به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت ۲۸ ساله بود، وقتی برگشت ۴۷ سال از عمرش میگذشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجههایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند. شیرینی دیدار چهره تغییرکردهاش را از یادم برد. پسر چهار ماههمان حالا ۱۸ ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را میدید... اینها گوشهای از صحبتهای خانم منیژه لشگری همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری است. درد روزهای نبودن و ۱۸ سال اسارت همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده میشد که شهادت برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به قیامت انداخت.
۶۴۱۰ روز اسارت کم نیست، شهید حسین لشگری حال یک اسطوره و یک الگو است در حالیکه جوانان ما کمتر او را میشناسند. عوامل نمایش ۶۴۱۰ را به بهانه اجرای نمایششان در جشنواره تئاتر مقاومت به خبرگزاری فارس دعوت کردیم. این نمایش پیشتر در سالن سرو تهران اجرا شده بود. علی برجی کارگردان نمایش، محسن عظیمی، نویسنده و سپیده پهلوان زاده بازیگر نقش همسر شهید لشگری در این نمایش میهمان ما در یک شب پاییزی شدند.
جناب برجی، مقدمتا بگویید اجرایتان در جشنواره مقاومت چطور بود، آیا این نمایش با استقبال مردم همراه شد؟
بله ما در ۲ سانس اجرا داشتیم به نوعی زنگ آغازین جشنواره را نواختیم، سالن هم پُر بود طوری که تعدادی مردم پشت درب ماندند و عدهای ایستاده یا بر زمین نشسته کار را تماشا کردند.
خدا را شکر. چطور شد به فکر اجرای یک نمایش درباره زندگی شهید لشگری افتادید؟
واقعیت این است یک سال پیش به دنبال یک متن خوب بودم، یکی از دوستان در انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس متن آقای عظیمی را به من پیشنهاد کرد و من هم بعد از رایزنی با نویسنده از این کار خوشم آمد و تصمیم به اجرایش گرفتم که تماشاخانه سرو نیز برای اجرا سالنی در اختیار ما قرار داد.
خوشبختانه اجرای بیست و اندی شب ما در تماشاخانه سرو هم استقبال خوبی داشت منتها نکته این است که زمانی کار جا میافتد، دیگر اجرا تمام میشود و این میزان اجرا برای چنین کاری واقعا کم است چرا که یک اثر با سختی و مشقت تمام و تحقیقات زیاد به صحنه میرسد، جزو آثار برگزیده میشود و به جشنواره راه پیدا میکند، حیف است که با کمتر از یک ماه اجرا پرونده اش بسته شود در حالیکه تنها تعداد محدودی از افراد در تهران آن را دیدهاند و با زندگی این دلاور مرد آشنا شدهاند.
شما در این زمینه پیشنهادی نداشتید که کار اجرای مجدد برود؟
چرا من تمایل دارم و بیشتر اینکه دوست دارم با همکاری چند نهاد مثلاً سازمان میراث فرهنگی، تبلیغات اسلامی، مرکز هنرهای نمایشی و انجمن تئاتر انقلاب شرایطی فراهم شود برای چنین آثاری که در شهرهای مختلف به صحنه بروند.
برگردیم به محتوای اثر. درباره نمایشنامه این را میدانیم که به زندگی و اسارت شهید لشگری میپردازید، بیشتر برایمان توضیح دهید؟
شهید لشگری به سیدالاسرا معروف است، او اولین و آخرین اسیر و آزاده ایرانی است، وی هفده سال و نه ماه در زندانهای عراق اسارت کشیده است. این نمایش حول هجده سال اسارت شهید لشگری از زبان همسرشان است.
