شهیده برایمان سفره ای پهن می کنند و پذیرایی دور سفره به صرف شیرینی و چای انجام می شود. ملیحه نازقلیچی خواهر کوچکتر مرجان و مشاور امین است. هر پنج دختر خانواده فرهنگی و شاغل هستند و مرجان نیز فرزند سوم خانواده بود. روحیات متفاوت مرجان از دخترهای هم دوره اش باعث شد در آینده نیز با بقیه آن ها متفاوت باشد، ملیحه در اینباره می گوید: «مرجان از همان کودکی شخصیت مردانه ای داشت، همبازی هایش هم اکثرا پسربچه ها بودند. دخترهای ترکمن اکثرا قالی بافی را از کودکی یاد می گیرند اما مرجان علاقه ای به بافتن قالی نداشت، دل به کار نمی داد اما وقتی هم که شروع به بافتن کرد نتیجه کارش از همه بهتر بود. مثل پسرها قبل از زمستان فکر گرما بود، بهار هم فکر تمیز کردن خانه، اگر ساختمان نقاشی می خواست مرجان اقدام می کرد نمی گذاشت نقاش بیاوریم، فرش ها را هم خودش می شست و پرده های خانه را هم خودش می دوخت. جوانی اش مصادف با جنگ تحمیلی بود. همیشه دوست داشت به جبهه برود. قلکی داشتیم که پول تغذیه هایمان را توی آن می ریختیم سعی می کردیم بیشتر اسکناس باشد که حجم کمتری بگیرد.»
پدر خانواده رئیس منابع طبیعی بندر گز بود و سال ها پیش از دنیا رفته است، شخصیت پدر بیشتر از هر کس دیگر در روحیات مرجان نمود پیدا کرد، ملیحه توضیح می دهد: «پدرم در زمان حیاتش حکم ریش سفید را داشت. اگر مردم چیزی از مسوولین می خواستند به پدرم مراجعه می کردند تا راهنماییشان کند، یا اگر اختلافی در خانواده شان بود پدرم را واسطه آشتی می کردند، مرجان هم خیلی شبیه پدرم بود.»
پیشرفت های مرجان چند عامل داشت، اول خانواده ای که در آن پرورش یافته بود و دوم تلاش های خودش که توانست اولین زن فرماندار در شمال کشور شود. ملیحه می گوید: «پدرم رئیس منابع طبیعی بندر گز بود. آن زمان حکم ریش سفیدی داشت. اگر تیر چراغ برقی ابی می.خواستند از در می خواستند راهنمایی کند. یا اگر اختلافی در خانواده بود به پدر مراجعه می کردند خواهرم شبیه پدرم بود. روحیاتش خیلی شبیه بود. همیشه شاگرد ممتاز مدرسه می شد و بعد از تحصیلات و قبولی در آزمون استخدامی مستقیم جذب وزارت کشور شد. چند سالی به عنوان بخشدار مرکزی بندر ترکمن و امور بانوان فرمانداری بندر ترکمن منصوب و در عین حال در شعبه دوم دادگستری هم فعالیت می کرد. معینه بعثه مقام معظم رهبری در حج و عضو مرکز اسلامی گرگان بود.»
ملیحه به نکته مهم دیگری از خواهرش اشاره می کند و می گوید: «دخترهای ترکمن بیشتر اهل خانه هستند، کمتر پیش می آید که دختری اجازه بیرون رفتن از شهرش را داشته باشد اما خواهرم تلاش داشت تا برنامه سفر دخترها را به راهیان نور داشته باشد. در همه مراسم های ملی مهبی مثل روز قدس و راهپیمایی 22 بهمن هم حضور جدی داشت و برای شرکت در آن مقید بود. دلش نمی خواست مرگش عادی باشد، می خواست طوری از دنبا برود که ماندگار باشد و شهادت او را به عنوان زن شهید فرماندار اهل سنت ماندگار کرد.»