شهید لشگری به سیدالاسرا معروف است، او اولین اسیر و آخرین آزاده ایرانی است
علت اینکه زوایای دید مختلفی در کار از زبان شهید، همسرش و بخش ویدوئیی وجود دارد، چیست؟
خود این اثر یک نوع فضای خاطره دارد، به نوعی خاطره نمایش است. ما در متنی، چون این میبایست قدری فضای تصویرسازی بیشتری میداشتیم، یعنی از قالبهای مختلف برای کار استفاده میکردیم که بخشی مستند است، استفاده از این بخش مستند هم برای اینکه مخاطب را به این فرد نزدیک کند، لازم است و هم اینکه نماهای مختلفی از زندگی یک شهید ارائه دهد؛ بنابراین ما سعی کردیم بخش روایتی کار را تا جایی که امکان دارد به سمت تصویر و تصویرسازی سوق دهیم.
اگر بار دیگر بخواهید کار را اجرا ببرید، همین سبک کار میکنید؟
شاید هم بخش تصاویر آن را بیشتر کنیم.
خانم پهلوان زاده، شما هم برایمان از نقشتان و حضورتان در این نمایش و تأثیری که این نمایش بر شما داشته بفرمایید؟
من سپیده پهلوان زاده هستم، ۲۹ سال است که بازی میکنم و حدود هجده سال پیش با آقای برجی در یک کار با نام مصاحبه نوشته محمد رحمانیان در نقش صفیه اجرای نقش کردم و جایزه اول بازیگری را در جشنواره بانوان بدست آوردم.
بعد از این همه سال این کار را آقای برجی به من پیشنهاد کردند و گفتند این کار خیلی حسی است و انرژی زیادی میبرد. متن را خواندم و خیلی خوشم آمد، منتها برای ارتباط بیشتر با نقش کتاب خانم لشگری را تهیه کردم و از زندگینامه خود او استفاده کردم، کتاب را که مطالعه کردم بیشتر با شخصیتم ارتباط گرفتم.
بیشتر نمایشنامههای دفاع مقدسی که میبینم ضعیف و شعارگونه است
من کارهای مذهبی در کارنامهام زیاد دارم و به شخصه با نمایشهای مذهبی و دفاع مقدسی ارتباط خوبی برقرار میکنم، منتها برخی کارها خیلی ضعیف هستند.
در این کار احساس قوت زیاد کردم چرا که متن هیچ شعاری نمیداد و اضافه گویی نداشت و به نظرم خیلی با متنهای دیگر فرق داشت و خلاصه خوشحالم که آن را پذیرفتم.
برای رسیدن به این شخصیت چه تلاشی انجام دادید آیا این کاراکتر با سایر نقش هایتان متفاوت بود؟
بله تلاش زیادی کردم و فرقهای زیادی هم این نقش با دیگر نقش هایم داشت از جمله شخصیتهایی که تا به حال بازی کرده بودم هیچ کدام وجود نداشت، اما خانم لشگری الان در قید حیات هستند و این یک مسئولیتی برایم ایجاد میکرد که من باید خیلی خوب با این نقش ارتباط برقرار کنم که اگر خودشان به سالن آمدند از این نقش لذت ببرند.
بر مزار شهید لشگری در بهشت زهرا رفتم و با او عهد بستم که با تمام وجود نقشم را ایفا کنم
البته من قبول دارم که هیچ وقت خانم لشگری واقعی نمیشوم، اما لااقل این دین را من به ایشان ادا کردم، سر خاک شهید لشگری بهشت زهرا رفتم و با او عهد بستم که با تمام وجود سعی میکنم به نحو احسنت کار را اجرا کنم.
خود خانم لشگری را ندیدید؟
خیر، خیلی دوست داشتم و از سوی انجمن تئاتر دفاع مقدس تلاش کردیم که ایشان را بیابیم، اما نمیدانم چه اتفاقی افتاد ایشان مایل نبودند یا اینکه پیدایشان نکردند، اما من خیلی دوست داشتم که ایشان هم باشد و کار را ببیند که متأسفانه این اتفاق نیفتاد.
در هر صورت من فکر میکنم باید از تماشاچی پرسید که آیا توانستهام با شخصیت خانم شهید لشگری یکی بشوم یا خیر.
همسر شهید لشگری چه تأثیری در ذهنیت و زندگی شما گذاشت؟
بهرحال بازیگران، چون شخصیتهای زیادی را بازی میکنند قدری تغییر در شخصیت اصلی خودشان هم ایجاد میشود، هر نقشی هم تمام میشود و روشهای زیادی برای برون رفت از نقشها وجود دارد من هم خودم کارشناس ارشد بازیگری دانشگاه هنر دارم و از تمام تکنیکهایی که در این مدت یاد گرفته بودم در این کار استفاده کردم حتی به عنوان کار عملی پایان نامه ارشدم هم آن را ارائه دادم.
با چه موضوعی؟
مقایسه تطبیقی لی استراسبرگ و استلا آدلر که آن را در نقشم هم استفاده کردم. من این نقش را خیلی دوست داشتم و وقتی که آخرین اجرایمان را رفتیم پیش خودم فکر کردم که در این مدت انس و الفت عجیبی بین من و نقشم وجود داشت، چطور ممکن است با روشهای خودم که معمولا بعد از هر نقش ایفا میکنم، آن را از خود دور کنم؟
چه ویژگیهایی در همسر شهید لشگری پیدا کردید که میتواند برای همه به ویژه بانوان الگو باشد؟
حساسیت و صبر زیاد، روح بزرگ و وقار. خانم لشگری صبور بود و من همیشه در زندگیام انسان بی طاقتی بودم برای اینکه به صبر او برسم خیلی زحمت کشیدم. این خانم به نظر من خیلی مظلوم و تنها بود و بیشترین چیزی که مرا خیلی در شخصیت او اذیت میکرد انتظار زیادی بود که کشید.
من خیلی تلاش کردم بفهمم که یک انسان تا چند روز و چند ماه و سال میتواند انتظار را تحمل کند من همه لحظات انتظار زندگیم را به یاد آوردم، اما هیچکدام به لحظات انتظار خانم لشگری نرسید.
باز هم اگر قرار باشد این کار به صحنه برود شما هستید؟
بله حتی اگر بارها ادامه پیدا کند. من نکتهای که میخواهم اضافه کنم این است که کاش میشد خانم لشگری را هم در کنار خودمان اینجا میداشتیم و ما هم حرفهای او را میشنیدیم، آیا ما گاهی نباید به این افراد رجوع کنیم، کسانی که سالها پشت جبهه رنج بردند آیا زمانش نرسیده که بیشتر به آنها توجه کنیم؟ این یک دستور نیست صرفا یک پیام و پیشنهاد است که اگر این اتفاق بعدها میافتد چقدر خوب است که خودشان هم در مجامع حضور یابند تا زمانی که زنده هستند به آنها رجوع کنیم.
جناب عظیمی با توجه به اینکه خیلی نمایشنامههای عرصه دفاع مقدس و جنگ جذابیت آنچنانی ندارد و برای مخاطبان تئاتر دافعه ایجاد کردند، زمانی که تصمیم به نگارش این نمایشنامه گرفتید چه دغدغهای داشتید و چه استانداردهایی را مدنظر قرار دادید؟
خب من واقعیت تا به حال در این عرصه دست به قلم نشده بودم کارهای اجتماعی انجام داده بودم و حتی مخالف نگارش در این زمینه بودم.
چرا؟
چون آثاری که در این عرصه خوانده بودم دچار شعارزدگی، شعار پروری و اسطوره سازیهای بی مورد بود و مردم هم استقبال از آنها نمیکردند البته در این چند سال اخیر شرایط قدری تغییر کرده است.
من اوایل سال نود اتفاقی به اسم سرلشگر شهید لشگری برخوردم و بعد با تعجب دیدم که او ۶۴۱۰ روز اسارت داشته است، مگر میشود و مگر امکان دارد؟ خیلی برایم جذاب شد و من هم یک سال درباره او تحقیق کردم البته با پسر و همسرشان نتوانستم صحبت کنم و این برمی گردد به دورهای که کتاب خاطرات همسر شهید چاپ نشده بود.