سوال یک شهر از سرنوشت مرجان
داغ شهادت دختر خانواده یک طرف و چشم انتظاری برای پیدا شدن پیکر مشکل دیگریست که هنوز خانواده نازقلیچ با آن دست به گریبانند. اگرچه از سوی مسوولان حج شهادت وی تایید شد اما پیکر او شناسایی نشد و خانواده هنوز در انتظار جواب دی ان ای برای شناسایی پیکر عزیزشان هستند. نازقلیچی می گوید: «با رفتن مرجان همه شهر داغدار شدند. برای کل ترکمن صحرا سخت بود و همه عزادار شدند هنوز هم منتظر هستند و چشم به راه تا خبری از او بشود. سال پیش که به حج رفتم مدام از من درباره مرجان سوال می کردند، این سوال ها در اینجا هم هست، هرکس ما را می بیند از او می پرسد و این ما را بیشتر ناراحت می کند.»
از ویژگی های خاص شهیده نازقلیچ اهمیت او به اصالت های فرهنگی اش هست، خواهرش این را می گوید و ادامه می دهد: «مرجان همیشه لباس سنتی تنش بود، هرجا که می رفت اصالت فرهنگی اش را حفظ می کرد هیچ وقت نگفت من فرماندار هستم پوششم را عوض کنم. نکته دیگری که روی آن تاکید داشت مودت بین شیعیان و اهل سنت بود.»
سفر لحظه آخری برای آخرین حج
اما ماجرای به حج رفتن مرجان اتفاقی بود که به یکباره رقم خورد، درست مثل همان روزی که فاجعه منا رخ داد و بیش از چهارصدنفر از حاجیان ایرانی به شهادت رسیدند. ملیحه می گوید: «مرجان اصلا قرار نبود آن سال به حج برود. 2 سال قبل رفته بود و قرار بود جای او افراد دیگری بروند اما با باردار شدن یک از معینه ها در عرض 2 ماه مرجان برای این سفر انتخاب شد. اصلا حرفی برای رفتنش نبود چون همیشه از چند ماه قبل برای سفر آماده می شد. حتی استاندار هم نامه مرخصی اش را امضا نمی کرد، می گفت تو الان مسوولیت بزرگی داری، اما بعد از جلسات وقتی چهره ناراحت خواهرم را می بیند برگه خروجش را امضا می کند.»
ملیحه می گوید: «روزهای آخر من همراه مرجان بودم. از سرکار که تعطیل می شدیم به اتفاق بچه هایم به خانه اش می رفتیم، و در پختن غذا و کار خانه کمکش می کردم، انگار می دانست رفتنش برگشتی ندارد، می گفت خانه را تمیز کنم که بعد از حج مردم به خانه مان می آید. پشتی هایش را تعمیر کرد. بچه هایش را به من سپرد که اگر چیزی می خواهند برایشان تهیه کنم. چون بچه هایمان اختلاف سنی کمی باهم دارند من و مرجان بیشتر باهم بودیم. این بار حرفی از برگشتن نمی زد، می گفت اگر افتاد دوست دارم در همان مکه من را دفن کنی. خودش طلب شهادت داشت، یکبار گفتم آخر ما که با کسی جنگ نداریم که کسی شهید شود اما او از سرنوشتش باخبر بود.»
شهادت مرجان در حادثه مکه به خاطر نجات یکی از خانم ها بود، نکته ای که ملیحه به آن اشاره می کند و می گوید: «مرجان زنی بود که می توانست خودش را نجات دهد. اما قبل از رفتن به حج 2 نفر از اهالی منطقه همرانشان را به مرجان می سپارند، او هم در ابتدای حادثه یکی از آن ها را نجات می دهد و زمانی که برای نجات نفر دوم می رود به شهادت می رسد. از کاروان خواهر 48 نفر به شهادت رسیدند.»
پایان صحبت ها به دعای مادر شهید ختم شد، در کنار سفره دست های دعایمان را بالا بردیم و مادر شهید زیر لب دعا خواند و همه آمین گفتیم.
انتهای پیام/ 141