بعد از آن که کتاب خاطرات همسر شهید لشگری را خواندم متوجه شدم که او اصلا شعار نداده و واقعا مرا با فضای جنگ و جبهه و مقاومت آشتی داد، کاش این نامگذاریها را نداشتیم همه کارها تئاتر هستند و فرقی نمیکند مگر در هالیوود نامگذاری ژانرهای جنگ و دفاع مقدس و فلان و بهمان داریم؟ به خاطر همین هم مردم همه کارها را میبینند و دوست دارند و احترام زیادی برای رفتگانشان بدون شعارزدگی و اسطوره سازی قائل هستند.
هنگام نگارش نمایشنامه شهید لشگری گریه میکردم و مینوشتم و لذت میبردم
یادم میآید روز عاشورایی بود که شروع به نگارش این متن کردم، صبح شروع کردم و تا عصر آن را تمام کردم، میانه نگاشته هایم که خانم شهید لشگری صحبت میکرد، چون از روی منابع میخواندم و ساختار در ذهنم شکل گرفته بود، کیبوردم از اشک خیس میشد و لذت میبردم.
لذتی که از نگارش این نمایشنامه بردم در هیچ کاری نبردم چرا که نه سفارش بود و نه چیز دیگری، دلی آن را نگاشتم و بعد هم که متن را دادم به جشنواره مقاومت و برگزیده هم شد، اینطور شد که با این نمایشنامهها آشتی کردم و یکی دو موضوع دیگر را هم نوشتم.
یعنی درباره شخصیتهای دیگرمان؟
بله یکی درباره شخصیت عبدالمجید ملکیان نوشتم که او هم در قید حیات است و نمایشنامه خوانی هم در اداره تئاتر شد و دو کار دیگر هم در فضای جنگ نوشتم.
من شنیدم که این کار را در قالب فیلمنامه تصمیم داشتید کار کنید؟
بله من این کار را فیلمنامه نوشتم تا مراحلی هم با یکی از دوستان شورای صدا و سیما پیش رفتیم و تا یک پیش تولید سریال هم رفتیم یک سال هم طول کشید، اما آنجا با مشکلی برخوردیم که ارتش گفته بود ما میخواهیم این سریال را بسازیم و این کتاب و منابع هم برای آنها است! خلاصه ما هم بیخیال شدیم نزدیک به چهار ـ. پنج سال پیش بود.
بعد از آن نمایشنامه را نوشتم و، چون اجرای چنین کاری دشوار بود من هم پیشنهاد اجرای آن را به روایت فتح دادم و بعد به من گفتند آقای برجی تصمیم دارد این کار را اجرا کند و ما هم به توافق رسیدیم و کار را شروع کردیم.
برجی: البته یک جاهایی دچار مشکل مالی شدیم مثلا قراری که با ما برای هزینههای نمایش گذاشته بودند محقق نشد و تقریبا بودجه نصف شد حتی ما یک بازیگر اصلی مان را هم به این دلیل از دست دادیم که شباهت زیادی به شهید لشگری داشت.
بازیگر نقش اصلی شهید لشگری را به دلیل مشکلات مالی از دست دادیم با اینکه او شباهت زیادی به شهید لشگری داشت
عظیمی: همه جای دنیا کارهایی که ارزشی محسوب میشود هزینه زیاد برایش صورت میگیرد، حال نه بخش هالیوود یا تئاتر برادوی، اما بخش آف برادوی هنر اصلیشان را انعکاس میدهد، اما ما چه کار میکنیم؟
ما کاری میکنیم که دیگر کسی دراین زمینه انگیزه نداشته باشد. بهرحال من برای هر نگارشم یک سال تحقیق و زحمت میگذارم. نباید کاری کنند که زده شویم، انتقاد اصلی من به دستگاهها و نهادهایی است که میتوانند حمایت کنند، اما نمیکنند!
جناب برجی، نحوه انتخاب بازیگرتان به چه صورت بود؟
خیلی دوستانی که برای این کار با من همکاری کردند کسانی بودند که ذائقههای فکری شان را میشناختم، بهرحال ذهنیت مذهبی و ارزشی در ذات وجودی این افراد بود، من هفده ـ. هجده سال است که خانم پهلوان زاده را میشناسم و، چون نقش همسر شهید برایم ارزشمند بود سعی کردم کسی این نقش را بازی کند که هم از لحاظ روحی و هم حسی نزدیک به این شخصیت باشد، حتی عکس این بزرگوار را هم دیده بودم به نظرم آمد که شباهت ظاهری هم دارند البته من با خانم پهلوان زاده قبلا هم کار کردم، دوبار در کارهای من جایزه گرفته و انشاءالله که شنبه هم جایزه بگیرند.
انتخاب نقش حسین لشگری را هم با وسواس انجام دادم منتها به دلائلی که گفتم امکان فراهم نشد که بازیگر مدنظرمان ایفای نقش کنند و ما در یک هفته بازیگر را عوض کردیم و آقای امید زندگانی به جای او آمد.
من اعتقادم این نیست که افراد را جدا کنیم، یک عده مثلا فلان طور بازی میکنند یا عده دیگر بهمان طور! اعتقادم این است هنرمندان ما وقتی کار میکنند یعنی دارند کار ارزشی انجام میدهند این خاصیت کار هنری است، چون روح والایی دارد، دین ما جدا از این روح والا نیست چه بسا من بتوانم با اثری از این دست بر روی انسانها تأثیر بگذارم، بنابراین نباید بگوییم من، چون کار ارزشی میکنم صرفا خانمهای چادری بیایند و کار مرا ببیند خیر!
اتفاقا ما باید تلاش کنیم افراد متفاوت تری را برای تماشای کار بیاوریم تا بر ذهنشان تأثیر بگذاریم؛ بنابراین من خیلی نگاه متمایزی به آدمها نداشتم سعی کردم هنرمندان را در نقش خود قرار دهم تا جوابگوی آنچه از اجرا بر میآید باشم.
برای اجرای جشنواره تغییری در عوامل هم داشتید؟
بله آقای زندگانی، چون درگیر کار دیگری بودند به جای او ما از آقای بابک نوری استفاده کردیم، متأسفانه برای علی عبادت طلب هم تصادف شدیدی پیش آمده همین یک ماه اخیر و آسیب زیادی دیدند و از همینجا میخواهم که برایشان دعا کنیم و خودم به جای او هم ایفای نقش کردم و این برایم خیلی سخت بود که هم گروه را هدایت کنم و هم بازی کنم.
عظیمی: به نظر من درباره شهید لشگری خیلی ایده را میتوان پیاده کرد از سریال تا مونولوگ و زندگی همسرشان را نباید رها کرد، اگر خداوند عمری دهد شاید بتوانم باز هم کاری کنم.
قبلا کار تئاتر یا تصویری درباره شهید لشگری نداشتیم؟
عظیمی: خیر متأسفانه من البته باز پیشنهاد به روایت فتح دادم تا بودجه تأمین شود و کاری انجام دهیم منتها، چون از زندگی شهید لشگری که بخواهیم شروع کنیم خیلی هزینه میخواهد قدری دشوار است و امیدوارم بدان برسیم. به نظرم حتی میتوانیم فقط درباره همسرشان بنویسیم و این هم ایده خوبی است.
خانم پهلوان زاده آیا به این موضوع فکر کردید باز هم چنین نقشی را درباره زندگی شهدا بازی کنید؟
بله من حتی پیشنهاد هم داشتم منتها متأسفانه متنها شعارگونه بود و دوست نداشتم شعار بدهم، به جز همین کار که خیلی فوق العاده بود. من اصولا گزیده کار میکنم و بازیگر پرکاری نیستم و خوشحالم از اینکه در نقش همسر شهید لشگری ایفای نقش کردم و از خودم راضی هستم، منیژه شهید لشگری هجده سال منتظر همسر خود بود تا بازگردد و این خیلی برایم عجیب و مسئولیت سختی است.
من اصولا گزیدهکار هستم و بازیگر پرکاری نیستم خوشحالم که ایفاگر نقش همسر شهید لشگری بودم
وضعیت امروز تئاتر را چطور میبینید؟
پهلوان زاده: من به عنوان یک خانم در عرصه تئاتر که ۲۹ سال است کار میکنم و جوایز زیادی گرفتم، در حال حاضر هیچ امنیت شغلی ندارم و نمیدانم آیندهام چطور میشود، من برای اینکه در یک کار مطرح بازی کنم باید خیلی لابیها را پشت سر بگذارم و این در توانم نیست! این کارها با شخصیت من هماهنگ نیست خیلی جاها باید خصوصیات انسانیام را له کنم برای اینکه در نقشی بازی کنم صرفا به خاطر اینکه کارگردانش مطرح است و آن کار بودجه خوبی دارد.
ریشه این مشکلات هم گاهی به مسائل اقتصادی و گاهی هم خود خانمهای تئاتر ربط دارد من خیلی بازیگران بزرگ زن را میشناسم که امروز در گوشه خانه نشستهاند و دعوت به کار نمیشوند؟ خیلی هایشان را میشناسم که به کارهای ابتدایی مشغولند و این آدم را ناراحت میکند.
در تئاتر کشور ما الان این معضل وجود دارد که متن تایید میشود و یک سال هم تمرین میشود، اما به دلائلی کار به اجرا نمیرسد؟ خب اینجا تکلیف بازیگر چه میشود چه آیندهای برایش متصور است؟ خیلیها هم میآیند با یک شب سوپراستار میشوند و جای شگفتی دارد که حتی یک دوره کوچک بازیگری هم نگذراندهاند!
برجی: من از دو زاویه مختلف به شرایط تئاتر کشور نگاه میکنم، نخست اینکه مقام معظم رهبری معتقد هستند که کشور ما الان درگیر جنگ نرم است چه کسی منکر این حرف است؟ هنرمندان هم سربازان خط مقدم این جبهه هستند الان اتفاق این است که ما درگیر جنگ نرم هستیم و نقش هنرمندان زیاد است، اما نکته جذابش این است که هیچ حمایتی از این سربازان نمیشود یعنی از آن بانی قصه که نویسنده است تا کسی که کار را به صحنه میبرد!
اگر جایی زلزله بیاید ما در سختترین شرایط امکانات را برای زلزله زدگان فراهم میکنیم من الان احساس میکنم که ما دچار زلزله فرهنگی هستیم و نیاز به حمایت داریم تا این سبد سوراخ فرهنگی مان روز به روز گشادتر نشود.
نکته دوم هم این است که در قانون اساسی کشور ما هنر و بازیگری تفریح محسوب میشود و شرایط هنرمندان بهتر نمیشود مگر اینکه قانون تغییر کند. جای دور نرویم در همین کشور همسایه ارمنستان هنرمند کارمند وزارت ارشاد است من مثال فرانسه و انگلستان نمیزنم، وقتی هنر در کشور ما به عنوان یک تفریح محسوب میشود و ما سازمانی برای تئاتر نداریم شرایط بهتر از این نیست.
در همه دنیا شهرداریها حامی هنر هستند تنهایی جاییکه چنین اتفاقی نمیافتد کشور ما است یعنی همه اینها دلیل بر این میشود که هنرمند تأمین نیست و نمیتواند وقت کافی بگذارد و مجبور است صبح با ماشین کار کند و شب به نگارش نمایشنامه بپردازد و او نمیتواند همه پتانسیل خود را برای هنر به ویژه هنر ارزشی بگذارد.
وقتی در هالیوود بتمن میسازند، یک کمپانی بزرگ حامی این فیلم است تا یک الگویی را به تمام جهان بدهد که فرزند من آرزوی این را داشته باشد لباس بتمن بپوشد، حسین لشگری نه تنها از بتمن هالیوود چیزی کم ندارد والله زنده است و بیش از آن ارزش دارد.
یادم میآید در اجرای عموم خانمی کار ما را دیده بود، بعد از اجرا به خود من گفت که بارها از خیابان لشگری گذشتم و تازه امروز فهمیدم که او کیست و اشک میریخت. واقعا شهید همت سوپرمن است فقط اسمش شهید همت است ما اسلحه را باید داشته باشیم وقتی ابزار نداشته باشیم چطور میتوانیم کار کنیم؟
اگر ما هم در جنگ نرم اسلحه لازم را داشته باشیم میتوانیم کاری کنیم که دشمن به ذهن مردمان نفوذ نکند
واقعا به نظر من همین تعدادی هم که امروز در این عرصه کار میکنند بسیجی وار کار میکنند وگرنه به هر کسی اگر برای یک سال تحقیق دو میلیون تومن پول بدهند آیا باز هم کار میکند؟
من حرفم این است که ما امروز درگیر مفاهیمی هستیم که هر روز دارد توسط سیگنالهایی به خانوادهایمان تزریق میشود این از دفاع مقدس ما سختتر است، چون نفوذ نرمتر است اتفاقی که باید بیافتد حمایت است اگر نیافتد هر چیزیکه سخت افزاری ساختیم از بنیه خراب خواهد شد.
عظیمی: من از سمت دیگری به این عدم امنیت شغلی هنرمندان نگاه میکنم و آن هم عدم حمایت خود هنرمندان از یکدیگر است که مسائل زیادی را ایجاد میکند. من به عنوان یک نویسنده با قدرت تمام میتوانم یک نمایشنامه یا فیلمنامه بنویسم، اما چطور؟ چه کسی حمایت میکند اگر آشنایی وجود نداشته باشد! همه اینها مشکلاتی است که تئاتر امروز ما با وجود سالنها و شور و شوق و افراد بیشتر و تعداد فارغ التحصیلان بیشتر به اینجا رسیده است!
آقای برجی اگر این کار را میخواستید در یک سالن خصوصی اجرا ببرید فکر میکنید از آن استقبال میشد؟
راستش به این قضیه فکر نکرده بودم البته مخاطبان ما مخاطب خاص نبودند، مخاطب عام هستند.
نکته پایانی؟
عظیمی: سه نوع راه برای درآمدزایی تئاتر وجود دارد یک دسته افراد تصمیم میگیرند از بازیگران جوان و دانشجویان استفاده کنند که دستمزد زیادی به آنها نپردازند و همینها خانوادههایشان هم به دیدن اجرا بیایند سالن پر میشود، یک نوع کار هم هست که در جشنواره شرکت کند و جایزه بگیرد و بتواند اجرای عموم بگذارد و بعد هم در فستیوالهای خارجی شرکت کند و نوع سوم هم این است که با یک نهاد همکاری کنند و بودجه بگیرند که بیشتر کارهای جنگی و دفاع مقدسی ما از این دسته سوم هستند.
به نظر من اگر قرار بود ۶۴۱۰ در یک سالن خصوصی اجرا میشد باید چند بازیگر ستاره وجود داشت تا تماشاگر جذب شود.
پهلوان زاده: من معتقدم از هر لحظه که به فکر بیفتیم اگر اشتباه کردیم یا به عمد خیلی کارها را در تئاتر نکردیم، جبران کنیم و بیشتر به فکر هنرمندان باشیم.
منبع: فارس